کلمه جو
صفحه اصلی

waft


معنی : اهتزاز، نفخه، نسل اینده، وزش نسیم، نسیم، بحرکت دراوردن، بهوا راندن، روی هوا یا آب شناور ساختن
معانی دیگر : (در هوا یا بر سطح آب) به حرکت در آوردن، (نرم و آرام از جای خود) بلند کردن یا شدن، وزیدن، وزاندن، وزش ملایم، نرم باد، دمش، بو، رایحه، (مهجور- با تکان دست یا سر) علامت دادن، (برای خبر رسانی و غیره) تکان دست یا سر، حرکت موجی (دست یا سر)، روی هوایا اب شناور ساختن

انگلیسی به فارسی

روی هوا یا آب شناور ساختن، وزش نسیم، بهوا راندن،بحرکت در آوردن


کف دست، نفخه، نسل اینده، وزش نسیم، نسیم، اهتزاز، بهوا راندن، بحرکت دراوردن، روی هوا یا آب شناور ساختن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wafts, wafting, wafted
• : تعریف: to carry or cause to go gently on water or through the air.
مشابه: blow, float, glide, puff, send, whiff, whiffle, whisk

- The breeze wafted the scent of the flowers toward us.
[ترجمه حبیب بهبهانی] نسیمی عطرآگین ازآن گلزار به سوی ما شتافت.
[ترجمه ترگمان] باد عطر گل ها را به سمت ما می کشید
[ترجمه گوگل] نسیم فریاد می زد که عطر گل ها به سمت ما است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to float or be carried in air or on water; drift.
مترادف: drift, float
مشابه: blow, glide, trail

- Leaves wafted down from the tree.
[ترجمه ترگمان] برگ ها از درخت پایین رفتند
[ترجمه گوگل] برگ ها از درخت افتاده اند

(2) تعریف: to blow lightly, as wind.
مترادف: breeze
مشابه: blow, puff, whiff, whiffle
اسم ( noun )
(1) تعریف: a wafting movement, as of a breeze or a wave of water.
مشابه: gust, puff, wave, whiff

(2) تعریف: an odor, sound, or the like carried through the air.
مشابه: breath, puff, sniff, whiff, wind

- a waft of perfume
[ترجمه ترگمان] نسیمی از عطر
[ترجمه گوگل] یک بطری عطر

(3) تعریف: the act of wafting.
مشابه: wave

• sound or odor carried through the air; current or gust (of air, wind, etc.); slight breeze
carry in the air; be carried by the wind, hover in the air
if a sound or scent wafts or is wafted through the air, it moves gently through the air.

مترادف و متضاد

اهتزاز (اسم)
waft, swing, sway, vibration, flutter, pulsation, vibratility

نفخه (اسم)
waft, whiff

نسل اینده (اسم)
waft

وزش نسیم (اسم)
waft

نسیم (اسم)
airflow, flatus, air, breeze, breath, waft, light air, zephyr

به حرکت دراوردن (فعل)
waft, bestir

بهوا راندن (فعل)
waft

روی هوا یا آب شناور ساختن (فعل)
waft

carry


Synonyms: bear, be carried, blow, convey, drift, float, ride, transmit, transport


جملات نمونه

1. a waft of perfume drifted in through the window
رایحه ی عطر از پنجره به داخل می آمد.

2. every waft of the dusty air made her cough
هر وزش هوای غبار آلود،او را به سرفه می انداخت.

3. A waft of perfume drifted into Ingrid's nostrils.
[ترجمه ترگمان]عطری از عطر به مشامش رسید
[ترجمه گوگل]یک فریز عطر به داخل سوراخ سوراخهای انجید رفت

4. The talk began to waft over me, Halema's guttural Arabic being too quick and too difficult for me to catch.
[ترجمه ترگمان]صحبت کردن از طرف من شروع شد، زبان عربی guttural که تند و تند بود و برای من بسیار دشوار بود
[ترجمه گوگل]گفتگو شروع به پر کردن من کرد، زبان عربی Halema که خیلی سریع و خیلی دشوار بود برای گرفتن

5. Then the train was gone, in a waft of vacuum that sent a sheet of newsprint spiraling into the sky.
[ترجمه ترگمان]سپس قطار با یک حرکت خلا که یک ورق کاغذ روزنامه را به سوی آسمان فرستاد، از بین رفت
[ترجمه گوگل]سپس قطار رفته بود، در خلال خاموشی که یک ورق خبرنامه را به آسمان پرتاب کرد

6. The smell of damp and rot seemed to waft from the doorway as if expelled from putrid lungs.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید بوی رطوبت و پوسیدگی از در به مشام می رسید، انگار که از شش های متعفن بیرون آمده باشد
[ترجمه گوگل]بوی رطوبت و پوسیدگی به نظر میرسید که از روی درهای بسته به نظر میرسد که از ریههای زخمی رها شده است

7. So odds are slim they'll waft up to a human nose and fuel sudden passion nightclub.
[ترجمه ترگمان]همه احتمالات خیلی کم است، آن ها به سوی بینی انسانی و یک کلوب شبانه passion هجوم می برند
[ترجمه گوگل]بنابراین شانس آنها باریک هستند که به یک بینی انسان و کلوپ شب عروسی ناخوشایند سوخت می دهند

8. Be that as it would smoke together waft in the wind, with my soul.
[ترجمه ترگمان]همان طور که با روح من در میان امواج دود می کند
[ترجمه گوگل]همانطور که با باد می ماند، با روحم بیدار می شود

9. A waft of perfume can revitalize, cleanse, chan ge how you feel and even as individual.
[ترجمه ترگمان]نسیمی از عطر می تواند جوان سازی، پاک کردن، و چان را در مورد این که چطور احساس می کنید و حتی به عنوان یک فرد ایجاد کنید
[ترجمه گوگل]عطر می تواند احیا شود، تمیز شود، چان جی چطور احساس می کنید و حتی به عنوان فردی

10. In other words, many of the snobby, clubby vibes that tend to waft around conventional classical music are absent.
[ترجمه ترگمان]به عبارت دیگر، بسیاری از the، clubby vibes که مایل به حرکت در اطراف موسیقی کلاسیک سنتی هستند، وجود ندارند
[ترجمه گوگل]به عبارت دیگر، بسیاری از فانتزی ها، فانتزی های کلوببی که تمایل دارند در اطراف موسیقی کلاسیک متداول ظاهر شوند، وجود ندارد

11. When she finally dawdled into the kitchen for lunch, she brought a strong waft of cigarette smoke with her.
[ترجمه ترگمان]وقتی بالاخره برای ناهار به آشپزخانه رفت، یک دسته دود سیگار با خودش آورد
[ترجمه گوگل]هنگامی که او سرانجام به آشپزخانه برای ناهار می رفت، او با وی به یک دود قوی سیگار کشید

12. The E320 CDi we sampled uses a 2-litre turbo-diesel engine, with power aplenty to waft you along.
[ترجمه ترگمان]The cdi که ما نمونه برداری کردیم از یک موتور توربو جت ۲ لیتری، با وفور برق برای حرکت دادن شما استفاده کردیم
[ترجمه گوگل]E320 CDI که ما نمونه برداری می کنیم، از یک موتور 2 لیتری توربو دیزل استفاده می کند که قدرت زیادی دارد تا شما را در کنار هم قرار دهد

13. A new study suggests that a blast akin to one that devastated Iceland in the 1780s would waft noxious gases southwestward and kill tens of thousands of people in Europe.
[ترجمه ترگمان]یک مطالعه جدید حاکی از آن است که انفجار شبیه به کسی که در دهه ۱۷۸۰ ایسلند را ویران کرد گازهای سمی را به حرکت در می آورد و ده ها هزار نفر را در اروپا می کشد
[ترجمه گوگل]یک مطالعه جدید نشان می دهد که یک انفجار شبیه به یک که ایسلند را در دهه 1780 ویران کرد، گازهای قابل هضم را به جنوب غربی منتهی می کند و ده ها هزار نفر را در اروپا کشته است

14. A good year, which this is, of course, will waft.
[ترجمه ترگمان]یک سال خوب، که البته، البته، هوا را به حرکت در می آورد
[ترجمه گوگل]یک سال خوب است، البته این طور است که انتظار می رود

The aroma of coffee wafted in.

بوی مطبوع قهوه به داخل سرایت کرد.


The breeze wafted the clouds over the hills.

نسیم، ابرها را بر فراز تپه‌ها به حرکت در آورد.


Every waft of the dusty air made her cough.

هر وزش هوای غبارآلود، او را به سرفه می‌انداخت.


A waft of perfume drifted in through the window.

رایحه‌ی عطر از پنجره به داخل می‌آمد.


پیشنهاد کاربران

to cause to go gently and smoothly through the air or over water
to carry lightly and smoothly through the air or over water

( در مورد بو و عطر ) = پیچیدن

( در مورد باد و نسیم ) = وزیدن

پخش شدن و پیچیدن بو


کلمات دیگر: