کلمه جو
صفحه اصلی

zenith


معنی : اوج، قله، سمتالراس، بالاترین نقطه آسمان
معانی دیگر : برین گاه، (از ریشه ی عربی: سمت)، بالاترین نقطه اسمان

انگلیسی به فارسی

(هندسه) سمت الراس، بالاترین نقطه اسمان، قله، اوج


اوج، سمتالراس، قله، بالاترین نقطه آسمان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the point in the sky that is directly over the head of the observer. (Cf. nadir.)

- She looked up at the zenith, and the stars seemed to form an umbrella over the earth.
[ترجمه مریم] او به اوج آسمان نگریست . ستارگان مانند چتری بر فراز زمین بودند
[ترجمه ترگمان] به سمت الراس چشم دوخت، و به نظر می رسید که ستارگان یک چتر بر روی زمین تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل] او به زنی نگاه کرد و ستارگان به نظر می رسید چتر را روی زمین تشکیل می دادند

(2) تعریف: the highest point; climax; peak.
مترادف: acme, apex, apogee, climax, culmination, meridian, peak, pinnacle, vertex
متضاد: nadir
مشابه: best, crown, height, heyday, maximum, perfection, pitch, prime, summit, tiptop, top

- The popularity of the band was at its zenith in the late sixties.
[ترجمه ترگمان] شهرت این گروه در اواخر دهه شصت میلادی به اوج خود رسید
[ترجمه گوگل] محبوبیت این گروه در اواخر دهه شصت در اوج خود بود

• point in sky directly overhead; peak, highest point; climax
the zenith of something is the time when it is most successful or powerful; a literary word.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] سمت الراس - اوج
[برق و الکترونیک] اوج، اوج آسمان
[زمین شناسی] سمت الراس ،قله ،اوج، نقطهای در کره آسمانی که درست بالای سر واقع شود.
[ریاضیات] سمت الراس

مترادف و متضاد

اوج (اسم)
acme, climax, pinnacle, culmination, zenith, top, summit, apogee, apex, tip-top, pitch, crescendo, high tide, meridian, noontide

قله (اسم)
point, acme, climax, culmination, zenith, top, peak, summit, crest, vertex, knoll, pap, knap

سمت الراس (اسم)
zenith, vertex, heyday

بالاترین نقطه آسمان (اسم)
zenith

top


Synonyms: acme, altitude, apex, apogee, cap, capper, capstone, climax, crest, crown, culmination, elevation, eminence, height, high noon, high point, meridian, payoff, peak, pinnacle, roof, summit, tiptop, topper, vertex


Antonyms: bottom, nadir


جملات نمونه

1. he fell from the zenith of loftiness to the nadir of wretchedness
از اوج رفعت به حضیض ذلت افتاد.

2. In the 1860s, Tolstoy was at the zenith of his achievement.
[ترجمه ترگمان]در دهه ۱۸۶۰، تولستوی در اوج موفقیت خود بود
[ترجمه گوگل]در دهه 1860، تولستوی در اوج پیشرفت خود بود

3. The sun reaches its zenith at midday.
[ترجمه ترگمان]آفتاب نیمروز به اوج خود می رسد
[ترجمه گوگل]خورشید در ظهر به نیم ساعت می رسد

4. The Roman Empire reached its zenith around the year 100.
[ترجمه ترگمان]امپراطوری روم در حدود سال ۱۰۰ به اوج خود رسید
[ترجمه گوگل]امپراطوری روم در حدود سال 100 به اوج خود رسید

5. Opera reached its zenith at the turn of the century.
[ترجمه ترگمان]اپرا در انتهای قرن به اوج خود رسید
[ترجمه گوگل]اپرا به نوبه خود به قرن بیست و یکم رسید

6. The sun rose towards its zenith.
[ترجمه ترگمان]خورشید به آسمان اوج گرفت
[ترجمه گوگل]خورشید به سمت خورشید بلند شد

7. His career reached its zenith in the 1960s.
[ترجمه ترگمان]حرفه او در دهه ۱۹۶۰ به اوج خود رسید
[ترجمه گوگل]حرفه او در دهه 1960 به اوج خود رسید

8. At its zenith the Roman empire covered almost the whole of Europe.
[ترجمه ترگمان]امپراطوری روم در زمان اوج خود تقریبا کل اروپا را فرا گرفت
[ترجمه گوگل]امپراطوری روم در امتداد آن تقریبا تمام اروپا را پوشش می دهد

9. Wilson's career reached its zenith in 197
[ترجمه ترگمان]شغل سن ویلسون به اوج خود رسید
[ترجمه گوگل]شغل ویلسون در سال 197 به اوج خود رسید

10. Couture, that zenith of craft, detail and construction, comes closest to approximating art in the most traditional sense.
[ترجمه ترگمان]\" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \"اوج هنر، جزئیات و ساخت، نزدیک تر از همه به هنر تقریبی\" \" است \" \" \"
[ترجمه گوگل]Couture، که عناصر هنر، جزئیات و ساخت و ساز، نزدیک به تقریب هنر به معنای سنتی است

11. She has passed her zenith.
[ترجمه ترگمان]از سمت الراس بیرون رفته است
[ترجمه گوگل]او زنی را گذراند

12. Great Britain was at the zenith of its powers.
[ترجمه ترگمان]بریتانیای کبیر در اوج قدرت خود بود
[ترجمه گوگل]بریتانیای کبیر در قدرت خود قرار داشت

13. Karaz Angkor was then at the zenith of its power.
[ترجمه ترگمان](انگکور)در آن زمان در اوج قدرت خود بود
[ترجمه گوگل]کاراز آنگکور پس از آن توانست قدرت خود را حفظ کند

14. Punk was at its zenith and political and cultural oppositions were intense.
[ترجمه ترگمان]پانک در اوج قدرت خود بود و تضادهای سیاسی و فرهنگی شدید بود
[ترجمه گوگل]پانک در اوج خود بود و مخالفت های سیاسی و فرهنگی شدید بود

15. When it had almost reached its zenith, the second rod also moved, so that the motion of the wheel was continued.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که تقریبا به حد اعلای خود رسید، میله دوم نیز حرکت کرد، به طوری که حرکت چرخ ها ادامه یافت
[ترجمه گوگل]هنگامی که آن را تقریبا به اوج خود رسید، میله دوم نیز حرکت کرد، به طوری که حرکت چرخ ادامه یافت

He fell from the zenith of loftiness to the nadir of wretchedness.

از اوج رفعت به حضیض ذلت افتاد.


پیشنهاد کاربران

راس - بلندترین نقطه

شکوفایی

zenith ( noun ) = اوج، حد اعلاء، قله، نوک، سمت الرأس ( سرسو یا سمت الرأس در ستاره شناسی و دانش زمین به جهتی گفته می شود که درست در بالای سر ناظر قرار دارد )

examples:
1 - He reached the zenith of his profession at a very young age.
او در سنین بسیار کمی به اوج حرفه خود رسید.
2 - The publication of the book represented the zenith of his career.
انتشار کتاب نمایانگر اوج زندگی حرفه ای او بود.
3 - The sun rose towards its zenith.
خورشید به سمت سمت الرأسش حرکت کرد.

مترادف: apex

۱ - بالاترین نقطه آسمان که دقیقا بالای سر ناظر قرار است.
۲ - اوج، بالاترین نقطه موفقیت،

The highest point reached either by a heavenly
body or a person


کلمات دیگر: