کلمه جو
صفحه اصلی

wail


معنی : ناله، ضجه، ماتم گرفتن، شیون کردن، ناله کردن
معانی دیگر : ندبه کردن، موییدن، زنجیدن، ناله و زاری کردن، زاریدن، چاویدن، صدای غم انگیز ایجاد کردن، (قدیمی) سوگواری کردن، عزاگرفتن، صدای ناله و زاری، (امریکا- موسیقی جاز) با حرارت و هیجان نواختن، فغان

انگلیسی به فارسی

شیون کردن، ناله کردن، ماتم گرفتن، ناله


بیدار شدن، ناله، ضجه، ناله کردن، شیون کردن، ماتم گرفتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: wails, wailing, wailed
(1) تعریف: to make a protracted, high-pitched cry out of grief or pain.
مترادف: bawl, howl, keen, whine, yowl
مشابه: bewail, cry, groan, mewl, moan, pule, scream, squall, ululate, whimper, yawp

(2) تعریف: to make a sound resembling such a cry.
مترادف: howl, whine
مشابه: blare, cry, groan, moan

- The ambulance's siren wailed.
[ترجمه ترگمان] آژیر آمبولانس فریاد زد
[ترجمه گوگل] آژیر آمبولانس سوگند خورد

(3) تعریف: to mourn or lament.
مترادف: bemoan, bewail, lament, mourn
مشابه: moan

- We will wail over the end of this era.
[ترجمه ترگمان] ما در پایان این دوره شیون خواهیم کرد
[ترجمه گوگل] ما در پایان این دوران پریشان خواهیم شد

(4) تعریف: to complain.
مترادف: complain, lament, whine
مشابه: bellyache, carp, crab, gripe, grouse, mewl, moan, snivel, squawk, whimper

- He's always wailing about the hard work.
[ترجمه ترگمان] اون همیشه در مورد کار سخت ناله می کنه
[ترجمه گوگل] او همیشه در مورد کار سخت گریه می کند
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to mourn for or lament, esp. while making wails; bewail.
مترادف: bewail
مشابه: bemoan, lament, mourn, weep
اسم ( noun )
مشتقات: wailingly (adv.), wailer (n.)
(1) تعریف: a protracted high-pitched cry of pain or grief, or a similar sound.
مترادف: bawl, howl, keen, yowl
مشابه: cry, groan, lament, moan, outcry, scream, squall, whimper, yawp

- the wail of the wind
[ترجمه ترگمان] صدای باد
[ترجمه گوگل] باد شدن باد

(2) تعریف: the act of wailing.
مترادف: howling, keening, lamentation, whining
مشابه: whine

• lamentation, cry of grief; long loud shrill sound; expression of objection or resentment
lament, mourn, cry for; make a long loud shrill sound
to wail means to cry loudly when you are in pain or very unhappy. verb here but can also be used as a count noun. e.g. i could hear the wail of a baby next door.

مترادف و متضاد

ناله (اسم)
cry, grumble, whimper, moan, wail, groan, whine, dolor, dolour, mewling

ضجه (اسم)
cry, dole, scream, exclamation, howl, yell, squall, lament, wail, squeal, shriek, whoop, plaint, yawl, yammer

ماتم گرفتن (فعل)
mourn, wail

شیون کردن (فعل)
wail

ناله کردن (فعل)
bleat, whimper, hone, wail, groan, whine, mewl

cry loudly


Synonyms: bawl, bay, bemoan, bewail, carry on, complain, cry the blues, deplore, fuss, grieve, howl, jowl, keen, kick, lament, moan, mourn, repine, sob, squall, ululate, weep, whimper, whine


Antonyms: whimper


جملات نمونه

1. When tragedy struck, the old people began to wail.
وقتی که فاجعه اتفاق افتاد، آدم های مسن شروع به گریه و زاری کردند

2. In some countries the women are expected to wail loudly after their husbands die.
در بعضی از کشورها از زنان انتظار می رود بعد از مرگ شوهرشان، با صدای بلند گریه و زاری کنند

3. When the Yankees lost the World Series, there was much wailing in New York.
وقتی که تیم "یانکی ها" در مسابقات نهایی باخت، در نیویورک شیون راه افتاد

4. i wail like a reed because she is away
نالم چو نای من اندر فراق او

5. the wail of an air-raid siren
ناله ی آژیر حمله ی هوایی

6. to wail someone's death
در مرگ کسی سوگواری کردن

7. One of the small children began to wail with terror.
[ترجمه ترگمان]یکی از بچه های کوچک با وحشت شروع به گریه کرد
[ترجمه گوگل]یکی از بچه های کوچک شروع به سرزنش با ترور شد

8. I heard the wail of a police siren.
[ترجمه ترگمان]صدای آژیر پلیس را شنیدم
[ترجمه گوگل]من شنیدم گریه یک آژیر پلیس

9. The women began to wail in mourning.
[ترجمه ترگمان]زن ها شروع به گریه و زاری کردند
[ترجمه گوگل]زنان شروع به گریه کردن کردند

10. We could just hear the distant wail of a siren.
[ترجمه ترگمان]ما می توانستیم صدای ناله و شیون distant را بشنویم
[ترجمه گوگل]ما فقط می توانستیم صدای زنگ زدن آژیر را بشنویم

11. Primrose, stupefied by tiredness, began to wail that she was hungry.
[ترجمه ترگمان]Primrose که از خستگی گیج شده بود شروع به گریه و زاری کرد که او گرسنه است
[ترجمه گوگل]زودرس با خستگی خسته شدم، گریه می کرد

12. I heard the wail of a baby.
[ترجمه ترگمان]صدای گریه بچه را شنیدم
[ترجمه گوگل]من گریه کودک را شنیدم

13. She would go into a trance and wail her incantations to the spirits.
[ترجمه ترگمان]او به حالت خلسه فرو می رفت و با ارواح وردهای جادویی خود را به صدا درمی آورد
[ترجمه گوگل]او به یک ترنس میرود و سرپیچیهای خود را به روحیه می دهد

14. Somewhere behind them a child began to wail.
[ترجمه ترگمان]بچه ای در پشت سرشان گریه را سر داد
[ترجمه گوگل]در جایی پشت سر آنها یک کودک شروع به گریه کرد

15. She heard the sirens scream their unearthly wail.
[ترجمه ترگمان]صدای آژیر و شیون unearthly را شنید
[ترجمه گوگل]او شنیده اید که آژیرها فریاد می زنند که بیرون آمدن آنها غیرممکن است

16. The wail of the bagpipe could be heard in the distance.
[ترجمه ترگمان]صدای ناقوس کلیسا نیز از دور شنیده می شد
[ترجمه گوگل]می توان از راه دور بیدار شد

17. She gave a wail of anguish.
[ترجمه ترگمان]ناله ای ازسر درد کشید
[ترجمه گوگل]او دچار عصبانیت شد

18. We were woken in the night by the wail of ambulance sirens.
[ترجمه ترگمان]شب را با صدای آژیر آمبولانس بیدار بودیم
[ترجمه گوگل]ما در شب از خواب بیدار آژیرهای آمبولانس آواز خواندیم

19. With a wail he threw himself on the bed and buried his face in the pillow.
[ترجمه ترگمان]با ناله ای خود را روی تخت انداخت و صورت خود را در بالش پنهان کرد
[ترجمه گوگل]با بیدار شدن او خود را بر روی تخت انداخت و چهره اش را در بالش دفن کرد

20. She uttered a wail of grief.
[ترجمه ترگمان]ناله ای ازسر اندوه کرد
[ترجمه گوگل]او صدای تپش غم و اندوه را بیان کرد

a child wailing for her mother

کودکی که برای مادرش گریه‌وزاری می‌کند


The wind is wailing in the trees.

باد در میان درختان ناله می‌کند.


to wail someone's death

در مرگ کسی سوگواری کردن


the wail of an air-raid siren

ناله‌ی آژیر حمله‌ی هوایی


پیشنهاد کاربران

زوزه کشیدن گرگ

شیون کرد. ناله کرد.

شیون سر دادن، ناله کردن

گریه و زاری کردن
شیون سر دادن

خداداد

موییدن.
نالیدن.
کاغیدن.


کلمات دیگر: