کلمه جو
صفحه اصلی

yawn


معنی : خمیازه، دهن دره، دهن دره کردن، با حال خمیازه سخن گفتن، خمیازه کشیدن
معانی دیگر : دهان دره، پاسک، فاژه، فاژیدن، دهان دره کردن، دهان گشودن، فراخ شدن، پهناور شدن، فراخنا، شکاف، دهانه، کام

انگلیسی به فارسی

دهن دره کردن، خمیازه کشیدن، با حال خمیازه سخن گفتن، دهن دره


خمیازه، دهن دره، خمیازه کشیدن، دهن دره کردن، با حال خمیازه سخن گفتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: yawns, yawning, yawned
(1) تعریف: to open the mouth involuntarily while breathing in deeply, usu. as a sign of tiredness, boredom, or the like.

(2) تعریف: to open wide so as to make a broad or deep space.

- The Grand Canyon yawned beneath us.
[ترجمه ترگمان] دره بزرگ دره زیر ما دهن دره کرد
[ترجمه گوگل] گراند کانیون زیر پای ما خم شد
اسم ( noun )
مشتقات: yawner (n.)
(1) تعریف: the act of opening the mouth wide and inhaling deeply.

(2) تعریف: a broad opening or aperture; chasm.

• involuntary deep intake of air from drowsiness or fatigue
involuntarily open the mouth wide and inhale due to drowsiness or fatigue
when you yawn, you open your mouth wide and breathe in more air than usual. you often yawn when you are tired or bored. verb here but can also be used as a count noun. e.g. she stifled a yawn.
a gap or opening that yawns is large and wide, and often frightening; a literary use.

مترادف و متضاد

خمیازه (اسم)
gape, yawn, yawning, gaping

دهن دره (اسم)
yawn

دهن دره کردن (فعل)
yawn

با حال خمیازه سخن گفتن (فعل)
yawn

خمیازه کشیدن (فعل)
gape, yawn, yaup, yawp

open mouth wide, usually sign of


Synonyms: fatigue catch flies, divide, doze, drowse, expand, gap, gape, give, nap, part, sleep, snooze, spread, yaw, yawp


جملات نمونه

The yawning pit which appeared in front of her.

گودال گشاینده‌ای که در جلو او ظاهر شد.


I tried to stifle my yawn.

سعی کردم جلو خمیازه‌ی خود را بگیرم.


She yawned and went to sleep.

خمیازه کشید و به خواب رفت.


1. her yawn was a hint that it was time to go
دهان دره ی او اشاره ای بود که هنگام رفتن فرا رسیده است.

2. to smother a yawn
جلو دهان دره ی خود را گرفتن

3. i tried to stifle my yawn
سعی کردم جلو دهان دره ی خود را بگیرم.

4. the widow leaned over the yawn of the grave
بیوه زن روی دهانه ی قبر خم شد.

5. She managed to stifle a yawn.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد خمیازه بکشد
[ترجمه گوگل]او موفق به خمیازه زدن شد

6. He struggled to stifle a yawn.
[ترجمه ترگمان]تقلا می کرد که جلوی خمیازه کشیدن را بگیرد
[ترجمه گوگل]او برای فشردن خمیازه تلاش کرد

7. The debate was a mockery. A big yawn.
[ترجمه ترگمان]بحث مورد تمسخر قرار گرفت خمیازه بزرگی بود
[ترجمه گوگل]این بحث وحشتناک بود جیغ بزرگ

8. She stifled a cough/yawn/scream/sneeze.
[ترجمه ترگمان]او سرفه می کرد و خمیازه می کشید و عطسه می کرد
[ترجمه گوگل]او سرفه / چرک / فریاد / عطسه را خفه کرد

9. He covered his mouth to hide his yawn.
[ترجمه ترگمان]دهانش را پنهان کرد تا خمیازه خود را پنهان کند
[ترجمه گوگل]او دهان خود را پوشانده است تا چهره اش را پنهان کند

10. I suppressed a strong urge to yawn.
[ترجمه ترگمان]اصرار زیادی کردم که خمیازه بکشم
[ترجمه گوگل]من میل شدید به خمیازه کشیدم

11. The little boy gave a huge yawn.
[ترجمه ترگمان]پسر بچه خمیازه ای کشید و گفت:
[ترجمه گوگل]پسر کوچولو صدای خمیازه ی بزرگش را زد

12. She makes no attempt to stifle a yawn.
[ترجمه ترگمان]اون سعی نمی کنه که جلوی خمیازه کشیدن رو بگیره
[ترجمه گوگل]او هیچ تلاشی برای خمیازه زدن ندارد

13. I just managed to smother a yawn.
[ترجمه ترگمان]من فقط سعی کردم خمیازه بکشم
[ترجمه گوگل]من فقط توانستم خمیازه بکشم

14. Kay shook her head and stifled a yawn .
[ترجمه ترگمان]کی زی سرش را تکان داد و خمیازه کشید
[ترجمه گوگل]کی سرش را تکان داد و صدای خمیازه را خم کرد

15. Do you start the day with a yawn instead of a smile?
[ترجمه ترگمان]آیا روز را با خمیازه شروع می کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا روزی به جای یک لبخند شروع به چروک می کنید؟

16. He tried to conceal his yawn behind his hand.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد خمیازه خود را پشت دست پنهان کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد او را در پشت دستش پنهان کند

a yawning gap

شکاف پهناور


The widow leaned over the yawn of the grave.

بیوه‌زن روی دهانه‌ی قبر خم شد.


پیشنهاد کاربران

خمیازه - استراحت دادن اندام ها


اصلا خوب نیست من میزنم دفنیشن yawn. ولی شما هر چیز رو میارید جز اون واقا افتضاحه

خمیازیدن = خمیازه کشیدن.
م. ث = وقتی خمیازید دهنش مثل قار علی صدر باز شد.
دَهَندَرهیدن = دهن دره کردن.
م . ث = حواست باشه، وقتی دهندَرِهید، قَند رو بنداز تو حَلقِش .

Open the mouth then breathe deeply and close the mouth quickly


کلمات دیگر: