کلمه جو
صفحه اصلی

zestful


معنی : خوش مزه، با مزه، بارغبت
معانی دیگر : zestful خوشمزه

انگلیسی به فارسی

( zestful ) خوشمزه، با مزه، بارغبت


گیج کننده، با مزه، بارغبت، خوش مزه


انگلیسی به انگلیسی

• enthusiastic; flavorful

مترادف و متضاد

خوش مزه (صفت)
yummy, delicate, luscious, piquant, savory, flavorous, tasty, palatable, delicious, toothsome, zesty, flavored, zestful, sapid, gustable, interesting, jestful

با مزه (صفت)
funny, tasty, zesty, racy, zestful, sapid

بارغبت (صفت)
zesty, zestful

جملات نمونه

1. Converse said, attempting to convey zestful satisfaction in his profession.
[ترجمه ترگمان]Converse در حالی که سعی می کرد satisfaction خود را در حرفه خود بیان کند، گفت:
[ترجمه گوگل]معاون گفت، تلاش برای رضایت زودگذر در حرفه او

2. Zestful personality charms all who meet him!
[ترجمه ترگمان]همه کسانی که با او ملاقات می کنند جذابیت خود را حفظ می کنند!
[ترجمه گوگل]شخصیت عجیب و غریب همه کسانی را که با او ملاقات می کنند!

3. Being active and zestful meanwhile, calm makes me feel, that I am a little different from other ones.
[ترجمه ترگمان]در عین حال، فعال بودن و در عین حال آرامش، باعث می شود احساس کنم که کمی متفاوت از بقیه هستم
[ترجمه گوگل]در عین حال، فعال و پرانرژی، آرامش من را احساس می کند که من کمی متفاوت از دیگران است

4. Zestful Tasting term used to describe a fresh, crisp wine, usually white, with a good balance of fruit and acidity.
[ترجمه ترگمان]عبارت Zestful Tasting برای توصیف یک شراب تازه، ترد، معمولا سفید، با یک تعادل خوب از میوه و اسیدیته استفاده می شود
[ترجمه گوگل]اصطلاح طعم معطر برای توصیف یک شراب تازه و ترد، معمولا سفید، با تعادل خوبی از میوه و اسیدیته استفاده می شود

5. Books are friends who are not zestful, but faithful.
[ترجمه ترگمان]کتاب ها دوستانی هستند که zestful، اما وفادار هستند
[ترجمه گوگل]کتاب ها دوستانی هستند که گرسنه نیستند، اما وفادارند

6. Zestful black cherry flavors are indicative of the small clustered, blue-black berries of the vine. This wine is an ensemble of coastal Pinot Noir growing regions of California.
[ترجمه ترگمان]طعم های گیلاس و گیلاس سیاه نشان دهنده خوشه کوچک خوشه کوچک، آبی - سیاه از مو هستند این شراب دسته ای از مناطق ساحلی pinot در حال رشد در کالیفرنیا است
[ترجمه گوگل]طعم های گیلاس سیاه و سفید رنگ نشان می دهد توت های کوچک خوشه ای، آبی و سیاه از انگور این شراب مجموعه ای از مناطق ساحلی Pinot Noir مناطق کالیفرنیا است

7. Aunt Alicia found solace in the little Sara, as bubbly and zestful as her nephew had been.
[ترجمه ترگمان]عمه \"آلیشا\"، به عنوان برادر زاده اش، از \"سارا\" کوچولو آرامش و آرامش پیدا کرد
[ترجمه گوگل]عمه آلیشیا آرزو را در سارا کوچک پیدا کرد، همانطور که او برادرزاده بود

8. Look for a long time, interpret character need not fear individual translator loses enthusiasm gradually, total meeting has more zestful person to join come in.
[ترجمه ترگمان]به دنبال زمان طولانی باشید، تفسیر شخصیت نیازی نیست که مترجم فردی به تدریج شور و اشتیاق خود را از دست بدهد، کل جلسه به فرد zestful بیشتری برای پیوستن به آن نیاز دارد
[ترجمه گوگل]به دنبال مدت زمان طولانی، تفسیر شخصیت نیاز به ترس فرد مترجم، شور و شوق را از دست می دهد به تدریج، جلسه در کل شخص فریبنده تر برای پیوستن به آمده است

9. I was joyfully expecting my first child at the same time that my once-energetic,(Sentence dictionary) zestful mother was losing her battle with a brain tumor.
[ترجمه ترگمان]من با خوشحالی منتظر اولین فرزند ام در همان زمان بودم که مادرم once (حکم جمله)در حال از دست دادن مبارزه خود با یک تومور مغزی بود
[ترجمه گوگل]من با خوشحالی انتظار اولین فرزندم را در همان زمان داشتم که یک بار پر انرژی، (فرهنگ لغت جمله) مادر پرخاشگر خود را با یک تومور مغزی از دست داد

10. Seeing his family after three months away was a zestful moment.
[ترجمه ترگمان]پس از سه ماه که خانواده اش را دید یک لحظه zestful شد
[ترجمه گوگل]پس از سه ماه از دیدن خانواده اش، یک لحظه شاد بود

11. I was joyfully expecting my first child, at the same time that my once-energetic. Zestful mother was losing her battle with a brain tumor.
[ترجمه ترگمان]در همان حال با شور و شوق در انتظار بچه اولم بودم مادر zestful داشت her را با یک تومور مغزی از دست می داد
[ترجمه گوگل]من با خوشحالی از اولین فرزندم انتظار داشتم، در همان زمان که یک بار پر انرژی بودم مادر مزمن با نابینایی تومور مغزی از دست داد


کلمات دیگر: