1. zero divisor
بخشیاب صفر
2. zero point five (0. 5)
صفر ممیز پنج
3. zero point two milligram
یک ممیز دو میلی گرم
4. zero function
(ریاضی) تابع صفر
5. zero in
1- (درجه ی صفر جنگ افزار را) تنظیم کردن،تیار کردن،قلق گیری کردن 2- هدف گیری کردن،نشانه رفتن (یا گرفتن)،واداشتن
6. zero in on
1- (جنگ افزار را) هدف گیری کردن،تنظیم کردن 2- (توجه و غیره را روی چیزی) متمرکز کردن
7. absolute zero
صفر مطلق
8. we suffered zero casualties
هیچ تلفاتی متحمل نشدیم.
9. his chances of success sank to zero
شانس موفقیت او به هیچ رسید.
10. the fact that water freezes at zero degree (centigrade) is demonstable
این که آب در صفر درجه یخ می زند واقعیتی قابل اثبات است.
11. it was a mismatch and we lost zero to eight
تیم ها نابرابر بودند و ما صفر به هشت باختیم.
12. you're laughing now, but when you see your zero (poor) grade (in the exam) you'll laugh on the other side of your face!
حالا می خندی ولی وقتی نمره ی صفر خودت را دیدی گریه خواهی کرد!
13. Put it dissolve into zero, whether not become poison.
[ترجمه ترگمان]آن را در صفر بگذارید، خواه سم شود
[ترجمه گوگل]قرار دادن آن به صفر، بدون اینکه مسموم شود تبدیل شود
14. It was ten degrees below zero last night .
[ترجمه ترگمان] دیشب ۱۰ درجه زیر صفر بوده
[ترجمه گوگل]شب گذشته ده درجه پایینتر از صفر بود
15. Water freezes at zero degrees Centigrade.
[ترجمه ترگمان]آب در دمای صفر درجه سانتیگراد منجمد می شود
[ترجمه گوگل]آب در صفر درجه سانتیگراد فرو می رود
16. Five, four, three, two, one, zero. We have lift-off!
[ترجمه babak] پنج، چهار، سه، دو، یک، صفر ما شروع کرده ایم
[ترجمه ترگمان]پنج، چهار، سه، دو، یک، صفر! ما بلند شدیم
[ترجمه گوگل]پنج، چهار، سه، دو، یک، صفر ما شروع کرده ایم!
17. Make X greater than or equal to zero.
[ترجمه ترگمان]X را بزرگ تر یا برابر با صفر قرار دهید
[ترجمه گوگل]X را بزرگتر یا برابر صفر کنید
18. When the thermometer is below zero water will freeze.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که دماسنج زیر صفر است، آب یخ می زند
[ترجمه گوگل]هنگامی که دماسنج زیر صفر است، آب سرد خواهد شد