کلمه جو
صفحه اصلی

vagabond


معنی : ولگرد، خزپوش، بیکاره، طفیلی، دربدر، خانه بدوش، خانه بدوش، بی کاره، ولگردی کردن
معانی دیگر : سرگردان، آواره، عیار، دوره گرد، رذل

انگلیسی به فارسی

ولگرد، در به در، خانه بدوش، دربدر، سرگردان، آواره، دوره‌گرد


وگاباند، خانه بدوش، ولگرد، دربدر، خزپوش، طفیلی، بیکاره، ولگردی کردن، بی کاره


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having no permanent home; wandering from place to place; nomadic.
مترادف: homeless, migrant, migratory, nomadic, vagrant
مشابه: bohemian, fugitive, itinerant, peripatetic, rambling, roaming, roving, transient, unsettled, wandering, wayfaring

- These vagabond traders made a few stops in the town each year.
[ترجمه ترگمان] این تاجران خانه به دوش در هر سال چند بار در شهر توقف کردند
[ترجمه گوگل] این معامله گران وگابند هر سال در شهر چند توقف در شهر ایجاد کردند

(2) تعریف: leading a carefree or idle life.
مترادف: carefree, idle
مشابه: footloose, frivolous, lax, loose, unrestrained, unsettled, wanton

- The vagabond youths traveled across the country, enjoying their freedom until their money ran out.
[ترجمه ترگمان] این جوانان آواره در سراسر کشور سفر می کردند و از آزادی خود لذت می بردند تا زمانی که پولشان به اتمام رسید
[ترجمه گوگل] جوانان بیکار در سراسر کشور سفر کرده و از آزادی خود بهره مند شدند تا زمانی که پول خود را از دست بدهند

(3) تعریف: unable to cope with responsibility; shiftless; careless.
مترادف: careless, irresponsible, lazy, shiftless, sluggard
مشابه: derelict, do-nothing, fain�ant, fly-by-night, ne'er-do-well, negligent, otiose, remiss, slothful, unenterprising, unreliable

- He complains that his "vagabond son" still hasn't found himself a job.
[ترجمه ترگمان] او شکایت می کند که \"پسر ولگرد\" او هنوز کار خود را پیدا نکرده است
[ترجمه گوگل] او شکایت می کند که 'پسربودکان' او هنوز شغل خود را پیدا نکرده است
اسم ( noun )
مشتقات: vagabondish (adj.)
(1) تعریف: one who lacks a permanent home and wanders from place to place; nomad.
مترادف: nomad, vagrant
مشابه: bohemian, gypsy, homeless, itinerant, migrant, peripatetic, roamer, tramp, transient, wanderer, wayfarer

- The vagabonds camped at the edge of the city.
[ترجمه ترگمان] The در حاشیه شهر اردو زده بودند
[ترجمه گوگل] وگانگ ها در لبه ی شهر قرار داشتند

(2) تعریف: a person who has no obvious means of support or who wanders between occasional jobs; drifter; vagrant.
مترادف: drifter, floater, tramp, vagrant
مشابه: beachcomber, beggar, bum, derelict, hobo, migrant, panhandler

- Judging from his torn and dirty clothes, she nearly mistook her uncle for vagabond.
[ترجمه ترگمان] با توجه به لباس های پاره و کثیفش تقریبا داشت شوهر خاله اش را با ولگرد اشتباه می گرفت
[ترجمه گوگل] تقریبا از لباس های پاره شده و کثیفش تقاضا می کند، تقریبا از عمه اش برای بیگانه بیرون رفته است

(3) تعریف: one who is unable to cope with responsibility; idler; loafer.
مترادف: do-nothing, fain�ant, idler, loafer, sluggard
مشابه: bum, deadbeat, fly-by-night, good-for-nothing, goof-off, ne'er-do-well, shirker, slouch, slugabed

- He spent his youth as a vagabond, rarely working and always sponging off his friends.
[ترجمه ترگمان] او جوانی بود که به ندرت کار می کرد و همیشه می کوشید دوستانش را سرگرم کند
[ترجمه گوگل] او جوانان خود را به عنوان یک بی سرپرست سپری کرد، به ندرت کار می کرد و همیشه از دوستانش می ترسید

• hobo, wanderer, person who does not have a permanent home
of or resembling a vagabond
a vagabond is someone who goes about from place to place and has no real home or job; an old-fashioned word.

مترادف و متضاد

ولگرد (اسم)
stray, loafer, blackguard, tramp, vagabond, hooligan, rambler, gangrene, footer, straggler, larrikin, roamer, runner, prowler, swinger

خزپوش (اسم)
crook, vagabond, swindler

بیکاره (اسم)
vagabond, idler, do-nothing

طفیلی (اسم)
vagabond, drone, lizard, rounder, parasite, sponge, sponger

دربدر (اسم)
outcast, mendicant, vagabond, vagrant

خانه بدوش (اسم)
nomad, vagabond, wanderer

خانه بدوش (صفت)
homeless, vagabond

بی کاره (صفت)
vagabond, do-nothing, inactive

ولگردی کردن (فعل)
lout, hull, vagabond, gallivant, loaf, mooch, saunter

unsettled; vagrant


Synonyms: aimless, destitute, down-and-out, drifting, errant, fancy-free, fly-by-night, footloose, idle, itinerant, itinerate, journeying, mendicant, migratory, moving, nomadic, perambulant, perambulatory, peripatetic, prodigal, rambling, roaming, rootless, roving, sauntering, shifting, shiftless, straggling, stray, strolling, transient, travelling, unsettled, wandering, wayfaring, wayward


Antonyms: inhabiting, settled


person who leads an unsettled life; traveler


Synonyms: explorer, gypsy, haji, pathfinder, pilgrim, pioneer, rambler, rover, tourist, trailblazer, trekker, wanderer, wayfarer


Antonyms: inhabitant


جملات نمونه

1. vagabond minstrels
نقال های عیار

2. a vagabond beggar
گدای خانه بدوش

3. They live a vagabond life/existence, travelling around in a caravan.
[ترجمه ترگمان]آن ها زندگی می کنند، زندگی می کنند، در یک کاروان زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]آنها زندگی / حیات وحشی زندگی می کنند، در حال سفر در کاروان

4. Proper little rogue and vagabond, was our Walter.
[ترجمه ترگمان]والتر، بچه ولگرد و ولگرد، صحیح و سالم بود
[ترجمه گوگل]والتر، والتر، ماجراجو و سرکش بود

5. They became the refuge of the vagabond and beggars sought them out as natural almshouses.
[ترجمه ترگمان]به آنجا پناه بردند و به گدایان و گداها پناه بردند، به همان اندازه که طبیعی بود، به آن ها پناه بردند
[ترجمه گوگل]آنها پناهگاه بغداد شدند و گداها به آنها به عنوان خدایان طبیعی به دنبال آنها بودند

6. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

7. A vagabond, he found women to drink with and sleep with.
[ترجمه ترگمان]یک مرد ولگرد، زنی را پیدا کرد که با او مشروب بخورد و بخوابد
[ترجمه گوگل]ویگا باند، او متوجه شد که زنان با مشروب بخورند و با آنها بخوابند

8. No young vagabond could be brought to bear its contemplation for a moment, without throwing himself upon the unoffending wearer, and doing him a mischief.
[ترجمه ترگمان]بی آن که خود را در آن لحظه ببیند، بی آن که خود را بر سر او بی اندازد، بی آن که خود را به او بی اندازد، بی آن که خود را به او بی اندازد
[ترجمه گوگل]هیچ مدافع جوان برای لحظه ای نمی توانست تحمل خود را بپردازد، بدون اینکه خود را به لباس پوشیدن غیر مجرم برساند و او را بدبخت کند

9. Your poverty will come in like a vagabond And your need like an armed man.
[ترجمه ترگمان]فقر شما مثل ولگردها و احتیاج شما به یک مرد مسلح نیازمند است
[ترجمه گوگل]فقر شما مانند یک بیگانه و نیاز شما مانند یک مرد مسلح خواهد آمد

10. They are living a vagabond life.
[ترجمه ترگمان]آن ها در یک زندگی نکبت بار زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]آنها یک زندگی بی رحم زندگی می کنند

11. You are nothing but a vagabond.
[ترجمه ترگمان]تو چیزی جز یک ولگرد نیستی
[ترجمه گوگل]شما جز بیکار نیستید

12. You know my vagabond and restless habits.
[ترجمه ترگمان]تو عادات و عادات بی قرار من را می شناسی
[ترجمه گوگل]می دانید عادت های بی رحمانه و بی رحمان من

13. To lead the life of a vagabond; roam about.
[ترجمه ترگمان]که زندگی یک ولگرد را رهبری کند و در آن پرسه بزند
[ترجمه گوگل]منجر به زندگی یک بیگانه می شود سرگردان در مورد

14. I'm the only vagabond under the sun. I'm a river with a spell.
[ترجمه ترگمان]من تنها ولگرد زیر خورشید هستم من یه رودخونه با یه افسون هستم
[ترجمه گوگل]من تنها بیداری زیر آفتاب هستم من یک رودخانه با طلسم هستم

15. How much do you want to forget this vagabond once and for all?
[ترجمه ترگمان]چه قدر دلت می خواهد این ولگرد را یک بار و برای همیشه فراموش کنی؟
[ترجمه گوگل]چقدر میخواهی این وگانگ را یک بار و برای همه فراموش کنی؟

a vagabond beggar

گدای خانه‌به‌دوش


thieves and vagabonds

دزدان و ولگردان


پیشنهاد کاربران

Vagabond : واژه ای قدیمی ولی هنوز استفاده میشه به معنی خانه بدوش یا ولگرد. یعنی کسی که یجا بند نمیشه و یه کار و خونه ثابتی نداده. مدام در حال جابجایی هستش
مثال : a vagabond beggar یک گدای ولگرد
Beggar : گدا poor : فقیر
Homeless : بی خانه مان Bum : گدا و بیکار و بی عار. بهتره بگیم مفت خور/همچنین دیوانه هم معنا میدهد a ski bum دیوانه اسکی
Vagrant : ولگرد Bump : برآمدگی

عیاش

آواره، سرگردان

And I shall be a fugitive and vagabond in the earth


کلمات دیگر: