کلمه جو
صفحه اصلی

interchangeable


معنی : متبادل، قابل تعویض، قابل مبادله، قابل معاوضه، تبادل پذیر، با هم عوض کردنی
معانی دیگر : پایاپای شدنی، گهولش پذیر، قابل تعوی­، با هم عو­ کردنی

انگلیسی به فارسی

تعویض‌شدنی، با هم عوض کردنی، معاوضه‌پذیر، مبادله‌شدنی، تبادل‌پذیر


قابل تعویض است، قابل تعویض، قابل مبادله، قابل معاوضه، تبادل پذیر، با هم عوض کردنی، متبادل


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: interchangeably (adv.), interchangeability (n.), interchangeableness (n.)
(1) تعریف: of two things, able to be put or used in place of each other.
مشابه: mutual

(2) تعریف: of one thing, able to replace or be replaced by another thing.

• exchangeable, can be traded; can change places with something else
things that are interchangeable can be exchanged with each other without making any difference.

دیکشنری تخصصی

[سینما] قابل تعویض
[ریاضیات] تعویض پذیر

مترادف و متضاد

متبادل (صفت)
alternate, alternative, blackout, interchangeable, variant

قابل تعویض (صفت)
equivalent, interchangeable, replaceable, refillable, substitutable, fungible

قابل مبادله (صفت)
interchangeable

قابل معاوضه (صفت)
interchangeable

تبادل پذیر (صفت)
interchangeable

با هم عوض کردنی (صفت)
interchangeable

identical, transposable


Synonyms: changeable, commutable, compatible, converse, convertible, correspondent, equivalent, exchangeable, fungible, interconvertible, mutual, reciprocal, reciprocative, same, substitutable, synonymous, workalike


Antonyms: different, dissimilar


جملات نمونه

1. car wheels are interchangeable
چرخ های اتومبیل جابجا شدنی هستند.

2. Every part on the new models is interchangeable with those on the original.
[ترجمه ترگمان]هر بخش روی مدل های جدید با آن هایی که در اصل هستند، قابل تعویض است
[ترجمه گوگل]هر بخش در مدل های جدید با آنهایی که در اصل هستند قابل تعویض است

3. The two words are virtually interchangeable .
[ترجمه ترگمان]این دو کلمه عملا قابل تعویض هستند
[ترجمه گوگل]دو کلمه تقریبا قابل تعویض است

4. These parts are fully interchangeable with those in other machines.
[ترجمه ترگمان]این بخش ها به طور کامل با افراد دیگر در ماشین های دیگر قابل تعویض هستند
[ترجمه گوگل]این قطعات به طور کامل قابل تعویض با کسانی که در ماشین های دیگر هستند

5. Matter and energy are equal and interchangeable.
[ترجمه ترگمان]مواد و انرژی برابر و قابل تعویض هستند
[ترجمه گوگل]ماده و انرژی برابر و قابل تعویض هستند

6. The V8 engines are all interchangeable with each other.
[ترجمه ترگمان]موتورهای V۸ همگی با هم قابل تعویض هستند
[ترجمه گوگل]موتورهای V8 همه با هم قابل تعویض هستند

7. In the picture are two men, almost interchangeable, working side by side as they dig a ditch.
[ترجمه ترگمان]در تصویر دو مرد وجود دارند که تقریبا قابل تعویض هستند و در کنار هم در کنار گودالی کار می کنند
[ترجمه گوگل]در تصویر دو مرد هستند که تقریبا قابل تعویض هستند، در حالیکه گودال را حفاری می کنند، کنار یکدیگر کار می کنند

8. Its actual pace often seems to him interchangeable with Allegro, both words indicating more about character than speed.
[ترجمه ترگمان]سرعت واقعی آن اغلب به نظر او قابل تعویض با Allegro است، هر دو کلمه بیشتر در مورد کاراکتر نشان می دهند تا سرعت
[ترجمه گوگل]سرعت واقعی او اغلب به نظر می رسد او را با ال Allegro الماس قابل تعویض است، هر دو کلمات نشان می دهد بیشتر در مورد شخصیت نسبت به سرعت

9. The idea that one person was interchangeable with another suddenly appalled him.
[ترجمه ترگمان]این فکر که یک نفر با هم عوض شده بود ناگهان او را به وحشت انداخت
[ترجمه گوگل]این ایده که یک شخص با دیگری قابل تعویض بود، ناگهان او را ناامید کرد

10. These are interchangeable heel implants for protection in training or extra lift in competition - simply by switching the implant.
[ترجمه ترگمان]اینها implants با پاشنه قابل استفاده برای محافظت در آموزش و یا سوار شدن اضافی در رقابت - به سادگی با تغییر کاشت ایمپلنت هستند
[ترجمه گوگل]اینها ایمپلنت های پاشنه قابل تعویض برای حفاظت در برابر آموزش یا بالارونگی در رقابت هستند - به سادگی با تغییر ایمپلنت

11. Both of these are battery powered with interchangeable heads that can be used for filing and buffing nails.
[ترجمه ترگمان]هر دو این دو باتری با سره ای قابل تعویض باتری کار می کنند که می تواند برای پر کردن و buffing ناخن مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه گوگل]هر دو این باتری با سر قابل تعویض است که می تواند برای تهیه ناخن ها و نخ ریسی استفاده شود

12. True synonymsare entirely interchangeable .
[ترجمه ترگمان] کاملا قابل معاوضه - ه
[ترجمه گوگل]اصطلاحات واقعی کاملا قابل تعویض هستند

13. The different thematic groupings are interchangeable, impermanent and contingent.
[ترجمه ترگمان]گروه بندی های موضوعی مختلف قابل تعویض، impermanent و مشروط هستند
[ترجمه گوگل]گروه بندی های مختلف موضوعی قابل تعویض، غیرقابل اجتناب و مشروط هستند

14. The terms "sociopath" and "psychopath" are interchangeable.
[ترجمه ترگمان]عبارت \"sociopath sociopath\" و \"psychopath\" قابل تعویض هستند
[ترجمه گوگل]اصطلاحات 'sociopath' و 'psychopath' قابل تعویض هستند

15. The camera has two interchangeable lenses.
[ترجمه ترگمان]دوربین دو لنز قابل تعویض دارد
[ترجمه گوگل]دوربین دارای دو لنز قابل تعویض است

car wheels are interchangeable.

چرخ‌های اتومبیل جابه‌جا‌شدنی هستند.


Matter and energy are equal and interchangeable.

ماده و انرژی برابر و تبادل‌پذیر هستند.


پیشنهاد کاربران

قابل جایگزین

قابل معاوضه
Replaceable

قابل تعویض، تبادل پذیر.

تغییرناپذیر

به جای همدیگر استفاده کردن

جایگزین

قابل تعویض , قابل جایگزین

# interchangeable parts
# car wheels are interchangeable
# The camera has two interchangeable lenses
# The two words are interchangeable

آکسفورد: apparently identical; very similar.

بسیار شبیه

مترادف/ نزدیک


کلمات دیگر: