کلمه جو
صفحه اصلی

a fortiori


مستدل تر، منطقی تر، اولی تر، بینش ذهنی محدودی نیز دارد، با دلیل قویتر، با منطق محکمتر، موکدا، محققا

انگلیسی به فارسی

مستدل‌تر، منطقی‌تر، اولی‌تر


a fortiori، با منطق محکمتر، با دلیل قویتر


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: (Latin) for a strong reason; all the more so.

• (latin) with more reason, for a still stronger reason

دیکشنری تخصصی

[حقوق] به طریق اولی، به اقوی دلیل، محققأ
[ریاضیات] به طریق اولی

مترادف و متضاد

with more reason


Synonyms: all the more, all the more so, from the stronger, more than ever, still more, with greater reason


جملات نمونه

1. if four divided by two is two, two plus two is afortiori four
اگر چهار تقسیم بر دو می شود دو،پس پرواضح است که دو و دو می شود چهار.

2. If he can afford a luxury yacht, then a fortiori he can afford to pay his debts.
[ترجمه دارابی] اگر او توانایی خرید یک قایق لوکس رادارد پس منطقی که بدهی هایش را بپردازد
[ترجمه یاسینی] اگر او استطاعت خرید یک قایق لوکس را دارد پس به طریق اولی استطاعت پرداخت بدهی اش را دارد.
[ترجمه ترگمان]اگر استطاعت خرید یک قایق بادبانی لوکس را داشته باشد، پس از آن، می تواند بدهی خود را بپردازد
[ترجمه گوگل]اگر او بتواند یک قایق تفریحی لوکس را بپردازد، پس احتمالا می تواند بدهی های خود را پرداخت کند

3. This is true a fortiori when the jury is only applied to certain criminal causes.
[ترجمه ترگمان]این درست است هنگامی که هیات منصفه فقط به علل خاص جنایی اعمال می شود
[ترجمه گوگل]این درست است که اگر هیئت منصفه تنها به علت جنایی خاصی اعمال شود، درست است

4. If you can afford a car then, a fortiori, you can afford a bicycle.
[ترجمه طوبا] اگر بتوانی از پس هزینه ی خرید یک ماشین بر بیایی، دیگه دوچرخه که خریدن سهله
[ترجمه ترگمان]اگر بتوانید از عهده خرید یک ماشین برآیید، می توانید یک دوچرخه خرید کنید
[ترجمه گوگل]پس اگر بخواهید ماشین را بپردازید، به طور خاص، می توانید یک دوچرخه را بپردازید

5. If there are no conceptual truths, then, a fortiori, there are no conceptual truths for philosophy to deliver.
[ترجمه ترگمان]اگر هیچ یک از حقایق مفهومی وجود نداشته باشد، پس، یک fortiori، هیچ حقیقتی در زمینه فلسفه برای ارایه وجود ندارد
[ترجمه گوگل]اگر حقایق مفهومی وجود نداشته باشد، بنابراین، به طور خاص، هیچ حقایق مفهومی برای فلسفه برای ارائه وجود ندارد

6. It could not have been finished in a week, a fortiori not in a day.
[ترجمه ترگمان]یک هفته بود که نمی شد آن را به پایان رساند
[ترجمه گوگل]این یک هفته نبوده است، بیشتر در روز نیست

7. Tomorrow is an Easter, the big wolf of ash connect an egg didn't, the egg of a fortiori chromatic color, he become sad.
[ترجمه ترگمان]فردا عید پاک است، یک گرگ بزرگ خاکستر، یک تخم مرغ را به هم وصل می کند، تخم مرغ یک رنگ chromatic رنگی، او غمگین می شود
[ترجمه گوگل]فردا عید پاک است، گرگ بزرگ خاکستر یک تخم مرغ را به هم وصل می کند، تخم مرغ رنگی متمایز رنگی، غمگین می شود

8. If the witness had been present at the scene of the crime, then a fortiori he must have hear the shoot.
[ترجمه ترگمان]اگر شاهد صحنه جرم حاضر شده بود، پس حتما صدای تیراندازی به گوشش می رسید
[ترجمه گوگل]اگر شاهد در صحنه ی جرم حضور داشته باشد، پس باید او را بشنوید

9. If no major country has the resources for the enterprise, a fortiori neither has any lesser power.
[ترجمه ترگمان]اگر هیچ کشور اصلی منابع این شرکت را نداشته باشد، a هیچ قدرت کمتری ندارد
[ترجمه گوگل]اگر هیچ کشور عمده ای برای منابع مالی برای سرمایه گذاری نداشته باشد، قدرت بیشتری ندارد

10. If the witness is present at the scene of the crime, then a fortiori he must have heard the shoot.
[ترجمه ترگمان]اگر شاهد در صحنه جرم حاضر باشد، پس حتما صدای تیراندازی را شنیده است
[ترجمه گوگل]اگر شاهد در صحنه جرم حضور داشته باشد، پس باید او را شنیده باشد

11. As a huge country, the evolvement of media in America is worth to pay attention a fortiori.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک کشور بزرگ، evolvement رسانه در آمریکا ارزش توجه به fortiori را دارد
[ترجمه گوگل]به عنوان یک کشور بزرگ، تکامل رسانه ها در امریکا ارزش توجه بیشتری را به خود جلب می کند

if four divided by two is two, two plus two is afortiori four

اگر چهار تقسیم بر دو می‌شود دو، پس کاملاً واضح است که؛ دو و دو می‌شود چهار


The man of prejudice is, afortiori, a man of limited mental vision.

کاملاً واضح است که آدم متعصب، بینش ذهنی محدودی نیز دارد.


پیشنهاد کاربران

محققا

به دلیلی محکم تر، اولی تر، منطقی تر، مستدل تر


کلمات دیگر: