کلمه جو
صفحه اصلی

vacuous


معنی : پوچ، بی معنی، تهی، خالی، کم عقل، بی مفهوم
معانی دیگر : بی چم، احمقانه، تهی مغزانه، بی خردانه، پوک، رجوع شود به: idle

انگلیسی به فارسی

تهی، خالی، بی‌مفهوم، پوچ، کم عقل، تهی‌مغزانه، بی‌خردانه


خالی، پوچ، بی معنی، تهی، بی مفهوم، کم عقل


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: vacuously (adv.), vacuousness (n.)
(1) تعریف: lacking any content; empty.
مشابه: empty, vacancy, void

- We think of outer space as silent and vacuous.
[ترجمه ترگمان] ما به فضای خارجی به عنوان ساکت و پوچ فکر می کنیم
[ترجمه گوگل] ما فضای بیرونی را به عنوان سکوت و خالی می بینیم

(2) تعریف: characterized by lack of intelligence or serious intent; devoid of ideas or emotion.
متضاد: intelligent
مشابه: empty, hollow, inane, vacant

- From the vacuous expression on his face, it was impossible to tell whether he understood the seriousness of what was happening.
[ترجمه ترگمان] از قیافه احمقانه ای که داشت نمی توانست تشخیص دهد که چه اتفاقی در شرف وقوع است
[ترجمه گوگل] از بیان خالی بر روی چهره اش، غیر ممکن بود که بگوییم آیا او جدی بودن اتفاقات را درک کرد

• empty, lacking meaning; containing no content; vacant; having no occupation, idle
something that is vacuous does not express any intelligent ideas; a formal word.
a vacuous expression or look is one that shows no sign of intelligence or understanding; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] تهی، خالی، پوچ، بی معنی

مترادف و متضاد

پوچ (صفت)
absurd, futile, void, inoperative, null, empty, hollow, vain, trifling, vacuous, airy, aeriform, invalid, vaporous, frivolous, blank, inane, chaffy, unmeaning, nugatory

بی معنی (صفت)
absurd, irrational, meaningless, pointless, senseless, vacuous, dumb, inept, witless, unmeaning, frothy, insensate

تهی (صفت)
basic, barren, void, null, empty, hollow, vain, vacuous, jejune, devoid, inane, deadhead, indigent

خالی (صفت)
void, empty, hollow, vacuous, destitute, deprived, vacant, coreless, unoccupied, indigent, unloaded, uncharged, tenantless

کم عقل (صفت)
vacuous, feeble-minded, soft-headed

بی مفهوم (صفت)
vacuous

empty; unintelligent


Synonyms: airheaded, birdbrained, blank, drained, dull, dumb, emptied, foolish, half-baked, inane, lamebrained, minus, shallow, silly, stupid, superficial, uncomprehending, unreasoning, vacant, void


Antonyms: aware, filled, full, intelligent


جملات نمونه

1. the vacuous comments of the governor
توضیحات ابلهانه ی استاندار

2. Male models are not always so vacuous as they are made out to be.
[ترجمه ترگمان]مدل های مرد همیشه آنقدر کودن نیستند که باید باشند
[ترجمه گوگل]مدل های مردانه همیشه به اندازه خالص بودن آنها نیستند

3. Sure, he delivered a vacuous inaugural speech.
[ترجمه ترگمان]البته، اون سخنرانی inaugural احمقانه رو تحویل داد
[ترجمه گوگل]مطمئنا، او سخنرانی افتتاحیه را خاتمه داد

4. Or consider the issue of vacuous names, names that do not name anything.
[ترجمه ترگمان]یا موضوع اسم پوچ را در نظر بگیرید، نام هایی که چیزی نام ندارند
[ترجمه گوگل]یا مسئله نامهای خالی، نامهایی را که هیچ چیزی را نام نمی برند، در نظر نگیرید

5. Pretty meant vacuous, personality meant show-off, having fun was shopgirl mentality.
[ترجمه ترگمان]کاملا مشخص بود که کودن، شخصیت به معنای خودنمایی است، داشتن یک تفکر خلاقانه است
[ترجمه گوگل]خیلی به معنی خالی بود، شخصیت به معنی نمایش، لذت داشتن ذهنیت مغازه دار بود

6. Far from being vacuous storytelling, myth in its true sense is a communion with the deepest truths of existence.
[ترجمه ترگمان]دور از داستان سرایی کودن، اسطوره در مفهوم حقیقی آن، آیین تناول عشای ربانی با عمیق ترین حقایق هستی است
[ترجمه گوگل]اسطوره در حقیقت به معنای حقیقی بودن عمیق است

7. The man had a bland, vacuous face, protruding green eyes and lank, brown, greasy hair.
[ترجمه ترگمان]این مرد چهره آرام و مسخره ای داشت که چشمان سبز و لاغر و مجعد داشت و موی مجعد، قهوه ای و مجعد داشت
[ترجمه گوگل]این مرد چهره ملایم و بی چهره داشت، چهره های سبز و قهوه ای روشن، قهوه ای، موهای چرب داشت

8. Therefore, to avoid a vacuous academic talk, ethical misconduct cannot be treated with vague academic parlance.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، برای اجتناب از یک بحث پوچ دانشگاهی، سو رفتار اخلاقی نمی تواند به زبان آکادمیک مبهم درمان شود
[ترجمه گوگل]بنابراین، برای اجتناب از یک بحث آکادمیک خالی، رفتارهای اخلاقی را نمی توان با سخنرانی آکادمیک آشنا کرد

9. His eyes looked dull, almost vacuous.
[ترجمه ترگمان]چشم هایش بی روح و تقریبا ابلهانه به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]چشمان او خسته کننده و تقریبا خالی بود

10. The highbrow Le Monde dismissed it as a vacuous gigantic stewpot.
[ترجمه ترگمان]روزنامه فاضل لوموند آن را پوچ و پوچ قلمداد کرد
[ترجمه گوگل]Le Monde Highbrow آن را به عنوان یک خزانه داری غول پیکر خالی کرد

11. Both are equally remote and vacuous.
[ترجمه ترگمان]هر دوی آن ها به همان اندازه از نظر دور و کودن هستند
[ترجمه گوگل]هر دو به همان اندازه از راه دور و خالی هستند

12. Here we have the morally vacuous idealism that venerates a mass murderer: It doesn't matter what you believe as long as you really believe it and give it your all.
[ترجمه ترگمان]در اینجا، ما آن ایده آلیسم morally را داریم که یک قاتل بزرگ را تشکیل می دهد: مهم نیست که تو به چه اندازه باور می کنی و همه چیز را به آن می دهی
[ترجمه گوگل]در اینجا ما ایده آلیسم اخلاقی خالی داریم که قاتل توده ای را احترام می کند مهم نیست که شما اعتقاد دارید تا زمانی که واقعا به آن اعتقاد دارید و تمام آن را به دست آورید

13. Replace the nutritionally vacuous iceberg lettuce with baby spinach in tacos or mix sweet potatoes in your regular mashed potatoes.
[ترجمه ترگمان]کاهو و کاهو را با اسفناج به همراه اسفناج در ساندویچ و یا مخلوط کردن سیب زمینی شیرین در سیب زمینی خرد شده خود، عوض کنید
[ترجمه گوگل]کاهو کیک یخ زده از مواد مغذی را با اسفناج کودک در tacos جایگزین کنید یا سیب زمینی شیرین را در سیب زمینی پودر معمولی خود مخلوط کنید

14. They were at an opposite pole from the self-important, vacuous management.
[ترجمه ترگمان]آن ها در یک قطب مخالف از مدیریت پوچ و پوچ بودند
[ترجمه گوگل]آنها از یک فرایند متضاد از مدیریت مهم و ناچیز خود بودند

15. Unfortunately, while superficially attractive, those context-independent truth criteria which have been suggested turn out to be vacuous or tautological.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، در حالی که به طور سطحی جذاب است، آن معیارهای واقعیت مستقل که پیشنهاد شده اند، پوچ و پوچ هستند
[ترجمه گوگل]متأسفانه، در حالی که ظاهرا جذاب است، معیارهای حقیقی وابسته به زمینه که پیشنهادی ارائه شده، خسته کننده و یا ناخوشایند است

the vacuous comments of the governor

اظهارات پوچ استاندار


He delivered a vacuous inaugural speech.

او یک سخنرانی افتتاحی بی‌مفهوم کرد.


پیشنهاد کاربران

بی محتوا


کلمات دیگر: