کلمه جو
صفحه اصلی

valet


معنی : ملازم، نوکر، پیشخدمت مخصوص، پیشخدمتی کردن
معانی دیگر : نوکر ویژه (که مسئول جامه ها و اسباب ریش تراشی و غیره ی ارباب است)، (هتل و غیره) متصدی جامه شویی و اطو کردن و انجام خدمات شخصی، واله، والت، پیشخدمت، جالباسی، رخت آویز، وابسته به پیشخدمتی

انگلیسی به فارسی

نوکر، پیشخدمت مخصوص، ملازم، پیشخدمتی کردن


دروغ گفتن، نوکر، پیشخدمت مخصوص، ملازم، پیشخدمتی کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a manservant who attends to the personal needs of his employer, such as getting that person properly dressed.
مشابه: domestic

(2) تعریف: a person employed to take care of the clothing and personal items of patrons of a hotel, theater, cruise, or the like.

(3) تعریف: a rack or stand for articles such as coats, trousers, and hats.
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: valets, valeting, valeted
• : تعریف: to act as a valet to (someone).
صفت ( adjective )
• : تعریف: designating personal services such as pressing one's clothes or parking one's car.

• personal manservant; one who parks cars for people arriving at a restaurant or hotel; employee who performs personal services for guests (at a hotel or on a passenger ship)
attend, serve, act as valet
a valet is a male servant who looks after his male employer by doing things such as caring for his clothes.
if your car is valeted, the bodywork and fittings are cleaned and repaired, but no mechanical work is done.

مترادف و متضاد

ملازم (اسم)
attendant, retainer, valet, gillie, varlet

نوکر (اسم)
help, man, swain, footman, servant, lackey, valet, server, menial, flunkey, henchman, famulus, handyman, flunky, footboy, manservant, lacquey, servitor, slavey, yes-man

پیشخدمت مخصوص (اسم)
valet, maid in waiting, valet de chambre

پیشخدمتی کردن (فعل)
wait, serve, valet, page, wait on, wait upon

جملات نمونه

1. No man is a hero to his valet.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس برای خدمتکارش یک قهرمان نیست
[ترجمه گوگل]هیچ مردی به قهرمان او وابسته نیست

2. The gentleman had a valet to wait on him hand and foot.
[ترجمه ترگمان]آن مرد خدمتکار داشت که در دست و پای او منتظر بماند
[ترجمه گوگل]نجیب زاده یک دروغ بود که دست و پایش را بر او می گذاشت

3. There's a service which will valet your car for you while it is parked at the airport.
[ترجمه ترگمان]یک خدمتی هست که وقتی آن را در فرودگاه پارک می شود برای شما کرایه خواهد کرد
[ترجمه گوگل]یک سرویس وجود دارد که ماشین شما را برای شما در حالی که در فرودگاه است پارک می کند

4. I had Cooper's respray the panel and valet the innards with hot steam.
[ترجمه ترگمان]من کوپر را از روی قاب بیرون کشیدم و قسمت داخلی بدن را با بخار گرم بیرون کشیدم
[ترجمه گوگل]من کوپر را با پانل خالی کردم و داخل خانه را با بخار گرم نگه داشتم

5. Handing his keys to the parking valet, he decided that he would take a firm stand.
[ترجمه ترگمان]کلید صندوق را به خدمتکار پارکینگ داد و تصمیم گرفت که یک جایگاه شرکت داشته باشد
[ترجمه گوگل]کلید های خود را به حیاط پارکینگ گذاشت، تصمیم گرفت که ایستاده ای قوی داشته باشد

6. My valet, Purvis, will find out which in due time.
[ترجمه ترگمان]ملازم من که در موقع مناسب است از آنجا بیرون خواهد آمد
[ترجمه گوگل]دروغ من، پولس، متوجه خواهد شد که در زمان مناسب

7. The valet had gone down on his knees, his head pressed to the floor, his whole body visibly shaking.
[ترجمه ترگمان]خدمتکار به زانو افتاده و سرش به زمین چسبیده بود و بدنش آشکارا می لرزید
[ترجمه گوگل]دروغ گفتن زانو زده بود، سرش را به کف فشار داد، بدنش به طور قابل ملاحظه ای تکان داد

8. BOutside, the valet parkers lean against the parking meters.
[ترجمه ترگمان]BOutside، خدمتکار پارک در برابر محوطه پارکینگ خم می شود
[ترجمه گوگل]خارج از منزل، پارک های دروغین در برابر پارکینگ ها تکیه می کنند

9. BThe valet parkers are now in high gear.
[ترجمه ترگمان]پیشخدمتی پارک پارکر الان با دنده بلند هستند
[ترجمه گوگل]Parker B0 در حال حاضر در دنده بالا است

10. The valet de chambre announced M. de Villefort at the moment when the count, leaning over a large table, was tracing on a map the route from St. Petersburg to China.
[ترجمه ترگمان]ملازم گفت: در این موقع مسی و وی لفور که روی یک میز بزرگ خم شده بود نقشه ای را که از پترزبورگ به چین آمده بود رد کرد
[ترجمه گوگل]دروازه دات کام اعلام کرد M de Villefort در لحظه ای که شمارش، با تکیه بر یک میز بزرگ، بر روی نقشه مسیر از سن پترزبورگ به چین را نشان می دهد

11. With you as my brave valet, I can test all my inventions.
[ترجمه ترگمان]با تو به عنوان خدمتکار شجاع من میتونم همه اختراعات رو آزمایش کنم
[ترجمه گوگل]با شما به عنوان شوالیه شجاع من، می توانم تمام اختراعاتم را آزمایش کنم

12. The general's valet - dechambre was dressing his hair at the moment when the stranger entered.
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت مخصوص ژنرال هنگام ورود تازه وارد موهای خود را پانسمان می کرد
[ترجمه گوگل]دروازه بان عمومی - دهمبر در لحظهای که غریبه وارد شد موهایش را پوشید

13. Mac, as the President called him, was the valet, a handsome and congenial man.
[ترجمه ترگمان]خانم رئیس، همان طور که رئیس جمهور او را صدا می کرد، پیشخدمت مرد خوش قیافه و congenial بود
[ترجمه گوگل]مک، همانطور که رئیس جمهور به او گفته بود، مردی بود، مرد خوش تیپ و دوست داشتنی

14. It's called Bubbles and Blowouts. For only $50 on Thursday nights (valet parking included), the Ritz-Carlton in South Beach takes all of your hair troubles away.
[ترجمه ترگمان]اسمش حباب ها و blowouts است تنها برای ۵۰ دلار در شب پنجشنبه (valet included)، ریتز کارلتون در ساحل جنوبی تمام مشکلات hair را از بین می برد
[ترجمه گوگل]این حباب ها و ضربه ها نامیده می شود برای تنها پنجاه دسامبر در شب پنجشنبه (پارکینگ متشکل)، ریتز کارلتون در ساحل جنوبی همه مشکلات موهای شما را دور می زند

15. The hotel laundry and valet service ( for dry cleaning and pressing ) are also parts of the housekeeper's domain.
[ترجمه ترگمان]رخت شویی و سرویس valet (برای تمیز کردن خشک و فشردن)نیز بخشی از حوزه کارگزار هستند
[ترجمه گوگل]خدمات خشکشویی و خشکشویی هتل (برای تمیز کردن و خشک کردن خشک) همچنین بخشی از حوزه خانه دار می باشد

پیشنهاد کاربران

پیشخدمت، نوکر

( در هتل، رستوران ) پیشخدمتی که ماشین ها را پارک کرد.

پیشکار

پیشخدمت در هتل/ رستوران که کارهای شخصی مهمانها و مسافرین رو انجام میده مثل پارک کردن ماشین و برگردوندن اون

مهتر=

خادم. خدمتگار مخصوص :
چنین داد پاسخ که مهترپرست
چو یازد به جان جهاندار دست.
فردوسی.
کسانی که اندر شبستان بدند
هشیوار و مهترپرستان بدند.
فردوسی.

valet ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: جامه‏بَر
تعریف: شخصی که مسئول جمع‏آوری و شست‏وشوی لباس های کثیف مهمانان و کارکنان مهمان خانه/ هتل است


کلمات دیگر: