فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: exhibits, exhibiting, exhibited
• (1) تعریف: to expose for viewing or inspection; present; show.
• مترادف: display, present, show
• مشابه: expose, lay
- He exhibited his new collection of paintings at a downtown gallery last week.
[ترجمه Hedihe] - او هفته گذشته نمایش خود را از مجموعه نقاشی های خود در یک گالری مرکز شهر عرضه کرد.
[ترجمه ماندانا قدیانی] او هفته گذشته مجموعه جدید از نقاشی های خود را در یک گالری مرکز شهر به نمایش گذاشت.
[ترجمه ترگمان] او مجموعه جدید نقاشی هایش را هفته گذشته در گالری پایین شهر نمایش داد
[ترجمه گوگل] هفته گذشته وی مجموعه جدید نقاشی خود را در یک گالری مرکز شهر نمایش داد
- She will exhibit her findings from the experiment at the upcoming conference.
[ترجمه ترگمان] او یافته های خود را از آزمایش در کنفرانس آینده نشان خواهد داد
[ترجمه گوگل] او یافته های خود را از آزمایش در کنفرانس آینده نشان خواهد داد
• (2) تعریف: to reveal or manifest (emotions, symptoms, or the like).
• مترادف: demonstrate, display, express, manifest, reveal, show
• مشابه: evidence, evince, write
- They didn't exhibit any surprise when we told them the news.
[ترجمه ترگمان] وقتی اخبار را به آن ها می گفتیم هیچ تعجبی هم نشان ندادند
[ترجمه گوگل] آنها زمانی که به اخبارشان به آنها گفتند، غافلگیر نشدند
- She's exhibiting some of the early signs of the disease.
[ترجمه Mr-Turkmen] بعضی از نشانه های بیماری در او دیده می شود
[ترجمه ترگمان] او مقداری از نشانه های اولیه بیماری را نشان می دهد
[ترجمه گوگل] او بعضی از علائم اولیه بیماری را نشان می دهد
- You've written a lot, but you haven't exhibited an understanding of the issues.
[ترجمه ترگمان] تو خیلی نامه نوشتی، اما تو اصلا از این موضوع سر در نیاورده باشی
[ترجمه گوگل] شما خیلی زیاد نوشته اید، اما شما درک نکردن مسائل را به نمایش گذاشتهاید
• (3) تعریف: to submit as evidence in a legal proceeding.
• مترادف: submit
• مشابه: evidence, offer, present
- The gun will be exhibited as part of the evidence.
[ترجمه ترگمان] اسلحه به عنوان بخشی از شواهد به نمایش گذاشته خواهد شد
[ترجمه گوگل] تفنگ به عنوان بخشی از شواهد نمایش داده می شود
• (4) تعریف: to make clear or obvious; explain.
• مترادف: elucidate, explain, explicate
• مشابه: clarify, expound
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to make a presentation of something for public viewing or inspection.
• مشابه: show
- I know some of the artists that exhibit at this gallery.
[ترجمه around the moon] من برخی از هنرمندانی را که در این گالری هستند می شناسم
[ترجمه ترگمان] من بعضی از هنرمندانی که در این نگارخانه به نمایش در می آیند را می شناسم
[ترجمه گوگل] من می دانم برخی از هنرمندان که در این گالری نمایشگاه
اسم ( noun )
مشتقات: exhibitor (exhibiter) (n.)
• (1) تعریف: an act or instance of exhibiting; showing; presentation.
• مترادف: display, exhibition, presentation, showing
• مشابه: array, exposition
- People flocked to the museum during the exhibit of the Italian sculptures.
[ترجمه ترگمان] مردم در نمایشگاه مجسمه های ایتالیایی به موزه هجوم بردند
[ترجمه گوگل] مردم در طول نمایشگاه مجسمه های ایتالیایی مردم به این موزه رفته اند
• (2) تعریف: a collection of things that are on display for many people to view, or a particular object that is submitted for viewing.
• مترادف: display
• مشابه: demonstration, example, item
- Thousands of people came to see the exhibit of ancient Egyptian art at the museum.
[ترجمه ترگمان] هزاران نفر برای دیدن آثار هنری باستانی مصر در موزه به اینجا آمدند
[ترجمه گوگل] هزاران نفر برای دیدن نمایشگاه هنر باستانی مصری در موزه حضور داشتند
- The enamel vase was donated as an exhibit.
[ترجمه ترگمان] گلدان مینا به عنوان یک نمایشگاه اهدا شد
[ترجمه گوگل] گلدان مینا به عنوان یک نمایشگاه اهدا شد
• (3) تعریف: a document or object used as evidence in a legal proceeding.
• مشابه: evidence
- The prosecuting attorney submitted the letter as one of the exhibits at the trial.
[ترجمه ترگمان] دادستان نامه را به عنوان یکی از نمایشگاه های محاکمه تحویل داد
[ترجمه گوگل] وکلای پرونده این نامه را به عنوان یکی از نمایشگاههای دادگاه ارائه داد