کلمه جو
صفحه اصلی

waive


معنی : چشم پوشیدن از، از قانون مستثنی کردن
معانی دیگر : صرفنظر کردن، از حق خود گذشتن، مستثنی کردن، بخشودن، معاف کردن، لغو کردن، اصرار نکردن، از فرصت استفاده نکردن، به تعویق انداختن، به بعد موکول کردن

انگلیسی به فارسی

چشم پوشیدن از، از قانون مستثنی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: waives, waiving, waived
(1) تعریف: to forgo or give up (a right, claim, or privilege).
مترادف: disclaim, forgo, relinquish, renounce
مشابه: abandon, cede, excuse, release, surrender, yield

- He would not waive his right to a trial.
[ترجمه ترگمان] از حق او چشم پوشی نمی کرد
[ترجمه گوگل] او حق خود را به محاکمه نخواهد داد

(2) تعریف: to suspend (a rule, law, or the like) temporarily or in a particular instance; refrain from enforcing.
مترادف: dispense with, suspend
مشابه: defer, dismiss, disregard, ignore, shelve

- The committee agreed to waive the residence requirement and allowed her to pay the lower tuition.
[ترجمه ترگمان] این کمیته موافقت کرد که الزامات محل اقامت را نادیده بگیرد و به او اجازه پرداخت شهریه کم تر را داد
[ترجمه گوگل] این کمیته موافقت کرد که از شرایط اقامت امتناع کند و به او اجازه داد که تحصیلات پایین تر را پرداخت کند

• refrain from enforcing something; give up (a right, honor, legal claim, etc.)
if someone waives a rule, they decide not to enforce it; a formal word.
if you waive your right to something, for example legal representation, you give up your right to receive it.
if a government or bank waives a debt, they no longer seek repayment of it.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] اعراض کردن، صرفنظر کردن، ترک کردن، اسقاط کردن

مترادف و متضاد

چشم پوشیدن از (فعل)
quitclaim, spare, forgo, waive

از قانون مستثنی کردن (فعل)
waive

give up; let go


Synonyms: abandon, allow, cede, defer, delay, disclaim, disown, dispense with, forgo, grant, hand over, hold off, hold up, leave, neglect, postpone, prorogue, put off, refrain from, reject, relinquish, remit, remove, renege, renounce, reserve, resign, set aside, shelve, stay, surrender, suspend, table, turn over, yield


Antonyms: claim


جملات نمونه

1. to waive a portion of the taxes due
بخشی از مالیات های قابل پرداخت را بخشودن

2. We have decided to waive the age - limit for applicants in your case.
[ترجمه ترگمان]ما تصمیم گرفته ایم که از حد مجاز برای متقاضیان در پرونده خود صرف نظر کنیم
[ترجمه گوگل]ما تصمیم گرفتیم از سن قانونی برای متقاضیان در مورد شما استفاده کنیم

3. He didn't waive his right in this matter.
[ترجمه ترگمان]در این مورد از حق او چشم پوشی نمی کرد
[ترجمه گوگل]او از این حق خود راضی نیست

4. He agreed to waive his usual fee.
[ترجمه ترگمان]موافقت کرد که از دست مزد معمولی او صرف نظر کند
[ترجمه گوگل]او موافقت کرد که هزینه معمول خود را از دست بدهد

5. They agreed to waive the cancellation charges.
[ترجمه ترگمان]آن ها توافق کردند که هزینه های لغو را نادیده بگیرند
[ترجمه گوگل]آنها موافقت کردند که هزینه های لغو را لغو کنند

6. Some agencies may waive the fee if you register with them on completion of a course.
[ترجمه ترگمان]اگر شما در پایان یک دوره با آن ها ثبت نام کنید، برخی از سازمان ها ممکن است از این هزینه چشم پوشی کنند
[ترجمه گوگل]برخی از آژانس ها ممکن است هزینه آن را لغو کنند، اگر شما پس از اتمام دوره ثبت نام کرده اید

7. The court decided to waive her fine as it was her first offence.
[ترجمه ترگمان]دادگاه تصمیم گرفت که از او همان گونه که نخستین جرم او بود، صرف نظر کند
[ترجمه گوگل]دادگاه تصمیم گرفت که از جریمۀ اولش خودداری کند

8. But perhaps we can waive our definitions and come to an understanding on the basis of an adjustment in the rent.
[ترجمه ترگمان]اما شاید بتوانیم تعاریف خود را برداریم و براساس یک تنظیم در اجاره به یک درک برسیم
[ترجمه گوگل]اما شاید ما می توانیم تعاریف خود را از بین ببریم و بر مبنای تعدیل در اجاره، درک کنیم

9. Several banks, including Wells Fargo, waive monthly fees on certain accounts where there is a regular direct deposit.
[ترجمه ترگمان]چندین بانک از جمله ولز فارگو، هزینه های ماهانه در حساب های خاصی را که در آن یک سپرده مستقیم معمولی وجود دارد را نادیده می گیرند
[ترجمه گوگل]چندین بانک، از جمله Wells Fargo، هزینه های ماهانه را در حساب های خاصی که مستقر بودن مستمری مستقیمی است را رد می کنند

10. The court or the Secretary of State may waive reporting restrictions in individual cases for the benefit of the child.
[ترجمه ترگمان]دادگاه یا وزیر امور خارجه ممکن است از گزارش محدودیت های در پرونده های فردی به نفع کودک چشم پوشی کنند
[ترجمه گوگل]دادگاه و یا وزیر امور خارجه ممکن است محدودیت گزارش دادن در موارد خاص را به نفع فرزند بپذیرند

11. Also, unions are free to waive daily overtime requirements and negotiate alternate schedules, such as those providing four 10-hour days.
[ترجمه ترگمان]همچنین، اتحادیه ها برای چشم پوشی از الزامات اضافه کاری روزانه و مذاکره در مورد برنامه های جایگزین، مانند آن هایی که چهار ساعت ۱۰ ساعت را ارایه می کنند، آزاد هستند
[ترجمه گوگل]همچنین، اتحادیه ها می توانند از الزامات اضافه کاری روزانه خودداری کنند و مذاکرات برنامه های متناوب، مانند کسانی که چهار روز 10 ساعته را ارائه می دهند

12. The industry asked the Federal Communications Commission to waive a rule that limits the amount of power used to send a data transmission over a telephone line.
[ترجمه ترگمان]این صنعت از کمیسیون ارتباطات فدرال خواسته است تا قانونی را بردارد که میزان قدرت استفاده شده برای ارسال یک انتقال داده را بر روی خط تلفن محدود کند
[ترجمه گوگل]این صنعت از کمیته ارتباطات فدرال درخواست کرد که از یک قاعده استفاده کند که میزان مصرف مورد استفاده برای ارسال یک داده را از طریق خط تلفن محدود می کند

13. We would acknowledge receipt of Indictment 86-1246 and waive formal reading.
[ترجمه ترگمان]ما دریافت of ۸۶ - ۱۲۴۶ را تایید کرده و از خواندن رسمی چشم پوشی خواهیم کرد
[ترجمه گوگل]ما تأییدیه محکومیت 86-1246 را تایید می کنیم و خواندن رسمی را رد می کنیم

14. They believe a Government promise to waive the clause could be the crucial breakthrough.
[ترجمه ترگمان]آن ها بر این باورند که دولت وعده چشم پوشی از بند می تواند نقطه عطفی مهم باشد
[ترجمه گوگل]آنها معتقدند دولت وعده لغو بند را می تواند موفقیت بزرگی باشد

I waived my right to choose earlier.

من از حق خود نسبت به زودتر انتخاب کردن چشم پوشیدم.


to waive a portion of the taxes due

بخشی از مالیات‌های قابل‌پرداخت را بخشودن


پیشنهاد کاربران

بی خیال شدن، نادیده گرفتن/انگاشتن، اغماض کردن

بی قانونی کردن، ورای قانون عمل کردن

صرف نظر کردن، چشم پوشی، نادیده گرفتن، به تعویق انداختن
در معنای حقوقی: اسقاط کردن، اعراض کردن

طفره رفتن ( از اجرا و یا انجام کاری ) ، دور زدن چیزی ( مثل قانون و یا مالیات )


کلمات دیگر: