کلمه جو
صفحه اصلی

umbilical


معنی : بطنی، مرکزی، نافی، واقع در نزدیکی ناف
معانی دیگر : وابسته به یا همانند ناف، نافسان، نافدیس، واقع در وسط شکم، متصل، همبسته

انگلیسی به فارسی

نافی، واقع در نزدیکی ناف، مرکزی، بطنی


بند ناف، نافی، مرکزی، واقع در نزدیکی ناف، بطنی


انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to the cord connecting a fetus with the placenta of the mother; relating to the navel or central region of the abdomen; attached as with an umbilical cord

صفت ( adjective )
مشتقات: umbilically (adv.)
(1) تعریف: of, concerning, or resembling a navel or an umbilical cord.

(2) تعریف: at, on, or near the navel.

(3) تعریف: closely connected or interdependent, as if joined by an umbilical cord.

مترادف و متضاد

بطنی (صفت)
abdominal, uterine, ventricular, umbilical

مرکزی (صفت)
umbilical, central, focal

نافی (صفت)
umbilical

واقع در نزدیکی ناف (صفت)
umbilical

جملات نمونه

1. umbilical cord
بند ناف

2. All modern popular music has an umbilical cord link back to blues and R and B.
[ترجمه ترگمان]هر موسیقی محبوب مدرن، یک پیوند بندناف به بلوز و R & B دارد
[ترجمه گوگل]همه موسیقی های محبوب مدرن دارای بند ناف بند به بلوز و R و B است

3. The midwife cut and tied off the baby's umbilical cord.
[ترجمه ترگمان]قابله برید و بندناف نوزاد را بست
[ترجمه گوگل]ماما برداشته و بند ناف نوزاد را برداشته است

4. By leavingmy parents' home, I cut/broke the umbilical cord.
[ترجمه ترگمان]من با پدر و مادرم در خانه، بندناف را قطع \/ شکسته کردم
[ترجمه گوگل]با رفتن به خانه پدر و مادر من، بند ناف را قطع کردم / شکستن

5. A girl born with the umbilical cord twisted round her neck may feel that she always gets herself tied up in things.
[ترجمه ترگمان]دختری با بندناف دور گردنش به دنیا آمده است، شاید احساس کند که همیشه به چیزها گره خورده است
[ترجمه گوگل]یک دختر متولد با بند ناف گرد گردن او ممکن است احساس کند که او همیشه خود را در چیزهای گره خورده است

6. The doctor hunts for the umbilical cord on the ultra sound scanner to take a sample.
[ترجمه ترگمان]دکتر برای گرفتن یک نمونه از اسکنر صوتی فوق صوتی، برای بندناف شکار می کند
[ترجمه گوگل]دکتر برای گرفتن نمونه ای از سرنشین بند ناف در اسکنر فوق العاده شکار می کند

7. Boys in particular need to cut the umbilical cord.
[ترجمه ترگمان]به ویژه پسرها نیاز به بریدن بندناف دارند
[ترجمه گوگل]پسران به طور خاص نیاز به برش بند ناف دارند

8. The stump where the umbilical cord breaks after foaling is a potential route for pathogens into the foal's system.
[ترجمه ترگمان]The که پس از foaling قرار دارد، یک مسیر بالقوه برای پاتوژن ها به سیستم کره است
[ترجمه گوگل]جسد که بند ناف را بعد از لانه زدن می شکند، یک مسیر بالقوه برای پاتوژن ها در سیستم لانه است

9. Discussion Immediate umbilical cord clamping deprives neonates of a significant volume of blood.
[ترجمه ترگمان]بحث و گفتگو با مهار بندناف باعث محروم شدن حجم قابل توجهی از خون می شود
[ترجمه گوگل]بحث بستن بند ناف فوری نوزادان حجم قابل توجهی از خون را محروم می کند

10. The umbilical cord connects the baby to the placenta.
[ترجمه ترگمان]بندناف نوزاد را به جفت متصل می کند
[ترجمه گوگل]بند ناف نوزاد را به جفت متصل می کند

11. The maternal bond had been cut with the umbilical cord - at birth.
[ترجمه ترگمان]پیوند مادری با بندناف به هنگام تولد قطع شده بود
[ترجمه گوگل]پیوند مادر با بند ناف قطع شده بود - در هنگام تولد

12. Without this retractable umbilical cord, the soul would be utterly lost in the chaos of its dreams.
[ترجمه ترگمان]بدون این بندناف جمع شدنی، روحش در آشفتگی رویاهایش محو خواهد شد
[ترجمه گوگل]بدون این بند ناف جمع آوری شده، روح در هرج و مرج رویاهای خود کاملا از بین خواهد رفت

13. As events would prove, it was a frail umbilical cord from the customer to design and manufacturing.
[ترجمه ترگمان]همانطور که وقایع ثابت خواهند کرد، بندناف ضعیفی از مشتری به طراحی و تولید بود
[ترجمه گوگل]همانطور که حوادث ثابت می شود، این بند ناف از مشتری برای طراحی و تولید بود

14. A search for a suitable bone marrow or umbilical cord donor for Garrett is under way.
[ترجمه ترگمان]جستجو برای مغز استخوان مناسب و یا دهنده بندناف برای گرت در حال انجام است
[ترجمه گوگل]جستجوی یک مغز استخوان مناسب یا اهدا کننده ناف سیمپلکس Garrett در حال انجام است

15. When my daughter still had her umbilical cord, my husband worried about infection.
[ترجمه ترگمان]، وقتی دخترم هنوز بندناف رو داشت شوهرم در مورد عفونت نگران بود
[ترجمه گوگل]وقتی دخترم هنوز بند ناف خود را داشت، شوهرم در مورد عفونت نگران بود

پیشنهاد کاربران

واجب

شبکه جمع آوری نفت و گاز در کف دریا


کلمات دیگر: