کلمه جو
صفحه اصلی

yell


معنی : صدا، ضجه، هلهله، نعره، نعره کشیدن، مثل خوک فریادکردن، فریاد زدن، جیغ زدن
معانی دیگر : فریاد، هوار، داد، نعره زدن، هوار کشیدن، داد زدن، با فریاد گفتن

انگلیسی به فارسی

فریاد زدن، نعره کشیدن، صدا، نعره، هلهله


فریاد زدن، نعره، صدا، هلهله، ضجه، نعره کشیدن، مثل خوک فریادکردن، جیغ زدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: yells, yelling, yelled
• : تعریف: to scream out loudly, as in pain, anger, fright, surprise, or enthusiasm.
مترادف: cry, shout
متضاد: whisper
مشابه: bawl, bellow, call, cheer, clamor, holler, hoot, howl, hurrah, roar, scream, screech, shriek, squall, whoop, yelp, yowl

- He yelled when he bumped his head on the cabinet.
[ترجمه lili] او وقتی سرش به کابینت برخورد کرد، فریاد کشید
[ترجمه ترگمان] وقتی سرش را به طرف کابینت تکان داد فریاد کشید
[ترجمه گوگل] او فریاد زد وقتی که سرش را در کابینه برافراشت
- The coach yelled at the player for incurring a penalty.
[ترجمه Sina] مربی سر بازیکنان فریاد کشید به خاطر از دست دادن پنالتی
[ترجمه Neli] مربی سربازیکن فریاد کشید برای موجب شدن یک پنالتی
[ترجمه ترگمان] مربی به خاطر تحمیل جریمه به بازیکن فریاد زد
[ترجمه گوگل] این مربی به دلیل مجازات اعدام در این بازی فریاد زد
- The patient was having a heart attack and the nurse yelled for a doctor.
[ترجمه ترگمان] بیمار دچار حمله قلبی شده و پرستار برای دکتر نعره زد
[ترجمه گوگل] بیمار دچار حمله قلبی بود و پرستار برای یک پزشک فریاد زد:
- The fans stood up and yelled when the team scored.
[ترجمه ترگمان] وقتی تیم گل های تیم را به ثمر رساند، طرفداران از جا برخاستند و فریاد کشیدند
[ترجمه گوگل] طرفداران ایستادند و فریاد زدند وقتی که تیم به ثمر رساند
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to utter loudly; scream; shout.
مترادف: cry, roar, scream, shout
مشابه: bawl, bellow, call, clamor, holler, hoot, howl, screech, shriek, whoop, yelp

- He yelled "I love you" as she drove off in her car.
[ترجمه ترگمان] وقتی تو ماشینش رانندگی می کرد، اون داد زد \"دوستت دارم\"
[ترجمه گوگل] او فریاد زد: 'من عاشق تو هستم' او را در ماشینش سوار کرد
- She yelled his name, but he couldn't hear her.
[ترجمه ترگمان] او نام او را فریاد زد، اما نمی توانست صدای او را بشنود
[ترجمه گوگل] او نام او را فریاد زد اما او نمیتوانست او را بشنود
اسم ( noun )
مشتقات: yeller (n.)
(1) تعریف: a loud cry or shout; scream.
مترادف: cry, outcry, scream, shout
مشابه: bawl, bellow, holler, hoot, howl, roar, screech, shriek, squall, whoop, yelp, yowl

- He heard my yell and came running in to help.
[ترجمه ترگمان] صدای فریاد مرا شنید و برای کمک آمد
[ترجمه گوگل] او صدای من را شنید و برای کمک به آنجا آمد

(2) تعریف: a rhythmic cheer shouted or chanted by a group, esp. by students in schools or colleges to encourage athletic teams.
مترادف: cheer
مشابه: hurrah, whoop

- The students shouted one of their traditional yells as their team came onto the field.
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان یکی از فریادهای سنتی خود را به هنگام ورود تیم به زمین فریاد زدند
[ترجمه گوگل] دانش آموزان فریاد زدند یکی از سوزن های سنتی خود را به عنوان تیم خود را به میدان آمد

• shout, scream, cry, shriek
shout, scream, cry, shriek
if you yell, you shout loudly, usually because you are excited, angry, or in pain.
a yell is a loud shout given by someone who is afraid or in pain.

مترادف و متضاد

صدا (اسم)
report, bruit, vocal, throat, call, tone, noise, sound, vocation, roar, yell, voice, calling, phoneme, phone, tonicity, sonance, tingle

ضجه (اسم)
cry, dole, scream, exclamation, howl, yell, squall, lament, wail, squeal, shriek, whoop, plaint, yawl, yammer

هلهله (اسم)
jubilation, yell, hosanna

نعره (اسم)
slogan, yell, vociferation

نعره کشیدن (فعل)
yell

مثل خوک فریادکردن (فعل)
yell

فریاد زدن (فعل)
cry, shout, bawl, scream, howl, yell, squall

جیغ زدن (فعل)
shout, scream, yell, yelp, shriek, yawp

loud communication


Synonyms: bawl, bellow, call, cheer, complain, cry, holler, hoot, howl, lament, roar, scream, screech, shout, shriek, shrill, squawk, squeal, ululate, vociferate, wail, weep, whoop, yap, yelp, yip


Antonyms: whisper


جملات نمونه

1. the yell of victory
نعره ی پیروزی

2. he didn't have the guts to yell at me
جرات نداشت سر من داد بزند.

3. This gave them a chance to yell.
[ترجمه ترگمان]این به آن ها فرصت داد تا فریاد بکشد
[ترجمه گوگل]این به آنها فرصتی برای گفتن داشت

4. You don't have to yell; I can hear you.
[ترجمه ترگمان]نباید داد بزنی، صداتو می شنوم
[ترجمه گوگل]شما مجبور نیستید فریاد بزنید من میتونم بشنوم

5. Jeez, don't yell at me - I'm just telling you what she said!
[ترجمه ترگمان]به من داد نزن - فقط دارم بهت میگم که اون چی گفت!
[ترجمه گوگل]جیز، به من زل زده نیست - من فقط به شما می گویم آنچه را که او گفت!

6. If you need me, just yell.
[ترجمه ترگمان] اگه بهم نیاز داشتی، فقط داد بزن
[ترجمه گوگل]اگر به من احتیاج دارید، فقط ببخشید

7. "Please don't yell at me. " She began to sniffle.
[ترجمه ترگمان]\"لطفا به من فریاد نزنید\" او شروع به گریه کرد
[ترجمه گوگل]لطفا لطفا مرا ببخشید او شروع به خرابکاری کرد

8. Dan gave a yell of delight when Larsson scored.
[ترجمه ترگمان]دن، هنگامی که لارسون گل بازی را به ثمر رساند، فریاد شادی کشید
[ترجمه گوگل]وقتی لارسون گلزنی کرد، دن با خوشحالی به او خیره شد

9. Back off! There is no need to yell at me.
[ترجمه ترگمان]! بکش عقب لازم نیست سرم داد بزنم
[ترجمه گوگل]بکش کنار! لازم نیست که به من دروغ بگویی

10. Back off! There's no need to yell at me.
[ترجمه ترگمان]! بکش عقب نیازی نیست سرم داد بزنم
[ترجمه گوگل]بکش کنار! لازم نیست که به من دروغ بگو

11. Don't yell at me like that!
[ترجمه ترگمان]اینطوری سرم داد نزن!
[ترجمه گوگل]مثل این که به من زل زده نباش

12. I usually just let her yell until she runs out of steam.
[ترجمه ترگمان]من معمولا اجازه میدم داد بزنه تا اون بیرون بیاد
[ترجمه گوگل]من معمولا فقط اجازه می دهم او را فریاد تا او از بخار اجرا می شود

13. Don't you yell at me like that!
[ترجمه ترگمان]این جوری سرم داد نزن!
[ترجمه گوگل]آیا تو به من نگفتی

14. A great yell went up from the crowd. Liverpool had scored.
[ترجمه ترگمان]فریادی بلند از جمعیت برخاست لیورپول امتیاز گرفته بود
[ترجمه گوگل]یک خنده بزرگ از جمعیت آمد لیورپول گل زد

the yell of victory

نعره‌ی پیروزی


don't yell!

داد نزن!


پیشنهاد کاربران

داد زدن.
My papa yell at us.
پدرم سرِ ما داد زد

means shout or scream

فریاد زدن

داد زدن هورا کشیدن

اکثرا به معنی فریاد زدن و نعره کشیدن هست

اما دقت کنید که بسته به مکانش ممکنه معنی ضجه زدن و گریه کردن هم بده. . .


کلمات دیگر: