کلمه جو
صفحه اصلی

yardstick


معنی : پیمانه، معیار، مقیاس، چوب ذرع
معانی دیگر : نوار یا چوب مدرج به طول یک یارد، میزان

انگلیسی به فارسی

چوب ذرع، میزان، مقیاس، پیمانه، معیار


معیار، مقیاس، پیمانه، چوب ذرع


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a measuring stick three feet long.

(2) تعریف: a rule or standard against which something is measured, compared, or judged.
مشابه: precedent, standard

- Profit is the yardstick of corporate success.
[ترجمه ترگمان] سود معیار موفقیت شرکت است
[ترجمه گوگل] سود معیار موفقیت شرکت است

• criterion, standard of measurement; yard-long measuring stick (about 0.91 meters long)
if you use someone or something as a yardstick, you use them as a standard for comparison when you are judging other people or things.

مترادف و متضاد

پیمانه (اسم)
modulus, measure, mete, gauge, module, bushel, yardstick

معیار (اسم)
test, criterion, touchstone, canon, gauge, scale, standard, yardstick, paragon

مقیاس (اسم)
measure, criterion, gauge, scale, yardstick, meter, indicator

چوب ذرع (اسم)
yardstick

gauge


Synonyms: barometer, basis, benchmark, criterion, example, guide, guideline, indicator, mark, measure, meter, model, norm, rule, sample, scale, standard, tape measure, test


جملات نمونه

1. Profit is the most important yardstick of success for any business.
[ترجمه ترگمان]سود مهم ترین معیار موفقیت برای هر کسب وکار است
[ترجمه گوگل]سود مهمترین معیار موفقیت هر کسب و کار است

2. Durability is one yardstick of quality.
[ترجمه ترگمان]Durability یک معیار کیفیت است
[ترجمه گوگل]طول عمر یک معیار کیفیت است

3. By any yardstick, that's a large amount of money.
[ترجمه ترگمان]با هر معیار، این مقدار زیادی پول است
[ترجمه گوگل]با هر معیار، این مقدار زیادی پول است

4. We don't have a common yardstick by which to compare the two cases.
[ترجمه ترگمان]ما یک معیار مشترک برای مقایسه این دو مورد نداریم
[ترجمه گوگل]ما یک معیار مشترک برای مقایسه دو مورد نداریم

5. We need a yardstick for health.
[ترجمه ترگمان]ما به یک معیار برای سلامتی نیاز داریم
[ترجمه گوگل]ما به یک معیار برای سلامت نیاز داریم

6. These subjects are used as a yardstick against which to measure the children's progress.
[ترجمه ترگمان]این موضوعات به عنوان معیاری برای سنجش پیشرفت کودکان مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]این موارد به عنوان معیاری برای اندازه گیری پیشرفت کودکان استفاده می شود

7. Do you judge other children by the same yardstick as your own?
[ترجمه ترگمان]آیا شما بچه های دیگر را با همان اندازه خودتان قضاوت می کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا فرزندان دیگر را با همان معیار به عنوان خودتان قضاوت می کنید؟

8. We need a yardstick to measure our performance by.
[ترجمه ترگمان]ما برای اندازه گیری عملکرد خود به یک معیار نیاز داریم
[ترجمه گوگل]ما برای ارزیابی عملکرد ما به یک معیار نیاز داریم

9. Productivity is not the only yardstick of success.
[ترجمه ترگمان]بهره وری تنها معیار موفقیت نیست
[ترجمه گوگل]بهره وری تنها معیار موفقیت نیست

10. There has been no yardstick by which potential students can assess individual schools before signing up for a course.
[ترجمه ترگمان]هیچ استانداردی وجود نداشته است که دانش آموزان بتوانند قبل از امضای این درس، مدارس فردی را ارزیابی کنند
[ترجمه گوگل]هیچ معیاری وجود ندارد که دانش آموزان بالقوه بتوانند قبل از ثبت نام برای یک دوره، مدارس فردی را ارزیابی کنند

11. The new test provides a yardstick against which to measure children's learning.
[ترجمه ترگمان]این آزمون جدید، معیاری برای سنجش یادگیری کودکان فراهم می کند
[ترجمه گوگل]تست جدید یک معیار برای اندازه گیری یادگیری کودکان را فراهم می کند

12. This is a yardstick for measuring whether a person is really progressive.
[ترجمه ترگمان]این یک معیار برای اندازه گیری اینکه آیا فرد واقعا پیشرو است یا نه
[ترجمه گوگل]این یک معیار برای اندازه گیری اینکه آیا فرد واقعا پیشرفته است

13. Exam results are not the only yardstick of a school's performance.
[ترجمه ترگمان]نتایج آزمون تنها معیار عملکرد یک مدرسه نیستند
[ترجمه گوگل]نتایج آزمون تنها معیار عملکرد مدرسه نیست

14. So far as resident proprietors went this rough yardstick makes a useful indicator as to the probability of their owning land in other places.
[ترجمه ترگمان]تا آنجا که مالکان مقیم این معیار سخت به این معیار سخت رسیدند، شاخص مفیدی در مورد احتمال زمین داشتن آن ها در جاه ای دیگر است
[ترجمه گوگل]تا آنجا که مالکان ساکن در این معیار خشن قرار گرفتند، نشانگر سودمندی نسبت به احتمال سرزمین آنها در نقاط دیگر است

پیشنهاد کاربران

معیار


کلمات دیگر: