کلمه جو
صفحه اصلی

dramatic


معنی : نمایشی، درهم
معانی دیگر : (وابسته به هنر نمایش) نمایشی، تئاتری، نمایش مانند (از نظر برخوردها و ساختمان)، (رویداد یا سرگذشت پرهیجان و پر تحرک) پرماجرا، شگرف، پرشور (dramatical هم می گفتند)، مهیج

انگلیسی به فارسی

(مربوط به) تئاتر، نمایش، نمایشی، هیجانی


(مجازی، حوادث، موقعیت) چشمگیر، شگرف، برجسته، فوق‌العاده، مهیج


(شخص، سخن، رفتار) پرشور، شورانگیز


نمایشی، درهم


انگلیسی به انگلیسی

• written as a drama, having the base of drama; emotional, surprising, containing conflict
dramatic change is sudden and noticeable.
you describe something as dramatic when it is very exciting.
if you say or do something dramatic, you are trying to surprise and impress people.
dramatic art or writing is connected with plays and the theatre.
dramatics is the performing of plays.

دیکشنری تخصصی

[سینما] نمایشی - دراماتیک

مترادف و متضاد

نمایشی (صفت)
expositive, scenic, demonstrative, dramatic, exhibitive, expository, flashy, stagy

درهم (صفت)
tangled, garbled, mixed, shaggy, indistinct, dramatic

exciting, moving


Synonyms: affecting, breathtaking, climactic, comic, effective, electrifying, emotional, expressive, farcical, histrionic, impressive, melodramatic, powerful, sensational, startling, striking, sudden, suspenseful, tense, theatrical, thespian, thrilling, tragic, vivid


Antonyms: comedic, normal, ordinary, undramatic, unexciting, unmoving, usual


جملات نمونه

1. a dramatic critic
هنرسنج تئاتر

2. a dramatic performance
ایفای نقش دراماتیک،اجرای دراماتیک

3. his dramatic attempt to escape from jail
تلاش پرشور او برای فرار از زندان

4. a difficult dramatic part which few actors can encompass
نقش نمایشی دشوار که بازیگران معدودی قادر به ایفای آن می باشند.

5. the most dramatic event of the first world war
شگرف ترین رویداد جنگ جهانی اول

6. a ballerina who essayed a dramatic role on television
رقاصه ی باله که بازی در یک نقش دراماتیک در تلویزیون را مورد امتحان قرار داد

7. The businesses showed a dramatic variation in how they treated their staff.
[ترجمه ترگمان]کسب و کارها تغییرات چشمگیری در نحوه برخورد آن ها با کارکنان خود نشان دادند
[ترجمه گوگل]کسب و کار ها تغییرات قابل توجهی در نحوه برخورد با کارکنان خود نشان دادند

8. Environmentalists are alarmed by the dramatic increase in pollution.
[ترجمه ترگمان]متخصصان محیط زیست از افزایش چشمگیر آلودگی هراس دارند
[ترجمه گوگل]محیط زیست از افزایش چشمگیر آلودگی جلوگیری می کند

9. Really it's a workmanlike conference rather than a dramatic one.
[ترجمه ترگمان]واقعا این یک کنفرانس دوستانه است تا یک کنفرانس مهیج
[ترجمه گوگل]واقعا این یک کنفرانس کارگرانه است، نه یک نمایشگر

10. Computers have brought dramatic changes to the workplace.
[ترجمه ترگمان]کامپیوترها تغییراتی نمایشی را در محل کار به ارمغان آورده اند
[ترجمه گوگل]کامپیوترها تغییرات قابل توجهی در محل کار ایجاد کرده اند

11. We're studying dramatic texts by sixteenth century playwrights.
[ترجمه ترگمان]ما متن های نمایشی را تا قرن شانزدهم نمایش می دهیم
[ترجمه گوگل]ما در حال مطالعه متون دراماتیک از نمایشنامه نویسان قرن شانزدهم هستیم

12. The mountains form a dramatic backdrop to the little village.
[ترجمه ترگمان]این کوه ها یک پس زمینه دراماتیک را به روستای کوچک تبدیل می کنند
[ترجمه گوگل]کوه ها به یک روستای کوچک رو به رشد می کنند

13. Some of the most dramatic events in American history happened here.
[ترجمه ترگمان]برخی از هیجان انگیزترین وقایع در تاریخ آمریکا در اینجا اتفاق افتاد
[ترجمه گوگل]برخی از رویدادهای دراماتیک تاریخ آمریکا در اینجا اتفاق می افتد

14. The nation is gripped by the dramatic story.
[ترجمه ترگمان]ملت تحت تاثیر داستان دراماتیک قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]این کشور با داستان دراماتیک روبرو است

15. The reorganization has led to a dramatic escalation in costs.
[ترجمه ترگمان]سازماندهی مجدد منجر به افزایش چشمگیر قیمت ها شده است
[ترجمه گوگل]سازماندهی مجدد به افزایش چشمگیر هزینه ها منجر شده است

16. What accounts for the dramatic turnabout in Britain's international trading performance?
[ترجمه ترگمان]چه چیزی برای the چشمگیر در عملکرد تجاری بین المللی بریتانیا به حساب می آید؟
[ترجمه گوگل]چه چیزی باعث تغییرات چشمگیر در عملکرد تجاری بین المللی بریتانیا می شود؟

a dramatic performance

ایفای نقش دراماتیک، اجرای دراماتیک


a dramatic critic

هنرسنج تئاتر


his dramatic attempt to escape from jail

تلاش پرشور او برای فرار از زندان


the most dramatic event of the first world war

شگرف‌ترین رویداد جنگ جهانی اول


پیشنهاد کاربران

چشمگیر
ناگهانی
قابل توجه
dramatic change/shift/improvement
dramatic increase/rise/fall/drop/reduction
dramatic effect/results

Very happily to here

تماشایی


چشم گیر

قابل توجه، قابل ملاحظه

هیجانی ( در گیر کننده احساسات ) ، احساسی، عاطفی

( of an event or circumstance ) sudden and striking. ( یک رویداد یا پیشآمد یا شرایط ) ناگهانی و قابل توجه یا موثر است.
"a dramatic increase in recorded crime"
"افزایش چشمگیر جرایم ثبت شده"

شدید

Sudden and surprising

حزن انگیز

تکان دهنده

1 - great & sudden
computer & internet had a dramatic impact on human life
2 - exciting or impressive
what a dramatic comeback from Real Madrid!!!
3 - نمایشی ( مربوط ب بازیگری و رشته نمایش )
dramatic arts

sudden and surprising


عمده

هیجانی

!Don't be so dramatic
زیادی شلوغش نکن. خیلی مته به خشخاش نذار.

1 - چشمگیر - شگرف - فوق العاده
2 - نمایشی - ( مربوط به ) نمایش

غم انگیز ، احساسی، نمایشی، محیج

تاثیر برانگیز

شدید و چشمگیر
dramatic drop
کاهش چشمگیر

گیرا، اثرگذار، اثر بخش، مهم، شایان توجه، قابل توجه، برجسته

ناگهانی ، بزرگ و هیجانی

۱ــ چشمگیر ، مهیج

۲ــ تئاتری ، نمایشی

گسترده و بنیادین ( در مورد تغییر )

dramatic واضح
dramatically به وضوح


کلمات دیگر: