کلمه جو
صفحه اصلی

vacuum


معنی : فضای خارج از هوا یا جو زمین، خلاء، خلا، فضای خلا، فضای تهی، فضای مجوف، ظرف یا جای بی هوا، باجاروی برقی تمیز کردن
معانی دیگر : تهیگی، (مجازی) پوچی، ونگی، مخفف: 5 vacuum cleaner - وابسته به خلا، تهیگی -6 مکنده، مکشی -7 (با جاروبرقی) تمیز کردن، جاروبرقی زدن (vacuum-clean هم می گویند)، تهیک، تهک، بی هوا، جاروی برقی

انگلیسی به فارسی

خلا، فضای تهی، ظرف یا جای بی هوا، جاروی برقی،باجاروی برقی تمیز کردن


خلاء، خلا، فضای خلا، فضای تهی، فضای مجوف، ظرف یا جای بی هوا، فضای خارج از هوا یا جو زمین، باجاروی برقی تمیز کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: vacua, vacuums
(1) تعریف: a space empty of all matter.
مشابه: void

(2) تعریف: an enclosed space or container from which air has been removed.

(3) تعریف: a state of isolation from most environmental or social influences.

(4) تعریف: a machine for cleaning by means of suction; vacuum cleaner.
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: vacuums, vacuuming, vacuumed
• : تعریف: to use, or clean by means of, a vacuum cleaner.

- He hates to vacuum.
[ترجمه s] او از تمیزى متنفر است
[ترجمه ترگمان] اون از vacuum بدش میاد
[ترجمه گوگل] او از خلاء متنفرم
- It's time to vacuum the hallway.
[ترجمه ترگمان] وقتش است که راهرو را جارو کنیم
[ترجمه گوگل] وقت آن است که راهرو را از بین ببریم

• void, emptiness, vacuity; space that is empty of matter; electrical device which cleans surfaces by creating air suction
clean with a vacuum cleaner, operate a device for cleaning carpets and floors by air suction
a vacuum is a space that contains no air or other gas.
if someone or something creates a vacuum, they leave a place or position which then needs to be filled by someone or something else.
if you vacuum something, you clean it using a vacuum cleaner.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] خلاء
[عمران و معماری] خلاء - فضای تهی - فضای خالی
[برق و الکترونیک] خلأ فضای محفوظی که هوا از آن خارج شده است . - خلا
[صنایع غذایی] وکیوم، خلاء
[مهندسی گاز] خلا
[نساجی] خلاء - مکش
[ریاضیات] خلاء

مترادف و متضاد

فضای خارج از هوا یا جو زمین (اسم)
outer space, vacuum

خلاء (اسم)
vacancy, vacuum

خلا (اسم)
vacuity, vacuum

فضای خلا (اسم)
vacuum

فضای تهی (اسم)
vacuum

فضای مجوف (اسم)
vacuum

ظرف یا جای بی هوا (اسم)
vacuum

باجاروی برقی تمیز کردن (فعل)
vacuum

emptiness


Synonyms: exhaustion, free space, gap, nothingness, rarefaction, space, vacuity, void


Antonyms: fullness


جملات نمونه

His sudden death created a huge power vacuum.

مرگ ناگهانی او خلأ بزرگی در قدرت به‌وجود آورد.


1. this vacuum cleaner has a special attachment for curtains
این جاروبرقی وسیله ی مخصوصی برای (تمیز کردن) پرده ها دارد.

2. his sudden death created a huge power vacuum
مرگ ناگهانی او خلا بزرگی در قدرت به وجود آورد.

3. Some pumps and all vacuum cleaners work by suction.
[ترجمه ترگمان]برخی از پمپ ها و تمامی cleaners خلا با مکش کار می کنند
[ترجمه گوگل]برخی از پمپ ها و همه جاروبرقی ها با مکش کار می کنند

4. Her death left a vacuum in his life.
[ترجمه nilufar] مرگ او ( her ) باعث یک خلا در زندگی او ( his ) شد
[ترجمه ترگمان]مرگ او خلا زندگی او را به جا گذاشت
[ترجمه گوگل]مرگ او خلاء در زندگی او را ترک کرد

5. The vacuum cleaner has various attachments.
[ترجمه ترگمان]تمیز کننده خلا وابستگی های متعددی دارد
[ترجمه گوگل]جاروبرقی دارای اتصالات مختلف است

6. His presence should fill the power vacuum which has been developing over the past few days.
[ترجمه ترگمان]حضور او باید خلا قدرت را که طی چند روز گذشته در حال توسعه بوده است، پر کند
[ترجمه گوگل]حضور او باید خلاء قدرت را که طی چند روز گذشته در حال توسعه است پر کند

7. A vacuum flask keeps cool drinks cool and hot drinks hot.
[ترجمه ترگمان]یک بطری خالی، نوشیدنی خنک و نوشیدنی گرم را گرم می کند
[ترجمه گوگل]فلاسک خلاء نوشیدنی های خنک را گرم و گرم می کند

8. The writer criticized the moral vacuum in society.
[ترجمه ترگمان]نویسنده از خلا اخلاقی در جامعه انتقاد کرد
[ترجمه گوگل]نویسنده از خلاء اخلاقی جامعه انتقاد می کند

9. Sound waves cannot travel through a vacuum.
[ترجمه ترگمان]امواج صوتی نمی توانند از خلا عبور کنند
[ترجمه گوگل]امواج صوتی نمی توانند از طریق یک خلاء حرکت کنند

10. Her husband's death left a vacuum in her life.
[ترجمه ترگمان]مرگ شوهرش در زندگی او خلا ایجاد کرد
[ترجمه گوگل]مرگ شوهر او خلاء را در زندگی او ترک کرد

11. I have to vacuum my room.
[ترجمه ترگمان]باید اتاق خودمو خالی کنم
[ترجمه گوگل]من باید اتاقم را خالی کنم

12. Nature abhors a vacuum.
[ترجمه ترگمان]طبیعت از خلا نفرت دارد
[ترجمه گوگل]طبیعت خلاء را از بین می برد

13. The vacuum cleaner has four different attachments.
[ترجمه ترگمان]جارو برقی دارای چهار پیوند مختلف است
[ترجمه گوگل]جاروبرقی دارای چهار فایل پیوست مختلف است

14. Exclusion of air creates a vacuum in the bottle.
[ترجمه ترگمان]حذف هوا باعث ایجاد خلا در بطری می شود
[ترجمه گوگل]خروج هوا باعث ایجاد خلاء در بطری می شود

15. Don't bang your vacuum cleaner about.
[ترجمه ترگمان]vacuum جارو جنجال نکن
[ترجمه گوگل]جارو برقی خود را بلند نکنید

Mehri dusted the furniture and vacuumed the rugs.

مهری مبلها را گردگیری کرد و فرشها را جاروبرقی زد.


پیشنهاد کاربران

خلا

Vaccum is verb
معنی : جارو برقی زدن

تلمبه

جای خالی کسی یا کسانی

تمیزکردن =با جاروبرقی پاک سازی کردن = clean =vacuum

فقدان=نبود دیکشنری آموزشی آکسفورد

محیط بسته که فرد یا حیوان قادر به حرکت نیست و نمیتواند با محیط بیرون ارتباط برقرار نماید.



کلمات دیگر: