کلمه جو
صفحه اصلی

wager


معنی : شرط بندی کننده
معانی دیگر : شرط بستن، شرط بندی کردن، (قدیمی) تعهد، قول

انگلیسی به فارسی

شرط بندی کننده


وظیفه، شرط بندی کننده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an act of betting; bet.
مترادف: bet, gamble
مشابه: ante, speculation, stake

(2) تعریف: that which is bet on; gamble.
مترادف: bet, gamble
مشابه: chance, flier, hazard, long shot, risk, speculation, venture

(3) تعریف: a thing or amount gambled or risked.
مترادف: bet, stake
مشابه: ante, collateral, guaranty, jackpot, pledge, pool, pot, risk, surety
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wagers, wagering, wagered
• : تعریف: to gamble or risk (a thing or amount) on an event with an uncertain outcome.
مترادف: bet, gamble, stake
مشابه: ante, chance, go, hazard, lay, put, risk, venture
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: wagerer (n.)
• : تعریف: to make a wager; bet.
مترادف: bet, gamble
مشابه: ante, lay, speculate

• bet, something staked; gamble, venture
bet; gamble
a wager is a bet; an old-fashioned word.
if you wager on a future event, you make an agreement with someone which means that you receive money if you are right about what happens, and lose money if you are wrong; an old-fashioned word.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] روز مزد

مترادف و متضاد

شرط بندی کننده (اسم)
better, wager, bettor

money or something gambled


Synonyms: action, ante, bet, challenge, chunk, fifty-fifty, fighting chance, flyer, gamble, handle, hazard, hedge, hunch, long shot, odds on, outside chance, parlay, play, pledge, plunge, pot, risk, stake, toss-up, venture


bet money or something else in a gamble


Synonyms: adventure, chance, gamble, game, hazard, hedge, hustle, lay, lay a wager, parlay, play, play the market, pledge, plunge, put on, put on the line, put up, risk, set, shoot, shoot the works, spec, speculate, stake, take action, venture


جملات نمونه

1. I lost a small wager on the Superbowl.
من شرط کوچکی را در سوپر باولینگ باختم

2. After winning the wager, Tex treated everyone to free drinks.
بعد از اینکه تکس شرط بندی را برد همه را به نوشیدنی مجانی مهمان کرد

3. It is legal to make a wager in the state of Nevada.
شرط بندی در ایالت نوادا قانونی است

4. wager of battle
دعوت جنگ تن به تن (که توسط متهم برای اثبات بی گناهی خود اعلام می شد)

5. a wild wager
قمار مخاطره آمیز

6. asghar laid a wager of five dollars on the race
اصغر پنج دلار روی آن مسابقه شرط بندی کرد.

7. A wager is a fool’s argument.
[ترجمه حمید] یک شرطبندی، یک توافق احمقانه است
[ترجمه ترگمان]شرط بندی یک استدلال احمقانه است
[ترجمه گوگل]یک وظیفه استدلال احمقانه است

8. She put a cash wager of £50 on the biggest horse race of the year.
[ترجمه عباس رضایی] او ۵۰ پوند پول نقد برای شرط بندی روی بزرگترین مسابقه اسب رانی سال داد ( وسط گذاشت ) .
[ترجمه Edris] او مبلغ پنجاه پوند روی بزرگترین مسابقه اسب رانی سال شرط گذاشت.
[ترجمه ترگمان]او یک شرط بندی پول نقد از ۵۰ پوند در بزرگ ترین مسابقه اسب دوانی در سال قرار داد
[ترجمه گوگل]او قهرمانی نقدی را به مبلغ 50 پوند در بزرگترین مسابقه اسب در سال گذاشت

9. I'll wager $20 that the horse wins.
[ترجمه ترگمان]شرط می بندم ۲۰ دلار برنده بشه
[ترجمه گوگل]من 20 دلار می خواهم که اسب برنده شود

10. You won't find better goods anywhere else, I'll wager.
[ترجمه ترگمان]شرط می بندم هیچ جای دیگه ای پیدا نمی کنی
[ترجمه گوگل]شما بهتر از هر جای دیگری پیدا نخواهید کرد، من شرط می بندم

11. I'll wager that she knows more about it than she's saying.
[ترجمه ترگمان]شرط می بندم که اون بیشتر از اون چیزی که اون می گه می دونه
[ترجمه گوگل]من شرط می بندم که او در مورد آن بیشتر می داند از او می گوید

12. She was willing to wager that he didn't own the apartment he lived in.
[ترجمه ترگمان]او حاضر بود شرط ببندد که در آپارتمانی که در آن زندگی می کند، نبوده است
[ترجمه گوگل]او تمایل داشت که از او بخواهد که آپارتمان او را زندگی کند

13. I am ready to wager a package of cigarettes that he will come.
[ترجمه مهرناز احمدی نژاد] من حاضرم سر یک بسته سیگار شرط ببندم که او خواهد آمد
[ترجمه ترگمان]حاضرم شرط ببندم که یه بسته سیگار که اون میاد رو شرط ببندم
[ترجمه گوگل]من آماده هستم که یک بسته سیگارهایی را که او می آید، بخورم

14. Wager and co-workers were struck by the strong resemblance of layered igneous rocks in the Skaergaard intrusion to clastic sedimentary rocks.
[ترجمه ترگمان]Wager و همکاران از شباهت قوی سنگ های آذرین با نفوذ Skaergaard به سنگ های رسوبی clastic مورد استفاده قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]شرکت کنندگان و همکاران از نظر شباهت سنگین سنگ های آذرین لایه ای در نفوذ اسکارگارد به سنگ های رسوبی کلاستر برخوردار بودند

15. And estimates are that players wager $ 8 billion a year at the tables, although no one knows for sure.
[ترجمه ترگمان]و برآوردها نشان می دهند که بازیکنان در هر سال ۸ میلیارد دلار شرط بندی می کنند، هر چند هیچ کس مطمئن نیست
[ترجمه گوگل]و برآورد می کند که بازیکنان در جدول ها 8 میلیارد دلار در سال میزبان هستند، اگرچه هیچ کس مطمئن نیست

16. It did not matter that her wager was only five dollars.
[ترجمه ترگمان]برایش مهم نبود که شرط بندی فقط پنج دلار است
[ترجمه گوگل]مهم نیست که شایستگی او فقط پنج دلار بود

17. I'd wager that, if anything, people's tastes are getting more diverse these days than they used to be.
[ترجمه ترگمان]شرط می بندم که اگر چیزی باشد، ذوق و سلیقه مردم این روزها متنوع تر از آن چیزی است که قبلا بوده
[ترجمه گوگل]من شرط می بندم که اگر هر کدام، طعم های مردم در حال حاضر بیشتر متنوع تر از آنها استفاده می شود

18. He also happened to have a wager on the outcome of the football game.
[ترجمه ترگمان]او همچنین در مورد نتیجه بازی فوتبال شرط بندی کرده بود
[ترجمه گوگل]او همچنین به دنبال نتیجه بازی فوتبال است

19. Sherlock explained the wager, and the answer Summerlee had given us.
[ترجمه ترگمان]شرلوک شرط را توضیح داد و جواب Summerlee به ما داده شد
[ترجمه گوگل]شرلوک شرطی را توضیح داد و پاسخ Summerlee به ما داده بود

20. Wednesday midnight the wager is up.
[ترجمه ترگمان]چهارشنبه نیمه شب شرط بندی زیاد می شود
[ترجمه گوگل]چهارشنبه نیمه شب شرط بندی است

He wagered five dollars on the white horse.

پنج دلار روی آن اسب سفید شرط‌بندی کرد.


Asghar laid a wager of five dollars on the race.

اصغر پنج دلار روی آن مسابقه شرط‌بندی کرد.


اصطلاحات

wager of battle

دعوت جنگ تن به تن (که توسط متهم برای اثبات بی‌گناهی خود اعلام می‌شد)


پیشنهاد کاربران

شرط بندی

تردید و خطر کردن

wagering= شرط بندی

شرط - شرط بندی

شرط بستن سر چیزی
To bet


کلمات دیگر: