1. a hangdog expression
قیافه یا حالت حاکی از شرمندگی
2. a sick expression
حالت بیمارگونه
3. a spontaneous expression of affection
اظهار محبت بی شایبه
4. freedom of expression
آزادی بیان
5. freedom of expression is one of the indispensable conditions of democracy
آزادی بیان یکی از شرایط واجب دموکراسی است.
6. freedom of expression provides an atmosphere more hospitable to growth
آزادی بیان محیطی را ایجاد می کند که برای رشد مساعدتر است.
7. the quizzical expression on his face
حالت استفهام آمیز چهره ی او
8. the serene expression on her face
متانت قیافه ی او
9. laughter is an expression of joy
خنده نشانه ی شادی است.
10. to sing with expression
با حرارت و اشتیاق آواز خواندن
11. our gratification is beyond expression
امتنان ما بیان ناپذیر است.
12. a more public form of expression
روش بیان علنی تر
13. his clothing was an eloquent expression of his poverty
لباس هایش نشان گویای فقر او بود.
14. when she saw me, her expression became severe
وقتی که مرا دید قیافه اش درهم رفت.
15. therer was no truth in his expression of friendship
اظهار دوستی او از روی صداقت نبود.
16. words are a writer's tools of expression
واژه ها وسایل بیان یک نویسنده اند.
17. poetry is the most effective medium of expression
شعر موثرترین وسیله ی ابراز احساسات است.
18. he writes articles, but his favorite medium of expression is poetry
او مقاله می نویسند ولی بیانگر محبوب او شعر است.
19. one of our cherished privileges is the freedom of expression
یکی از امتیازاتی که ما به آن ارج می نهیم آزادی بیان است.
20. the assertion of the right to the freedom of expression is important
تاکید حق آزادی بیان اهمیت دارد.
21. the constitution guarantees the rights of assembly and freedom of expression
قانون اساسی حق گرد آمدن و آزادی بیان را تضمین کرده است.
22. i am radically opposed to your ideas but will defend your freedom of expression
من اساسا با عقاید شما مخالفم ولی از آزادی بیان شما دفاع خواهم کرد.
23. Her statement was a clear expression of her views on this subject.
[ترجمه ترگمان]بیانیه او بیان روشنی از نظرات او در مورد این موضوع بود
[ترجمه گوگل]بیانیه او بیان واضح دیدگاه های او در مورد این موضوع بود
24. Indifferent attitude, made light of expression. Comfort.
[ترجمه ترگمان]رفتار بی تفاوت و بی تفاوت، حالت چهره اش را روشن کرده بود آرامش
[ترجمه گوگل]نگرش بی گناه، نور را از بیان بیان کرد راحت
25. He had a passive expression on his face.
[ترجمه ترگمان]حالتی منفعل در چهره اش دیده می شد
[ترجمه گوگل]او بر روی چهره اش عبارتی منفعل داشت
26. Modernism seeks to find new forms of expression and rejects traditional or accepted ideas.
[ترجمه ترگمان]Modernism به دنبال یافتن اشکال جدید بیان و رد عقاید سنتی یا پذیرفته شده هستند
[ترجمه گوگل]مدرنیسم به دنبال یافتن اشکال جدید بیان است و ایده های سنتی یا پذیرفته شده را رد می کند
27. Wipe that smile/grin/expression off your face!
[ترجمه ترگمان]این لبخند رو از روی صورتت پاک کن
[ترجمه گوگل]پاک کردن لبخند / لبخند زدن / بیان کردن چهره شما!
28. Freedom of expression is a basic human right.
[ترجمه ترگمان]آزادی بیان یک حق اساسی بشر است
[ترجمه گوگل]آزادی بیان یک حق اساسی بشر است
29. She looked at me with an expression of.
[ترجمه ترگمان]او با قیافه ای حاکی از حیرت به من نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او به بیان من نگاه کرد
30. He put on a sulky expression.
[ترجمه ترگمان]او قیافه ای عبوس به خود گرفت
[ترجمه گوگل]او یک بیان خشن قرار داد