کلمه جو
صفحه اصلی

vacillate


معنی : مردد بودن، تلو تلو خوردن، نوسان کردن، جنبیدن، دو دل بودن، تردید داشتن، دل دل کردن
معانی دیگر : این دست و آن دست کردن، پس و پیش رفتن، نوانیدن، شکرویدن

انگلیسی به فارسی

دودل بودن، دل دل کردن، تردید داشتن، مردد بودن،نوسان کردن، جنبیدن، تلوتلو خوردن


دامن زدن، تلو تلو خوردن، دل دل کردن، تردید داشتن، مردد بودن، نوسان کردن، جنبیدن، دو دل بودن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: vacillates, vacillating, vacillated
مشتقات: vacillating (adj.), vacillatingly (adv.), vacillation (n.), vacillator (n.)
(1) تعریف: to hesitate or waver in giving an opinion or making a decision; be indecisive.
مترادف: falter, shilly-shally, waver
مشابه: dither, equivocate, flip-flop, fluctuate, halt, hang, hedge, hesitate, oscillate, pussyfoot, seesaw, sway, tergiversate, wobble, yo-yo

- The leaders vacillated and wasted precious time, thereby allowing the enemy to regroup.
[ترجمه ترگمان] رهبران دچار تردید شدند و زمان ارزشمند را هدر دادند و بدین وسیله به دشمن اجازه تجدید قوا دادند
[ترجمه گوگل] رهبران، زمان بسیار گران قیمت را هدر دادند و هدر دادند، و به این ترتیب دشمن را مجبور کردیم که گروه بندی شود

(2) تعریف: to sway, fluctuate, or oscillate.
مترادف: fluctuate, oscillate, sway, waver
مشابه: change, flutter, reel, rock, swing, toss, totter, undulate, vary, vibrate, wobble

- I vacillate in my opinion of him; one day I admire him, and the next I detest him.
[ترجمه ترگمان] به عقیده من نسبت به او تردیدی ندارم؛ یک روز او را تحسین می کنم و دفعه بعد از او متنفر می شوم
[ترجمه گوگل] من از نظر من از نظر من کم است یک روز من او را تحسین می کنم، و بعد من از او نفرت دارم

• sway to and from, fluctuate; hesitate, waver
if you vacillate between two alternatives or choices, you keep changing your mind; a formal word.

مترادف و متضاد

go back and forth


مردد بودن (فعل)
be uncertain, be unsure, hesitate, linger, oscillate, vacillate, wobble

تلو تلو خوردن (فعل)
swing, reel, oscillate, vacillate, stagger, dodder, stumble, wobble, lurch, totter, teeter

نوسان کردن (فعل)
swing, oscillate, vacillate, fluctuate, vibrate, jib, waver

جنبیدن (فعل)
move, wiggle, vacillate, wag, vibrate, wobble

دو دل بودن (فعل)
vacillate, waver, scruple

تردید داشتن (فعل)
vacillate, stagger, scruple

دل دل کردن (فعل)
vacillate

Synonyms: alternate, be indecisive, be irresolute, change, change mind, dither, fence-straddle, fluctuate, hedge, hem and haw, hesitate, hover, oscillate, pause, pussyfoot around, reel, rock, run hot and cold, seesaw, shilly-shally, stagger, straddle, sway, swing, waffle, waver, whiffle, yo-yo


Antonyms: remain, stay


جملات نمونه

1. Without doubt, the national bourgeoisie tends to vacillate, but we should, nevertheless, make use of its positive side, uniting with it as well as struggling against it.
[ترجمه ترگمان]بدون تردید، بورژوازی ملی به vacillate تمایل دارد، اما با این حال ما باید از جنبه مثبت آن استفاده کنیم، با آن متحد شویم و با آن مبارزه کنیم
[ترجمه گوگل]بدون شک، بورژوازی ملی تمایل دارد که تغییر کند، اما ما باید از طرف مثبت آن، با آن متحد شویم و همچنین مبارزه کنیم

2. We cannot vacillate on the question of the party's leadership.
[ترجمه ben] ما نمی توانیم در مورد مساله رهبری حزب تردید کنیم.
[ترجمه امیررضا پورکاظم] ما نمی توانیم در مورد مساله حزب رهبری تردید کنیم.
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم در مورد مساله رهبری حزب صحبت کنیم
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم در مورد رهبری حزب کمرنگ شویم

3. Without doubt, the national bourgeoisie tends to vacillate, but we should, nevertheless, make use of its positive side, uniting with it as well as struggling against . . .
[ترجمه ترگمان]بدون شک، بورژوازی ملی به vacillate تمایل دارد، اما با این حال باید از جنبه مثبت آن استفاده کنیم، با آن متحد شویم و با آن مبارزه کنیم
[ترجمه گوگل]بدون شک، بورژوازی ملی تمایل دارد که از هم پاشیده شود، اما ما باید از طرف مثبت آن، با آن متحد شویم و همچنین مبارزه کنیم

4. Such parents vacillate between saying no and giving in — but neither response seems satisfactory to them.
[ترجمه ترگمان]این والدین از گفتن نه و تسلیم شدن اجتناب می کنند - اما هیچ پاسخی برای آن ها رضایت بخش نیست
[ترجمه گوگل]چنین والدینی بین گفتن 'نه' و 'دادن' اختلال ایجاد می کند اما هیچ واکنشی به آنها پاسخ نمی دهد

5. The earthquake caused the entire house to vacillate.
[ترجمه یعقوبی] زمین لرزه باعث شد که کل خانه نوسان کند ( بلرزد ) .
[ترجمه ترگمان]زلزله کل خانه را به vacillate رساند
[ترجمه گوگل]زمین لرزه کل خانه را ناچیز کرد

6. The writer seems to vacillate between approving of Collins' actions and finding them disgusting.
[ترجمه امیررضا پورکاظم] به نظرمیرسد نویسنده در مورد درستی کارهای کولین یا بد بودنشان ( چندش اور ) تردید دارد.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد نویسنده در بین تایید اقدامات کالینز و پیدا کردن آن ها نفرت انگیز است
[ترجمه گوگل]نویسنده به نظر می رسد بین تصویب اقدامات کالینز و پیدا کردن آنها نفرت انگیز است

7. I go back and I vacillate about it.
[ترجمه Eileen] من به عقب می روم و متزلزل می شوم راجع به آن
[ترجمه ترگمان]برمی گردم و در این مورد تردید می کنم
[ترجمه گوگل]من به عقب برگشتم و در مورد آن تکان می خورم

8. She was decisive and she did not vacillate, and once committed she intended to win.
[ترجمه ترگمان]او مصمم بود و متزلزل نبود، و زمانی متعهد شد که پیروز شود
[ترجمه گوگل]او قاطع بود و او تکان نگرفت و زمانی که مرتکب شد، قصد داشت برنده شود

9. The longer you vacillate the less time you'll have to do anything worthwhile.
[ترجمه ترگمان]هر چه بیشتر در این مورد تردید کنی، باید هر کاری را با ارزش انجام بدهی
[ترجمه گوگل]هر چه طولانی تر می شوید زمان کمتری شما باید ارزش کاری داشته باشید

10. This time, they did not vacillate.
[ترجمه ترگمان]این بار متزلزل نبودند
[ترجمه گوگل]این بار، آنها تغییر نکردند

11. They vacillate between options as diverse as architecture and dog training, surgery and singing.
[ترجمه ترگمان]آن ها بین گزینه ها به اندازه معماری و آموزش سگ، جراحی و خوانندگی استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]آنها بین گزینه های متنوع مانند معماری و آموزش سگ، جراحی و آواز خوابیده اند

12. How often we vacillate back and forth, pro and conning things to death.
[ترجمه ترگمان]چه بسا ما بارها و بارها به عقب و جلو عادت می کنیم و با هم به سوی مرگ روان می شویم
[ترجمه گوگل]چگونه اغلب ما عقب و جلو حرکت می کنیم، طرفداران و چیزهایی را به مرگ می زنیم

13. But a few cadres started to vacillate.
[ترجمه ترگمان]اما چند کادر شروع به vacillate کردند
[ترجمه گوگل]اما تعداد کمی از کارکنان شروع به نوسان کرد

14. Don't vacillate about asking for assistance if you need it.
[ترجمه ترگمان]اگه بهش احتیاج داشتی، از من کمک بخواه
[ترجمه گوگل]در صورتی که به آن نیاز دارید، در مورد درخواست کمک کمک نکنید

She vacillated so long that the opportunity was lost.

آن‌قدر این دست آن دست کرد که فرصت از دست رفت.


پیشنهاد کاربران

دل دل کردن ، تعلل گردن

1. این دست و آن دست کردن و اهمال کاری
مشابه مفهوم واژه Procrastinate که این هم به معنای وقت کشی و اهمال کاری است
2. معنای دوم اشاره به وضعیت نوسانی ( oscillate ) در عقیده و تصمیم دارد
"I vacillated between teaching and journalism"

تردید داشتن

مردد بودن
تردید داشتن
قادر به تصمیم گیری نبودن

Waffle
Waver back and forth
Hesitate

• But I had vacillated for another seven months
before deciding to leave everything behind
. and make the trip



کلمات دیگر: