کلمه جو
صفحه اصلی

tacky


معنی : چسبناک، کهنه، نخ نما، رنگ ورو رفته
معانی دیگر : (به ویژه در مورد رنگ یا جلا که هنوز خشک نشده است) چسبناک، تر و چسبنده، بد لباس، شلخته، بددوخت، (عامیانه)، ن  نما

انگلیسی به فارسی

چسبناک، رنگ ورو رفته، نخ نما، کهنه


لکه دار، رنگ ورو رفته، چسبناک، کهنه، نخ نما


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: tackier, tackiest
مشتقات: tackiness (n.)
• : تعریف: gummy or sticky, as partially dried glue or varnish.
مترادف: gluey, gummy, sticky, viscid
مشابه: adhesive, glutinous, gooey
صفت ( adjective )
حالات: tackier, tackiest
مشتقات: tackily (adv.), tackiness (n.)
• : تعریف: in poor taste or style; shabby.
مترادف: cheap, cheesy, crude, flashy, garish, gauche, gaudy, kitschy, tasteless, tawdry, trashy
متضاد: classy, elegant, gracious, tasteful
مشابه: dowdy, rude, shabby, sleazy, tactless, vulgar

- a tacky outfit
[ترجمه ترگمان] یه لباس کهنه
[ترجمه گوگل] یک لباس پوشیدنی
- tacky remarks
[ترجمه ترگمان] اظهارات کهنه و زرق و برق
[ترجمه گوگل] اظهارات لکه دار

• sticky, adhesive; shabby, neglected; tasteless, cheap, gaudy
something that is tacky is badly made and unpleasant; an informal word.

مترادف و متضاد

Synonyms: broken-down, crude, dilapidated, dingy, dowdy, down-at-heel, faded, frumpy, gaudy, inelegant, mangy, messy, nasty, outmoded, out-of-date, poky, ratty, run-down, seedy, shabby, shoddy, sleazy, sloppy, slovenly, stodgy, threadbare, unbecoming, unkempt, unstylish, unsuitable, untidy, vulgar


Antonyms: classy, expensive, tasteful


چسبناک (صفت)
adhesive, sticky, gooey, viscid, viscous, viscose, cohesive, string, smeary, slab, limy, thready, tacky

کهنه (صفت)
olden, obsolete, antiquated, gray, old, ancient, age-old, archaic, stale, antique, dead, bygone, trite, time-worn, behindhand, ragged, frowsty, worm-eaten, dowdy, musty, fusty, poky, obsolescent, worn-out, run-down, well-worn, tacky, weatherworn

نخ نما (صفت)
shabby, threadbare, tacky

رنگ ورو رفته (صفت)
tacky

cheap, tasteless


جملات نمونه

a tacky lady

یک خانم بد لباس


tacky clothes

لباس‌های رنگ‌و‌رو رفته


tacky ink

مرکب تر و چسبان


The paint is still tacky to the touch.

به رنگ که دست می‌زنی، هنوز چسبناک است.


1. tacky clothes
لباس های رنگ و رو رفته

2. tacky ink
مرکب تر و چسبان

3. a tacky lady
یک خانم بد لباس

4. the paint is still tacky to the touch
به رنگ که دست می زنی هنوز چسبناک است.

5. It's kind of tacky to give her a present that someone else gave you.
[ترجمه Shirinbahari] یه جورایی زشته که به او هدیه ای رابدی که کسی دیگر به تو داده باشد.
[ترجمه ترگمان]یه جورایی of که بهش هدیه ای بدم که یه نفر دیگه بهت داده باشه
[ترجمه گوگل]این نوعی دشواری است که او را به منزل دیگری هدایت کند

6. The paint on the door is still tacky.
[ترجمه ترگمان] رنگ در، هنوز tacky
[ترجمه گوگل]رنگ در درب هنوز هم چسبنده است

7. The shop sold tacky souvenirs and ornaments.
[ترجمه ترگمان]این مغازه souvenirs و زیورآلات و زیورآلات خود را می فروخت
[ترجمه گوگل]این مغازه سوغات و زیورآلات لباسی را به فروش می رساند

8. They spread a lot of tacky gossip about his love life.
[ترجمه Shirinbahari] آنها شایعات احمقانه و زشت زیادی در مورد زندگی عاشقانه اش پخش کردند.
[ترجمه ترگمان]اونا یه شایعه قدیمی راجع به زندگی عاشقانه ش پخش کردن
[ترجمه گوگل]آنها بسیاری از شایعات شایعی در مورد زندگی عاشقانه خود منتشر کرده اند

9. He groped along the tacky shelves.
[ترجمه ترگمان] اون توی قفسه های قدیمی دست پیدا کرد
[ترجمه گوگل]او در امتداد قفسه های چسبنده قرار گرفت

10. Various seating arrangements are choreographed like a slightly tacky lounge act with tinsel, glitter and lights that never fails to entertain.
[ترجمه ترگمان]آرایش فضایی مختلفی مثل یک سالن استراحت شیک و شیک با زرق و برق، زرق و برق، زرق و برق و برقی که هرگز موفق به پذیرایی نمی شود، طراحی شده است
[ترجمه گوگل]ترتیب های مختلف صندلی مانند یک عمل صبحانه کمی لکه دار با ریزه کاری، زرق و برق و چراغ هایی که هرگز نتوانستند سرگرم شوند، طراحی شده اند

11. The dough should be elastic, soft, tacky, but not sticky and the seeds should be evenly distributed.
[ترجمه ترگمان]خمیر باید انعطاف پذیر، نرم و tacky باشد، اما چسبنده نیستند و دانه ها باید به طور مساوی توزیع شوند
[ترجمه گوگل]خمیر باید الاستیک، نرم، لکه دار باشد، اما نه چسبنده و دانه ها باید به طور مساوی توزیع شود

12. Two unsightly slush machines mar the ambience, and tacky little bowls of pretzels are strewn throughout.
[ترجمه ترگمان]دو دستگاه پرس و جو ناخوشایند محیط را از بین می برند، و کاسه کوچکی از چوب شور روی هم ریخته می شود
[ترجمه گوگل]دو دستگاه شستشوی ناخوشایندی در محوطه قرار می گیرند، و کاسه های کوچک چوب کریستالی در همه جا پر می شود

13. I think it's kind of tacky to give her a present that someone else gave you.
[ترجمه ترگمان]به نظر من یه جورایی tacky که یه نفر دیگه بهت هدیه داده
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم این نوعی چالش است که به او یک هدیه بدهد که شخص دیگری به شما داد

14. Tacky barely begins to describe your actions in this mess.
[ترجمه ترگمان]tacky به سختی شروع به توصیف اعمال شما در این آشفتگی می کند
[ترجمه گوگل]کافی است به سختی شروع به توصیف اعمال خود را در این ظروف سرباز یا مسافر

پیشنهاد کاربران

ضایع، از مد رفته

خز ، ضایع ، بیکلاس، دمده


1 : not having or exhibiting good taste: such as. a : marked by cheap showiness : gaudy a tacky publicity stunt a tacky outfit. b : marked by lack of style : dowdy


informal disapproving
of cheap quality or in bad style:
The shop sold tacky souvenirs and ornaments.


بیکلاس - زاقارت - پیس - بیریخت و غیر استایلیش - بی ریخت


کلمات دیگر: