کلمه جو
صفحه اصلی

vacate


معنی : خالی کردن، تهی کردن، تخلیه کردن، تعطیل کردن
معانی دیگر : تهی کردن یا شدن، خالی کردن یا شدن، تخلیه کردن یا شدن، (شغل و غیره) کناره گیری کردن، مسند خود را ترک کردن، (شغل) رها کردن، لغو کردن، ملغی کردن

انگلیسی به فارسی

تعطیل کردن، خالی کردن، تهی کردن، تخلیه کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: vacates, vacating, vacated
• : تعریف: to make vacant or unoccupied by leaving.
متضاد: inhabit, occupy
مشابه: abandon, depart, empty, evacuate, leave, quit, resign, void

- They vacated the room just as the new guests were arriving.
[ترجمه ترگمان] به محض رسیدن مهمانان تازه وارد اتاق را خالی کردند
[ترجمه گوگل] آنها اتاق را فقط پس از ورود مهمان های جدید آزاد کردند
- She announced that she will vacate her position on the governor's staff.
[ترجمه ترگمان] او اعلام کرد که موقعیت خود را در اختیار کارکنان فرمانداری قرار خواهد داد
[ترجمه گوگل] او اعلام کرد که او موضع خود را در مورد کارکنان والی فراموش خواهد کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to leave or surrender a job or location.
مترادف: depart, leave, quit, resign
مشابه: abdicate, evacuate, split, surrender, withdraw

- I plan to vacate just as soon as my new job is assured.
[ترجمه ترگمان] قصد دارم به محض اینکه شغل جدید من تضمین بشه، تخلیه کنم
[ترجمه گوگل] من قصد دارم که به محض اینکه کار جدید من مطمئن می شود، تخلیه می شود

• give up, leave (an apartment, a seat, etc.); relinquish an office; annul
if you vacate a place or a job, you leave it and make it available for other people; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] رد کردن، فسخ کردن، نقض کردن، لغو کردن، باطل کردن، تخلیه کردن، ترک کردن

مترادف و متضاد

خالی کردن (فعل)
free, empty, hollow, purge, aspirate, unload, discharge, vent, deplete, evacuate, dump, eviscerate, vacate, disgorge

تهی کردن (فعل)
purge, deplete, exhaust, strip, evacuate, eviscerate, vacate

تخلیه کردن (فعل)
disembark, vacate

تعطیل کردن (فعل)
stop, shut, shut down, prorogate, prorogue, vacate

leave empty


Synonyms: abandon, abrogate, annul, clear, depart, discharge, dissolve, empty, evacuate, give up, go away, leave, move out, move out of, part with, quash, quit, relinquish, renounce, rescind, retract, reverse, revoke, void, withdraw


Antonyms: fill, occupy, overflow


جملات نمونه

1. to vacate a charter
امتیازی را لغو کردن

2. we must vacate the house as of september 10
باید خانه را تا دهم سپتامبر تخلیه کنیم.

3. you must vacate this house within two weeks
شما بایستی ظرف دو هفته این خانه را خالی کنید.

4. he has no money? in that case he must vacate the house immediately!
او پول ندارد؟ در آن صورت باید خانه را فورا تخلیه کند!

5. Clay will vacate the position on June 1
[ترجمه ترگمان]کلی در اول ژوئن موضع را ترک خواهد کرد
[ترجمه گوگل]خاک رس در روز اول ژوئن خالی خواهد شد

6. Hotel guests are requested to vacate their rooms by twelve noon.
[ترجمه ترگمان]از مهمانان هتل خواسته می شود تا rooms را تا دوازده ظهر تخلیه کنند
[ترجمه گوگل]مهمان های هتل درخواست می شود اتاق هایشان را از ساعت دوازده ظهر خالی کنند

7. When you vacate the room, you should hand over the door key to me.
[ترجمه ترگمان]وقتی اتاق رو تخلیه می کنی باید کلید در رو بدی به من
[ترجمه گوگل]وقتی اتاق را خالی می کنید، باید کلید درب را به من بدهید

8. They have to vacate their offices before Wednesday.
[ترجمه ترگمان]آن ها باید قبل از چهارشنبه دفاتر خود را تخلیه کنند
[ترجمه گوگل]آنها باید قبل از چهارشنبه دفاتر خود را خالی کنند

9. Guests should vacate their rooms by 30 a. m.
[ترجمه ترگمان]مهمون ها باید rooms رو ۳۰ ثانیه تخلیه کنن ام
[ترجمه گوگل]مهمان باید اتاق های خود را 30 عدد تخلیه کند متر

10. Guests are requested to vacate their rooms by 11 a. m.
[ترجمه ترگمان]از مهمان ها خواسته می شود تا کلاس خود را تا ۱۱ دقیقه تخلیه کنند متر
[ترجمه گوگل]مهمانان خواستار خالی کردن اتاق خود با 11 عدد می باشند متر

11. You will be required to vacate the land on six months notice expiring at the end of any month.
[ترجمه ترگمان]برای تخلیه زمین به مدت شش ماه در پایان هر ماه لازم است که زمین را تخلیه کنید
[ترجمه گوگل]شما ملزم هستید که زمین را پس از شش ماه و در پایان هر ماه از بین ببرید

12. The judge Tuesday ordered to vacate the stay.
[ترجمه ترگمان]قاضی روز سه شنبه دستور داد تا محل اقامت را تخلیه کند
[ترجمه گوگل]قاضی سه شنبه دستور داد اقامت را ترک کند

13. Renters have refused to vacate the building.
[ترجمه ترگمان]renters از ترک این ساختمان خودداری کرده اند
[ترجمه گوگل]اجاره دهندگان از تمدید ساختمان خودداری کرده اند

14. Guests are requested to vacate their rooms before 12 o'clock on the day of departure.
[ترجمه ترگمان]از مهمان ها خواسته می شود تا قبل از ساعت ۱۲ در روز حرکت، اتاق هایشان را تخلیه کنند
[ترجمه گوگل]مهمانان درخواست می شود اتاق خود را قبل از ساعت 12 ظهر روز عزیمت بگذارند

You must vacate this house within two weeks.

شما بایستی ظرف دو هفته این خانه را خالی کنید.


He recently vacated his post.

او اخیراً شغل خود را رها کرد.


to vacate a charter

امتیازی را لغو کردن


پیشنهاد کاربران

منسوخ کردن، ابطال کردن، ازبین بردن، بی اثر ساختن

واگذار کردن

رهاکردن، کناره گیری کردن

در حقوق می تواند به معنای نقض رای هم باشد.
vacated decision به معنای رای نقض شده است


کلمات دیگر: