کلمه جو
صفحه اصلی

wait upon


معنی : پیشخدمتی کردن
معانی دیگر : on wait پیشخدمتی کردن، خدمت رسیدن و خدمت کردن

انگلیسی به فارسی

( on wait ) پیشخدمتی کردن، خدمت رسیدن و خدمت کردن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to attend to the needs of; act as a servant to.
مترادف: serve
مشابه: attend, minister to, steward

- He is tired from waiting upon his grandmother.
[ترجمه ترگمان] از صبر کردن به مادربزرگش خسته شده است
[ترجمه گوگل] او از انتظار مادربزرگش خسته شده است

(2) تعریف: to satisfy the wants and needs of, esp. a customer in a restaurant.
مترادف: serve
مشابه: accommodate

- She waited upon the family seated near the door.
[ترجمه ترگمان] او روی خانواده که کنار در نشسته بود منتظر ماند
[ترجمه گوگل] او منتظر خانواده ای بود که در کنار درب نشسته بود

مترادف و متضاد

پیشخدمتی کردن (فعل)
wait, serve, valet, page, wait on, wait upon

پیشنهاد کاربران

در انتظار


کلمات دیگر: