yearly

معنی : سالیانه، همه سال، سال بسال، سالیانه

معانی دیگر : سالانه، سالی یکبار، هرسال یک دفعه، هرساله

انگلیسی به فارسی

سالانه، سالیانه، سال بسال، همه سال

سالیانه، همه سال، سال بسال

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )

• (1) تعریف: occurring, done, or produced once a year or every year; annual.

- Our neighborhood party was a yearly event.

[ترجمه ترگمان] مهمونی همسایه مون یه مراسم سالانه بود
[ترجمه گوگل] حزب محله ما یک رویداد سالانه بود

• (2) تعریف: of or pertaining to a year or each year.

- his yearly salary

[ترجمه ترگمان] حقوق سالانه او
[ترجمه گوگل] حقوق سالانه او

قید ( adverb )

• : تعریف: once each year; annually.

- He cleans his garage yearly.

[ترجمه ترگمان] او سالیانه گاراژ را تمیز می کند
[ترجمه گوگل] او سالانه گاراژ خود را پاک می کند

اسم ( noun )

حالات: yearlies

• : تعریف: a publication, such as a magazine, that is issued only once each year.

• occurring every year; continuing for a year
once a year, every year, annually; throughout the year
you use yearly to describe something that happens once a year or every year.
you also use yearly to describe something such as an amount that relates to a period of one year.

مترادف و متضاد

سالیانه (صفت)

annual, yearly

همه سال (صفت)

yearly

سال بسال (قید)

yearly

سالیانه (قید)

yearly, per annum

every twelve months

Synonyms: annual, annually, once a year, per annum, perennial, regularly, year by year, yearlong

جملات نمونه

1. a yearly event

رویداد هرساله

2. each farmer receives his yearly distribution of chemical fertilizers

هر کشاورزی سهم سالیانه ی کودشیمیایی خود را دریافت می کند.

3. The flower show is a yearly event in our town.

[ترجمه ترگمان]نمایشگاه گل یک رویداد سالانه در شهر ما است
[ترجمه گوگل]نمایش گل یک رویداد سالانه در شهر ما است

4. The average yearly increment in labour productivity in industry was 5 per cent.

[ترجمه ترگمان]میانگین افزایش سالانه بهره وری نیروی کار در صنعت ۵ درصد بود
[ترجمه گوگل]رشد متوسط سالانه در بهره وری کار در صنعت 5 درصد بود

5. The earth makes a yearly revolution around the sun.

[ترجمه ترگمان]زمین یک انقلاب سالانه در اطراف خورشید ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]زمین یک انقلاب سالانه در اطراف خورشید ایجاد می کند

6. We pay a yearly visit to my uncle.

[ترجمه ترگمان]ما با عمویم ملاقات می کنیم
[ترجمه گوگل]ما هر ساله به عمویمان میپردازیم

7. The seven major industrial countries will have their yearly meeting in London.

[ترجمه ترگمان]هفت کشور بزرگ صنعتی اولین نشست خود را در لندن برگزار خواهند کرد
[ترجمه گوگل]هفت کشور عمده صنعتی، نشست سالانه خود را در لندن برگزار خواهند کرد

8. The magazine is issued twice yearly .

[ترجمه ترگمان]این مجله سالانه دو بار منتشر می شود
[ترجمه گوگل]این مجله دو بار در سال صادر می شود

9. She settled a small yearly sum on each of her children.

[ترجمه ترگمان]در هر یک از فرزندانش مبلغی کوچک گرفت
[ترجمه گوگل]او یک مبلغ سالانه کوچک بر هر یک از فرزندانش گذاشت

10. Christmas is a yearly festival.

[ترجمه ترگمان]کریسمس یک جشنواره سالانه است
[ترجمه گوگل]کریسمس یک جشنواره سالانه است

11. Pay is reviewed on a yearly basis.

[ترجمه ترگمان]پرداخت به صورت سالانه مورد بررسی قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]پرداخت می شود سالانه بررسی می شود

12. In Holland, the government sets a yearly budget for health care.

[ترجمه ترگمان]در هلند، دولت بودجه سالیانه برای مراقبت های بهداشتی تعیین می کند
[ترجمه گوگل]در هلند، دولت بودجه سالانه برای مراقبت های بهداشتی را تنظیم می کند

13. The land was held on a yearly tenancy.

[ترجمه ترگمان]این زمین در یک قرارداد اجاره سالانه برگزار شد
[ترجمه گوگل]زمین در سالن اجاره سالانه برگزار شد

14. We're preparing for the yearly descent of thousands of visitors on the village for the pop festival.

[ترجمه ترگمان]ما در حال آماده شدن برای نسل سالانه هزاران بازدیدکننده در این روستا برای جشنواره پاپ هستیم
[ترجمه گوگل]ما در حال آماده سازی برای فرود سالانه هزاران بازدید کننده در روستا برای جشنواره پاپ است

a yearly event

رویداد هرساله

پیشنهاد کاربران

به صورت سالیانه یا سالانه
He makes yearly visits to his parents in Paris, usually in April
او هر سال به دیدار پدر و مادر ش در پاریس میرود، معمولا در آپریل

کلمات دیگر: