کلمه جو
صفحه اصلی

yachting


معنی : قایق رانی، مسافرت با قایق تفریحی
معانی دیگر : دریانوردی با کشتی خصوصی (یا قایق تفریحی)

انگلیسی به فارسی

قایق‌رانی، قایق سواری، مسافرت با قایق تفریحی


قایق بادبانی، مسافرت با قایق تفریحی، قایق رانی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the act, practice, or sport of sailing, cruising, or racing in a yacht.

• cruising in a yacht (type of boat)
yachting is the sport or activity of sailing a yacht.

مترادف و متضاد

قایق رانی (اسم)
boating, canoe, yachting, watermanship

مسافرت با قایق تفریحی (اسم)
yachting

جملات نمونه

1. We were approached by the Royal Yachting Association to see if we would loan our boat to them.
[ترجمه ترگمان]انجمن انجمن قایقرانی سلطنتی به ما نزدیک شد تا ببیند که آیا ما قایق خود را به آن ها وامی داریم یا نه
[ترجمه گوگل]ما توسط انجمن یاتاقان سلطنتی نزدیک شدیم تا ببینیم آیا قایقمان را به آنها می دهیم یا نه

2. I go yachting most weekends in the summer.
[ترجمه ترگمان]بیشتر تعطیلات آخر هفته به قایقرانی می روم
[ترجمه گوگل]من بیشتر تعطیلات آخر هفته را در تابستان می گذرانم

3. The World Yachting Grand Prix has now gained credibility by attracting renowned and respected sailors.
[ترجمه ترگمان]جایزه بزرگ قایقرانی جهانی از طریق جذب دریانوردان مشهور و محترم اعتبار کسب کرده است
[ترجمه گوگل]Grand Prix World Yachting در حال حاضر با جذب ملوانان شناخته شده و محترم، اعتبار را به دست آورده است

4. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

5. Stuart Quarrie is a yachting consultant specialising in race training and coaching.
[ترجمه ترگمان]استوارت Quarrie یک مشاور دریانوردی متخصص در زمینه آموزش و پرورش نژاد است
[ترجمه گوگل]استوارت کواری یک مشاور قایقرانی است که متخصص در آموزش و مربی نژاد است

6. Officers worked with the yachting, boating and fishing communities in a constant trawl for information.
[ترجمه ترگمان]افسران با قایق رانی، قایق سواری و ماهیگیری در یک trawl ثابت برای اطلاعات کار می کردند
[ترجمه گوگل]افسران با کشتی های قایقرانی، قایقرانی و ماهیگیری در یک تریلی ثابت برای اطلاعات کار می کردند

7. Villa-Flotilla is yachting for novices, for families seeking a compromise, or for friends who like variety.
[ترجمه ترگمان]ویلا - Flotilla ناوگان دریانوردی برای مبتدیان است، برای خانواده هایی که به دنبال سازش هستند یا برای دوستانی که از تنوع خوششان می آید
[ترجمه گوگل]ویلا فلوتیلا برای تازه کارها قایقرانی است، برای خانواده هایی که به دنبال مصالحه هستند و یا برای دوستانی که دوست دارند تنوع

8. New for 198season, a prestigious yachting pond has recently been constructed.
[ترجمه ترگمان]برای ۱۹۸ فصل، یک استخر معتبر قایقرانی ساخته شده است
[ترجمه گوگل]جدید برای سال 1982، یک حوضه قایقرانی معتبر به تازگی ساخته شده است

9. We often go yachting.
[ترجمه ترگمان]اغلب با قایقرانی بیرون می رویم
[ترجمه گوگل]ما اغلب به قایق بادبانی می رویم

10. It is a popular resort area and yachting center.
[ترجمه ترگمان]آن یک منطقه تفریحی محبوب و مرکز قایقرانی است
[ترجمه گوگل]این یک منطقه رفت و آمد مکرر و مرکز قایقرانی است

11. Nothing can beat yachting as a sport.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی تواند قایقرانی را به عنوان یک ورزش شکست دهد
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند قایق بادبانی را به عنوان یک ورزش مورد ضرب و شتم قرار دهد

12. I like to go yachting this afternoon.
[ترجمه ترگمان]امروز بعد از ظهر میل دارم دریانوردی کنم
[ترجمه گوگل]من دوست دارم قایقرانی را بعد از ظهر بخرم

13. The opening of the yachting season is at hand.
[ترجمه ترگمان]باز کردن فصل قایقرانی در دست است
[ترجمه گوگل]باز شدن فصل قایقرانی در دست است

14. Well, after a long nap, we'll go yachting with Monica.
[ترجمه ترگمان]خب، بعد از یه چرت طولانی ما با \"مونیکا\" بیرون میریم
[ترجمه گوگل]خب، بعد از مدت کوتاهی، ما با مونیکا قایقرانی می شویم

15. Yachting holidays in the Greek island is very popular.
[ترجمه ترگمان]قایقرانی در جزیره یونانی بسیار مشهور است
[ترجمه گوگل]تعطیلات قایقرانی در جزیره یونان بسیار محبوب است

پیشنهاد کاربران

yachting ( ورزش )
واژه مصوب: قایقرانی تفریحی
تعریف: ورزش یا سرگرمی یا تفریح با قایق تفریحی


کلمات دیگر: