کلمه جو
صفحه اصلی

flashback


معنی : وقفه زمانی، بازگوی داستان، بازتاب اشعه
معانی دیگر : (ادبیات و سینما و غیره - قطع داستان و نشان دادن صحنه های گذشته)، پس نگاه، پس نما، پس نمایی، وقفه زمانی در پیشرفت ادب وهنر

انگلیسی به فارسی

بازگوی داستان، وقفه زمانی (در پیشرفت ادب وهنر)، بازتاب اشعه


فلاش بک، وقفه زمانی، بازگوی داستان، بازتاب اشعه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a past event that interrupts the forward action of a play, movie, novel, or the like.

(2) تعریف: a person's sudden recollection of an event or situation in the past.

• past event inserted into the present narrative (in a book or movie); sudden remembering of a past event
a flashback is a scene in a film, play, or book where the story suddenly goes back to events in the past.
occurrence of a vivid memory; representation during the course of a movie or novel of an event that occurred at an earlier time

دیکشنری تخصصی

[شیمی] پس زدن شعله
[سینما] پس نگاه - قطع به گذشته - رجعت به گذشته - به گذشته رفتن - برگشت به گذشته - برش به گذشته - بازگشت به گذشته - بازپس نگری - رجوع به گذشته

مترادف و متضاد

وقفه زمانی (اسم)
flashback

بازگوی داستان (اسم)
flashback

بازتاب اشعه (اسم)
flashback

remembrance


Synonyms: flash from the past, hallucination, memory, nostalgia, recall, recollection, reliving, reminiscence, thoughts of the past, voice from the past


جملات نمونه

1. The novel began with a flashback to the hero's experiences in the war.
[ترجمه ترگمان]این رمان با یادآور تجربیات قهرمان در جنگ آغاز شد
[ترجمه گوگل]این رمان با فریبنده به تجربیات قهرمانانه در جنگ آغاز شد

2. The story is told in flashback.
[ترجمه ترگمان]این داستان به \"flashback\" گفته شده است
[ترجمه گوگل]داستان در فلاشبوت گفته شده است

3. There is even a flashback to the murder itself.
[ترجمه ترگمان]حتی یه بازگشت به گذشته هم وجود داره
[ترجمه گوگل]حتی یک قهرمان به قتل نیز وجود دارد

4. The reader is told the story in flashback.
[ترجمه ترگمان]این خواننده به این داستان یادآور شده است
[ترجمه گوگل]خواننده داستان را در فلاشبوت گفته است

5. I had a sudden flashback to the time immediately after the war.
[ترجمه ترگمان]ناگهان بعد از جنگ یک خاطره ناگهانی به ذهنم خطور کرد
[ترجمه گوگل]من بلافاصله بعد از جنگ فورا برگشتم

6. The story is narrated in flashback.
[ترجمه ترگمان]داستان در زمان بازگشت به گذشته نقل می شود
[ترجمه گوگل]داستان در فلاشبوت روایت شده است

7. In the middle, we get an extended flashback of the four as girls in the summer of 1970.
[ترجمه ترگمان]در میانه سال ۱۹۷۰، ما به یاد چهار دختر به عنوان دختران در تابستان سال ۱۹۷۰ برمی گردیم
[ترجمه گوگل]در وسط، ما در تابستان سال 1970، چهار دختر و چهار دختر را فریب می دهیم

8. I have had my first flashback.
[ترجمه ترگمان] اولین خاطره خودم رو داشتم
[ترجمه گوگل]من اولین فلاشباییام را داشتم

9. Flashback to 30 March 1968: two kids playing in a deserted tenement block discover a corpse.
[ترجمه ترگمان]Flashback تا ۳۰ مارس ۱۹۶۸: دو کودکی که در یک بلوک اجاره ای خالی بازی می کردند، جسد را کشف کردند
[ترجمه گوگل]فلاشبوت تا 30 مارس 1968: دو بچه در یک بلوک مستحکم بیرون کشیدن یک جسد را کشف کردند

10. It was all a flashback to his own childhood and to his father, Trent thought as he looked across at Mariana.
[ترجمه ترگمان]ترنت وقتی به ماریانا نگاه می کرد اندیشید: همش یه خاطره از دوران کودکی خودش بود و به پدرش
[ترجمه گوگل]ترنت فکر کرد که او در ماریانا نگاه می کرد، همه چیز به دوران کودکی و پدرش مربوط بود

11. I flashback to Scholz, buttoned-up warm against the cold, his collar clean, his tie neat.
[ترجمه ترگمان]به گذشته فکر کردم، دکمه بسته را فشار دادم، در مقابل سرما، یقه او تمیز بود، کراواتش تمیز بود، کراواتش تمیز بود
[ترجمه گوگل]من به Scholz فورسسس برگردم، گرم در برابر سرد، یقه خود را تمیز، کراوات منحصر به فرد

12. A constant motif is a flashback to a field of wheat, interposed suddenly and incongruously in various scenes.
[ترجمه ترگمان]به طور ناگهانی و با یادآوری صحنه های مختلف، یک نقش و نگار دائمی، یادآور منطقه ای از گندم است
[ترجمه گوگل]یک موتیف ثابت یک فریبکاری به یک میدان گندم است که به طور ناگهانی و غیرمسئولانه در صحنه های مختلف قرار می گیرد

13. This article adopts the flashback technique.
[ترجمه ترگمان]این مقاله از تکنیک یاد شده استفاده می کند
[ترجمه گوگل]این مقاله تکنیک فلشکن را تصویب می کند

14. A flashback of the Great War between the Titans and the Olympians is shown.
[ترجمه ترگمان]صحنه ای از جنگ بزرگ بین غول ها و ورزش کاران المپیک نشان داده شده است
[ترجمه گوگل]فریبنده جنگ بزرگ بین تیتان ها و المپیک ها نشان داده شده است

15. His mind kept flashing back to the previous night.
[ترجمه ترگمان]ذهنش مدام به شب قبل باز می گشت
[ترجمه گوگل]ذهن او دوباره به شب گذشته برمیگردد

16. The sun caught the panes and flashed back at him.
[ترجمه ترگمان]آفتاب به شیشه ها می خورد و به او چشمک می زد
[ترجمه گوگل]خورشید پان ها را گرفت و به او خیره شد

17. My mind flashed back to last Spring Festival.
[ترجمه ترگمان]ذهنم دوباره به جشنواره بهاری برگشت
[ترجمه گوگل]ذهن من دوباره به آخرین جشنواره بهار افتاد

18. My mind flashed back to my first day at college.
[ترجمه ترگمان]ذهنم دوباره به اولین روزم در دانشگاه برگشت
[ترجمه گوگل]ذهنم به روز اول من در کالج افتتاح شد

19. Her mind flashed back to the day of their divorce.
[ترجمه ترگمان]ذهنش به روز طلاق برگشت
[ترجمه گوگل]ذهن او دوباره به روز طلاقشان رسیده است

20. The film flashed back to the hero's youth.
[ترجمه ترگمان]فیلم به جوانی قهرمان تبدیل شد
[ترجمه گوگل]فیلم به جوانان قهرمان بازگشت

21. My mind flashed back to our previous meeting.
[ترجمه ترگمان]ذهنم به جلسه قبلی ما برگشت
[ترجمه گوگل]ذهن من به جلسه قبلی ما رسیده است

22. My mind flashed back to last Christmas.
[ترجمه ترگمان]ذهنم دوباره به کریسمس گذشته بود
[ترجمه گوگل]ذهن من به آخرین کریسمس برگشت

23. Her thoughts flashed back to their wedding day.
[ترجمه ترگمان]افکارش به روز ازدواجشان برگشت
[ترجمه گوگل]افکار او به روز عروسی خود برگشتند

24. From here the movie flashes back to Billy's first meeting with Schultz.
[ترجمه ترگمان]از این جا فیلم به اولین ملاقات با شولتز بازگشت
[ترجمه گوگل]از اینجا فیلم به اولین دیدار بیلی با شولتز می پردازد

25. Suddenly something she had heard her daddy read out from a newspaper flashed back to her.
[ترجمه ترگمان]ناگهان چیزی شنیده بود که پدرش از روزنامه می خواند و به او چشمک می زد
[ترجمه گوگل]ناگهان چیزی شنیده بود که پدرش از روزنامه خواسته بود از او متنفر شود

26. She lay on her back staring up at the ceiling and her thoughts immediately flashed back to Luke and last night.
[ترجمه ترگمان]او به پشت دراز کشید و به سقف خیره شد و افکارش فورا به سمت لوک و شب پیش برگشت
[ترجمه گوگل]او بر پشت او در سقف خیره شد و افکار او بلافاصله به لوقا و شب گذشته فلاش زد

27. She flashed back to her discussion with Ted Wilkinson, reliving every moment in her mind.
[ترجمه ترگمان]به بحث خود با تد ویلکینسن برگشت، هر لحظه را در ذهنش مرور می کرد
[ترجمه گوگل]او به بحث و گفتگو با تد ویلکینسون بازگشت و هر لحظه ای را در ذهن خود داشت

28. I flashed back in a friendly way and we fled.
[ترجمه ترگمان]با حالتی دوستانه به عقب برگشتم و فرار کردیم
[ترجمه گوگل]من دوباره به راه دوستانه برگشتم و فرار کردیم

29. When he had finished, he would flash back to the complete page and select a new subject for detailed examination.
[ترجمه ترگمان]وقتی کارش تمام شد، دوباره به صفحه کامل برگشت و یک موضوع جدید را برای بررسی کامل انتخاب کرد
[ترجمه گوگل]هنگامی که او تمام شد، او به صفحه کامل فلش می کرد و موضوع جدیدی را برای بررسی دقیق انتخاب می کرد

پیشنهاد کاربران

یاد اوری

[سینما و فیلم]

گذشته نما ، نمایش بخشی از گذشته در هنگام نمایش فیلم

مهندسی: بازگشت شلعه به بالادست

نگاهی اجمالی به گذشته ی همان موضوع
مرور دوباره
بازنگری
مرور اجمالی
نگاه سریع

خاطره، ذهنیت، تصویری که در ذهن می ماند

درنگ بازگشتی ، وقفه ارجاعی

بازگشت به گذشته، گذشته نگری، مرور خاطره

در روانشناسی به معنای برگشت به خاطره و رویدادهای گذشته.

flashback ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: گذشته‏نما
تعریف: نما یا صحنه‏ای که نشان‏دهندۀ رویدادی است که در گذشتۀ روایت فیلم اتفاق افتاده است


کلمات دیگر: