کلمه جو
صفحه اصلی

ultimate


معنی : نهایی، غایی، آخر، دورترین، بازپسین، منجر شدن به
معانی دیگر : واپسین، پایانی، فرجامین، آخرین، فراترین، اساسی، اصلی، نهایت، حد نهایی، با فدم، آفدم، اجل

انگلیسی به فارسی

نهایی، اجل، اخر، غایی، بازپسین، دورترین


نهایی، منجر شدن به، غایی، آخر، بازپسین، دورترین


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: last or farthest in a progression; final.
مترادف: concluding, final, last
مشابه: endmost, extreme, farthest, finishing, furthermost, furthest, terminal, utmost

- Your grade will be based on the quality of your ultimate product.
[ترجمه ترگمان] درجه شما براساس کیفیت محصول نهایی شما خواهد بود
[ترجمه گوگل] درجه شما بر اساس کیفیت محصول نهایی شما خواهد بود
- To become a full professor is her ultimate goal.
[ترجمه میلاد سهرابی فر کارشناس آموزش زبان] هدف نهایی او تبدیل شدن به یک استاد تمام است
[ترجمه ترگمان] برای تبدیل شدن به یک استاد کامل، هدف نهایی او است
[ترجمه گوگل] هدف نهایی خود برای تبدیل شدن به یک استاد کامل است
- They sailed to the port of New York, but Minneapolis was their ultimate destination.
[ترجمه ترگمان] آن ها به بندر نیویورک رسیدند، اما Minneapolis مقصد نهایی آن ها بود
[ترجمه گوگل] آنها به بندر نیویورک رفتند، اما مینیاپولیس مقصد نهایی آنها بود

(2) تعریف: greatest; maximum.
مترادف: greatest, maximal, maximum, peak, supreme, top, utmost
مشابه: consummate, crowning, highest, ideal, main, most, paramount, topmost, uppermost

- The economy has reached its ultimate rate of growth.
[ترجمه ترگمان] اقتصاد به نرخ نهایی رشد خود رسیده است
[ترجمه گوگل] اقتصاد به رشد نهایی خود رسیده است
- The singer was then at his ultimate level of success.
[ترجمه ترگمان] سپس خواننده در مرحله نهایی موفقیت خود قرار گرفت
[ترجمه گوگل] سپس خواننده در سطح نهایی خود موفق بود
- She considered his remark the ultimate insult.
[ترجمه ترگمان] او این حرف را به عنوان فحش و توهین تلقی کرد
[ترجمه گوگل] او عقیده خود را توهین نهایی در نظر گرفت
- This work was his ultimate achievement.
[ترجمه ترگمان] این کار موفقیت نهایی او بود
[ترجمه گوگل] این کار موفقیت اوست

(3) تعریف: fundamental; basic.
مترادف: basic, fundamental, radical
مشابه: basal, elementary, primary, underlying

- We're gaining an understanding of the ultimate truths of nature.
[ترجمه Aydin Jz] ما درکی از حقایق بنیادی طبیعت بدست آوردیم
[ترجمه ترگمان] ما درکی از حقایق نهایی طبیعت بدست می آوریم
[ترجمه گوگل] ما درک درستی از طبیعت نهایی را درک می کنیم

(4) تعریف: decisive.
مترادف: conclusive, decisive, final
مشابه: definitive, determinate

- This was the ultimate battle of the war.
[ترجمه ترگمان] این نبرد نهایی جنگ بود
[ترجمه گوگل] این نبرد نهایی جنگ بود

(5) تعریف: eventual.
مترادف: eventual
مشابه: final, future, impending, inescapable, inevitable, long-range, unavoidable

- His ultimate success came as a surprise to many.
[ترجمه ترگمان] موفقیت نهایی او باعث شگفتی بسیاری از افراد شد
[ترجمه گوگل] موفقیت نهایی او به عنوان یک شگفتی برای بسیاری بود
- What was the ultimate outcome of the trial?
[ترجمه ترگمان] نتیجه نهایی محاکمه چه بود؟
[ترجمه گوگل] نتیجه نهایی محاکمه چیست؟

(6) تعریف: (informal) the absolute best; supreme.
مترادف: supreme

- They were determined to find the ultimate cup of coffee in the city.
[ترجمه ترگمان] آن ها مصمم بودند تا آخرین فنجان قهوه را در شهر پیدا کنند
[ترجمه گوگل] آنها تصمیم گرفتند فنجان نهایی قهوه را در شهر پیدا کنند
اسم ( noun )
مشتقات: ultimately (adv.), ultimateness (n.)
(1) تعریف: the final result or point; conclusion.
مترادف: conclusion, finish
مشابه: apex, close, end, termination, upshot

(2) تعریف: a fundamental truth or fact.
مشابه: full

(3) تعریف: the furthest extreme; the utmost.
مترادف: height, peak, utmost
مشابه: acme, apex, climax, extreme, last straw, last word, maximum

- The reviewer said that the show represented the ultimate in bad taste.
[ترجمه ترگمان] بررسی کننده (reviewer)گفت که این نمایش، نشان نهایی را در سلیقه بد نشان می دهد
[ترجمه گوگل] بازرس گفت که نمایش نشان دهنده نهایی در طعم بد است
- The hotel claims to offer the ultimate in luxury.
[ترجمه ترگمان] این هتل ادعا می کند که نهایت تجمل را به شما می دهد
[ترجمه گوگل] هتل ادعا می کند که نهایی در لوکس ارائه می دهد

• final result; main principle
final; extreme; greatest; fundamental; decisive
you use ultimate to describe the final result of a long series of events.
you also use ultimate to describe the most important or powerful thing of a particular kind.
the ultimate in something is the best or most advanced thing of its kind.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] نهایی
[ریاضیات] ماکزیمم، محدود، نهایی، غایی، واپسین

مترادف و متضاد

Antonyms: auxiliary, extra, inessential, secondary, unnecessary


نهایی (صفت)
definitive, final, conclusive, terminal, ultimate, telic

غایی (صفت)
final, conclusive, ultimate

آخر (صفت)
last, ultimate, latter

دورترین (صفت)
hindmost, ultimate, endmost, farthest, utmost, farthermost, furthermost

بازپسین (صفت)
last, ultimate

منجر شدن به (فعل)
ultimate

fundamental


last, final


Synonyms: capping, chips down, closing, concluding, conclusive, decisive, end, eventual, extreme, far out, farthermost, farthest, final curtain, furthermost, furthest, hindmost, latest, latter, lattermost, most distant, terminal


Antonyms: beginning, first, introductory, opening


best, greatest


Synonyms: extreme, highest, incomparable, max, maxi, maximum, most, paramount, preeminent, significant, superlative, supreme, surpassing, the most, topmost, towering, transcendent, unequalable, unmatchable, unsurpassable, utmost


Antonyms: least, lowest, worst


Synonyms: absolute, basic, categorical, elemental, empyreal, empyrean, primary, radical, sublime, transcendental


جملات نمونه

1. ultimate constituency
سازه ی نهایی

2. ultimate origins
سرچشمه های اصلی

3. man's ultimate destiny
سرنوشت فرجامین بشر

4. my ultimate goal
هدف نهایی من

5. the ultimate chapter of the book
آخرین فصل کتاب

6. the ultimate sacrifice
بالاترین فداکاری

7. . . . wretchedness reached its ultimate
. . . مشقت به حد نهایت رسید.

8. the stake was the ultimate punishment for heretics
زنده سوزی تنبیه نهایی مرتدها بود.

9. the youngest runner emerged as the ultimate winner
جوانترین دونده به عنوان برنده ی نهایی سر برافراشت.

10. His defection to the other side was the ultimate betrayal.
[ترجمه ترگمان]فرار او به سوی دیگر، خیانت نهایی بود
[ترجمه گوگل]نزاع او با طرف دیگر خیانت نهایی بود

11. Toward a day finally to achieve the ultimate goal of moving enough, but every step as the goal, to make it as a step function.
[ترجمه ترگمان]برای رسیدن به هدف نهایی حرکت به اندازه کافی، اما هر قدم به عنوان هدف، آن را به عنوان یک تابع پله ای به کار می برد
[ترجمه گوگل]در نهایت به سوی یک هدف در نهایت دستیابی به هدف نهایی حرکت به اندازه کافی، اما هر گام به عنوان هدف، آن را به عنوان یک عمل گام برداریم

12. He was forced to face the ultimate humiliation the next morning.
[ترجمه ترگمان]صبح روز بعد مجبور شد با تحقیر نهایی روبه رو شود
[ترجمه گوگل]صبح روز بعد مجبور شد با تحقیر نهایی مواجه شود

13. Complete disarmament was the ultimate goal of the conference.
[ترجمه ترگمان]خلع سلاح کامل هدف نهایی کنفرانس بود
[ترجمه گوگل]خلع سلاح کامل هدف نهایی کنفرانس بود

14. His ultimate aim is to demerge the group.
[ترجمه ترگمان]هدف نهایی او بازگرداندن این گروه است
[ترجمه گوگل]هدف نهایی او این است که گروه را کاهش دهد

15. American clippers were the ultimate sailing ships.
[ترجمه ترگمان]ناخن گیر، آخرین کشتی بادبانی بود
[ترجمه گوگل]کلیپرز آمریکایی کشتی های قایقرانی نهایی بود

16. He announced what he called 'the ultimate test of mind over matter' - a woman walking over hot coals.
[ترجمه ترگمان]او به این نتیجه رسید که چه چیزی را آزمایش نهایی اندیشه می کند - زنی که روی زغال داغ راه می رود
[ترجمه گوگل]او اعلام کرد آنچه را که او 'آزمون نهایی ذهن بیش از ماده' نامیده است - یک خانم که روی زغال سنگ گرم می شود

17. The female nude is surely the ultimate test of artistic skill.
[ترجمه ترگمان]زن برهنه زن قطعا آزمون نهایی مهارت هنری است
[ترجمه گوگل]برهنه زن قطعا تست نهایی مهارت هنری است

the ultimate chapter of the book

آخرین فصل کتاب


my ultimate goal

هدف نهایی من


man's ultimate destiny

سرنوشت فرجامین بشر


ultimate origins

سرچشمه‌های اصلی


the ultimate sacrifice

بالاترین فداکاری


... wretchedness reached its ultimate.

... مشقت به حد نهایت رسید.


پیشنهاد کاربران

والاترین. بهترین

خاتمه دادن

نهایی
فعل: منجر شدن به

بینهایت

ultimateآلتیمیت یک بازی یا رقابت پرطرفدار آمریکایی هست که با فریزبی یا دیسک پرنده انجام می شودکه کاندید برای پیوستن به رقابتهای المپیک می باشد. این بازی در زمین چمن با ابعاد 100 در 37 متر وبا دوتیم 7نفره انجام می شود والبته در زمین ماسه ای ساحلی و در سالن با ابعاد کمتر وتعداد نفرات کمتر برای تیمها نیز انجام می شود. از مهمترین مشخصه های این بازی وجود قوانین خود داوری در آن می باشد.

درنهایت


فرجامین فراترین نهایی
The last masterpiece is sweet
شاهنامه آخرش قشنگه
shahnameh ultimate late is beautiful

واقعی، اصلی

والاترین

ultimate goal - - - - - > هدف نهایی

جامع، کامل

مظهَر نهائی،
آخرین حد،


1.
being or happening at the end of a process
Final
نهایی ( که تا ابد/تا آخر. . . بمونه )


2.
being the best or most extreme example of its kind
Best
بهترین ( در نوع خود که هیچی بهتر از اون پیدا نشه. نمون ه اش هیچ جا نباشه )
ideal
greatest

paramount
supreme

ultimate ( ورزش )
واژه مصوب: بشقاب پرنده 1
تعریف: ورزشی میدانی و تیمی که در آن صفحۀ بشقاب مانندی را به سمت هم تیمی پرتاب می کنند و این حرکت در صورتی امتیاز آور خواهد بود که هم تیمی آن را در منطقۀ پایانی دریافت کند


کلمات دیگر: