کلمه جو
صفحه اصلی

zeitgeist


معنی : روال، روحیه یا طرزفکر یک عصر یا دوره
معانی دیگر : (آلمانی) جو فکری، روح زمان، زمان

انگلیسی به فارسی

روحیه یا طرزفکر یک عصر یا دوره، زمان، روال


zeitgeist، روال، روحیه یا طرزفکر یک عصر یا دوره


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the spirit of the age (German); the popular outlook or trend of a particular period or generation.

• (german) "spirit of the age", spirit of a specific period of history, cultural and intellectual characteristics of a particular era

مترادف و متضاد

روال (اسم)
routine, rubric, zeitgeist

روحیه یا طرزفکر یک عصر یا دوره (اسم)
zeitgeist

جملات نمونه

1. He has caught the zeitgeist of rural life in the 1980s very well indeed.
[ترجمه ترگمان]او روحیه زندگی روستایی را در دهه ۱۹۸۰ بسیار خوب درک کرده است
[ترجمه گوگل]او در دهه 1980 روحیه زندگی روستایی را به خوبی درک کرده است

2. The Zeitgeist has proved more powerful than her own undoubted moral fibre and the historical influence of her own Church and family.
[ترجمه ترگمان]این مساله به مراتب قوی تر از آن است که روح و نفوذ تاریخی کلیسای خود و خانواده خود را نشان دهد
[ترجمه گوگل]Zeitgeist قدرتمندتر از فیبر اخلاقی بدون شک خود و تأثیر تاریخی کلیسا و خانواده اش بوده است

3. Some people believe that the effect of the Zeitgeist is invariably to weaken moral fibre and signal the downfall of the nation.
[ترجمه ترگمان]برخی از مردم بر این باورند که تاثیر the همواره تضعیف فیبر اخلاقی و نشانه سقوط ملت است
[ترجمه گوگل]بعضی از مردم معتقدند که اثر Zeitgeist به طور پیوسته برای تضعیف فیبر اخلاقی است و موجب سقوط ملت می شود

4. Zeitgeist: The taste, outlook, and spirit characteristic of a period or generation.
[ترجمه ترگمان]Zeitgeist: مزه، دید و روحیه یک دوره یا نسل
[ترجمه گوگل]Zeitgeist طعم، چشم انداز و روح ویژگی یک دوره یا نسل

5. Now the zeitgeist has shifted 180 degrees, and freelance is no longer a synonym of freedom.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر این طرز فکر (طرز فکر)به میزان ۱۸۰ درجه تغییر کرده است، و کار آزاد دیگر تابع آزادی نیست
[ترجمه گوگل]حالا zeitgeist جابجا شده است 180 درجه، و فردی دیگر مترادف آزادی نیست

6. The prevailing Zeitgeist at the European Parliament is one of post-partisan consensus and a sort of soggy corporatism.
[ترجمه ترگمان]روش رایج در پارلمان اروپا یکی از اجماع پس از جنگ و نوعی of خیس است
[ترجمه گوگل]Zeitgeist غالب در پارلمان اروپا یکی از اجماع پس از حزب و نوعی corporatism خشن است

7. "The zeitgeist is that sex is a modulatory factor and doesn't play a big role, " says Arthur Arnold, a professor of integrative biology and physiology at the University of California-Los Angeles.
[ترجمه ترگمان]آرتور آرنولد، استاد زیست شناسی منسجم و فیزیولوژی در دانشگاه کالیفرنیا - لس آنجلس می گوید: \" طرز فکر و طرز فکر این است که رابطه جنسی یک عامل modulatory است و نقش بزرگی بازی نمی کند \"
[ترجمه گوگل]آرتور آرنولد، استاد زیست شناسی و فیزیولوژی مجتمع در دانشگاه کالیفرنیا، لس آنجلس می گوید: 'zeitgeist این است که جنس یک عامل مولکولی است و نقش مهمی ندارد

8. The title audacious but it captured the western zeitgeist.
[ترجمه ترگمان]لقب جسور بود، اما طرز فکر و طرز فکر غربی را تسخیر کرد
[ترجمه گوگل]این عنوان خوش شانسی بود اما از zeitgeist غربی گرفت

9. Human full developments are the zeitgeist of socialist harmonious society.
[ترجمه ترگمان]تحولات کامل انسان روحیه جامعه هماهنگ سوسیالیستی است
[ترجمه گوگل]تحولات کامل انسانی، ستیزه جویان جامعه هماهنگ سوسیالیستی است

10. The Zeitgeist seems to be working for ' Admass '. So does most of what we read and what we hear.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که The برای Admass کار می کند بنابراین بیشتر آنچه که ما می خوانیم و چیزهایی که می شنویم انجام می دهد
[ترجمه گوگل]Zeitgeist به نظر می رسد برای 'Admass' کار می کند بنابراین بیشتر آنچه را که می خوانیم و آنچه که می شنویم، می کند

11. The Zeitgeist of these centuries operated against the development of a pure science.
[ترجمه ترگمان]The این قرن ها علیه توسعه یک علم خالص عمل می کرد
[ترجمه گوگل]Zeitgeist این قرنها علیه توسعه یک علم خالص عمل کرد

12. GNOME Zeitgeist raises similar concerns.
[ترجمه ترگمان]برنامه گنوم نگرانی های مشابهی را ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]گیتم Zeitgeist نگرانی های مشابه را مطرح می کند

13. Or maybe Letterman, circa 199 occupies a different niche in the cultural zeitgeist.
[ترجمه ترگمان]یا شاید لترمن، حدود ۱۹۹ نفر جایگاه متفاوتی در روحیه فرهنگی داشته باشند
[ترجمه گوگل]یا شاید Letterman، حدود 199، طاقت فرسا به نظر می رسد

14. But those who fought for debt relief should not underestimate the success they have had in changing the zeitgeist.
[ترجمه ترگمان]اما آن هایی که برای رهایی از قرض مبارزه کردند، نباید موفقیت آن ها در تغییر طرز فکر و طرز فکر را دست کم بگیرند
[ترجمه گوگل]اما کسانی که برای کاهش بدهی مبارزه می کنند نباید دست کم موفق به تغییر zeitgeist شوند

پیشنهاد کاربران

روح زمانه
Spirit of the age

حال و هوای یک برهه زمانی

بینش، جو و طرز فکر حاکم بر یک دوره زمانی خاص
- the dominant perspective or ideology of a time.
- the spirit/mood/ideas/beliefs of a generation or a period of time.

زمانه.
این معادلیه که فردوسی در شاهنامه به زبان فارسی ارایه میده.


کلمات دیگر: