کلمه جو
صفحه اصلی

yarn


معنی : خیط، غزل، نخ تابیده، الیاف، نخ بافندگی، داستان افسانه امیز، افسانه پردازی کردن
معانی دیگر : لیف (الیاف)، تار، ریسه، رشته، کنبه، نخ، ریسمان، (عامیانه) قصه، حکایت، داستان (به ویژه داستان من درآوردی یا اغراق آمیز)، (قدیمی) داستان پردازی کردن، دادسخن دادن، قصه اختراع کردن، قصه گفتن، تعریف کردن، ن  تابیده، ن  با فندگی

انگلیسی به فارسی

نخ تابیده، نخ با فندگی، الیاف، داستان افسانه آمیز، افسانه پردازی کردن


نخ، الیاف، نخ بافندگی، نخ تابیده، داستان افسانه امیز، خیط، غزل، افسانه پردازی کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a strand of twisted fibers made from natural or synthetic materials and used esp. for knitting or weaving.
مشابه: fiber, strand, textile, thread

(2) تعریف: a woven strand of coarse fibers from which rope is made.
مشابه: fiber, strand, thread

(3) تعریف: (informal) a long tale that is often exaggerated or hard to believe.
مشابه: account, anecdote, cock-and-bull story, fiction, invention, narrative, sob story, song and dance, story, tale
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: yarns, yarning, yarned
• : تعریف: (informal) to tell a long, often exaggerated story.
مشابه: bullshit, exaggerate, jaw

• woven string; tale, story
weave a story, tell a tale
yarn is thread that is used for knitting or making cloth.
a yarn is a story that someone tells, often a true story with invented details which make it more interesting; an informal use.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] نخ - بند - رشته تابیده شده از الیاف - ریسمان - خامه کلاف نخ
[پلیمر] نخ، دسته رشته پیچیده شده نیم تاب

مترادف و متضاد

خیط (اسم)
cord, braid, thread, yarn

غزل (اسم)
ode, yarn, drinking song, sonnet, lyric poem, erotic poem, lyric poetry, spinning

نخ تابیده (اسم)
whipcord, yarn, lisle, spun yarn

الیاف (اسم)
yarn

نخ بافندگی (اسم)
yarn

داستان افسانه امیز (اسم)
yarn

افسانه پردازی کردن (فعل)
yarn

fiber for knitting


Synonyms: cotton fiber, flaxen thread, fleece, spun wool, thread, twist, wool


story, often long and made-up


Synonyms: adventure, alibi, anecdote, fable, fabrication, fairy tale, lie, line, narrative, potboiler, prose, sea story, song, song and dance, string, tale, tall story, tall tale


جملات نمونه

1. woolen yarn for carpet weaving
نخ پشمی برای فرش بافی

2. spin a yarn
داستان بافتن،قصه اختراع کردن،حکایت من درآوردی درست کردن

3. turan khanom wound the yarn into a ball
توران خانم ریسمان را پیچید و به صورت گوی درآورد.

4. to disentangle a skein of yarn
کلاف کاموا را از پیچیدگی درآوردن

5. to entangle a ball of yarn
کلاف ریسمان را درهم پیچاندن

6. She still spins the yarn and knits sweaters for her family.
[ترجمه ترگمان]اون هنوز داره yarn رو می چرخه و برای خانواده اش sweaters می سازه
[ترجمه گوگل]او هنوز نخ را می چرخاند و جامه هایی را برای خانواده اش می کشد

7. Craft Resources also sells yarn and embroidery floss.
[ترجمه ترگمان]صنایع دستی also را به فروش می رساند
[ترجمه گوگل]صنایع دستی همچنین نخ و نخ ریسی را به فروش می رساند

8. The yarn is woven into a coarse fabric.
[ترجمه ترگمان]این نخ به یک پارچه زبر بافته شده است
[ترجمه گوگل]نخ از پارچه ای درشت است

9. I stopped to have a yarn with him.
[ترجمه ترگمان] من جلوش رو گرفتم تا باه اش حرف بزنم
[ترجمه گوگل]من متوقف شد تا یک نخ با او داشته باشم

10. There's a knot in the yarn.
[ترجمه ترگمان]یه گره تو نخ yarn
[ترجمه گوگل]یک گره در نخ وجود دارد

11. He spun us this unlikely yarn about being trapped for hours in a broken lift.
[ترجمه ترگمان]او ما را به این طرف و آن طرف چرخاند تا برای ساعت ها در یک آسانسور شکسته گیر بیفتد
[ترجمه گوگل]او این نخ را بعید می داند که ساعت ها در یک آسانسور شکسته به دام افتاده باشد

12. They balled off the woollen yarn.
[ترجمه ترگمان]the را مشت کرده بودند
[ترجمه گوگل]آنها از نخ پشمی دور شدند

13. The old captain would often spin us a yarn about life aboard ship.
[ترجمه ترگمان]کاپیتان سابق اغلب ما را به عنوان یک نخ در مورد زندگی کشتی هدایت می کند
[ترجمه گوگل]کاپیتان قدیمی اغلب یک نخ از زندگی را در کشتی می چرخاند

14. The yarn has to be threaded through the needle.
[ترجمه ترگمان]نخ باید از طریق سوزن پیچ خورده شود
[ترجمه گوگل]نخ باید به وسیله سوزن ریخته شود

15. Doug has a yarn or two to tell me about his trips into the bush.
[ترجمه ترگمان]داگ یک یا دو نخ دارد که در مورد سفره ای خود به بیشه به من می گوید
[ترجمه گوگل]داگ یک نخ یا دو را برای سفرهای خود به بوش به من می گوید

A rope made of flax yarns.

طنابی که از الیاف کتان درست شده است.


woolen yarn for carpet weaving

نخ پشمی برای فرش‌بافی


The old man told yarns about his own exploits during the war.

پیرمرد درباره‌ی شاهکارهای خود در زمان جنگ داستان‌پردازی می‌کرد.


اصطلاحات

spin a yarn

داستان بافتن، قصه اختراع کردن، حکایت من‌درآوردی درست کردن


پیشنهاد کاربران

کاموا

الیاف تابیده شده

[رشته]الیاف تابیده شده، [دسته]الیاف پیچیده شده

نخ
الیاف
بافندگی

قصه گفتن

نخ کاموا .

چاخان
داستان پردازی
داستان سرایی

Saga
Long , involved story
Tall tale

مزخرفات، چرت و پرت، شرّ و ور، آسمون ریسمون کردن


کلمات دیگر: