کلمه جو
صفحه اصلی

miniature


معنی : سرلوحه، مینیاتور، نقاشی با تذهیب، کوچک، کوتاه
معانی دیگر : (از هر چیز) نسخه ی بسیار ریز، ماکت، ریز رو گیر، ریزمونه، (در اصل - به ویژه در نسخه های خطی قرون وسطی) تصویر کوچک، حروف مذهب، تذهیب، متن آرایی، زرنگاری، (به ویژه اگر روی استخوان یا عاج یا پوست باشد) مینیاتور، ریزفرتور، هنر مینیاتورسازی، ریزفرتورسازی

انگلیسی به فارسی

نگارگری، نقاشی با تذهیب، مینیاتور، کوچک، کوتاه


کوچک


مینیاتوری، مینیاتور، سرلوحه، نقاشی با تذهیب، کوچک، کوتاه


انگلیسی به انگلیسی

• small-scale representation, something which has been made smaller; very small portrait or painting
reduced in size, tiny, made smaller, represented on a very small scale
a miniature thing is much smaller than other things of the same kind.
if you describe one thing as another thing in miniature, you mean that it is much smaller than the other thing, but is otherwise exactly the same.
a miniature is a very small detailed painting, often of a person.

دیکشنری تخصصی

[سینما] ماکت / مدل - ماکت [نمونه کوچک ] - موضوع بسیار کوچک و ظریف
[برق و الکترونیک] ظریف، مینیاتور
[نساجی] مینیاتر
[ریاضیات] ظریف، کوچک

مترادف و متضاد

tiny thing


Synonyms: baby, insignificancy, midget, model, pocket edition, toy


Antonyms: giant


سرلوحه (اسم)
headpiece, front page, miniature, epigraph, frontispiece, title page

مینیاتور (اسم)
miniature

نقاشی با تذهیب (اسم)
miniature

کوچک (صفت)
small, short, little, fractional, tiny, minute, bantam, miniature, pocket, diminutive, petty, dinky, puny, runty, gracile, teeny, pint-size, pint-sized, small-fry, weeny

کوتاه (صفت)
concise, short, little, miniature, succinct, dumpy, stocky, transient, laconic, stunted, pygmy, synoptic, synoptical

tiny


Synonyms: baby, diminutive, itsy-bitsy, itty-bitty, Lilliputian, little, midget, mini, minikin, minuscule, minute, mite, model, petite, pint-sized, pocket, reduced, scaled-down, small, small-scale, teensy, teeny, toy, wee


Antonyms: big, giant, huge, large


جملات نمونه

1. The young boy wanted a miniature sports car for his birthday.
پسر بچه برای تولدش ماشین مسابقه کوچکی می خواست

2. Instead of buying a massive dog, Teddy got a miniature poodle.
تدی به جای خریدن یک سگ بزرگ یک پودل کوچک گرفت

3. We were seeking a miniature model of the bulky chess set.
ما به دنبال نمونه کوچکی از مهره های بزرگ شطرنج بودیم

4. a miniature camera
دوربین عکاسی بسیار کوچک

5. in miniature
به مقیاس کم،به میزان کم،به صورت بسیار ریز

6. A day is a miniature of eternity.
[ترجمه ترگمان]یک روز، یک روز کوچک از ابدیت است
[ترجمه گوگل]یک روز مینیاتوری از ابدیت است

7. Some parents dress their children like miniature adults.
[ترجمه ترگمان]برخی والدین کودکان خود را مانند بزرگسالان کوچک لباس می پوشند
[ترجمه گوگل]بعضی والدین فرزندان خود را مثل بزرگسالان مینیاتوری می پوشانند

8. The child was playing with his miniature train.
[ترجمه ترگمان]بچه با قطار کوچکش بازی می کرد
[ترجمه گوگل]کودک با قطار مینیاتور خود بازی کرد

9. He looked like a miniature version of his handsome and elegant big brother.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که او یک نسخه کوچک از برادر زیبایش است
[ترجمه گوگل]او مانند یک نسخه مینیاتوری از برادر بزرگ و زیبای او بود

10. He's giving a party in miniature on his birthday.
[ترجمه ترگمان]اون داره تو روز تولدش به یه مهمونی میره
[ترجمه گوگل]او روز تولد خود را در مینیاتوری می گذراند

11. A miniature railway runs around the park.
[ترجمه ترگمان]یک قطار مینیاتوری دور پارک می چرخید
[ترجمه گوگل]راه آهن مینیاتوری در اطراف پارک حرکت می کند

12. The art of Biblical miniature painting has a history of a thousand years.
[ترجمه ترگمان]هنر نقاشی مینیاتور کتاب مقدس، سابقه ای از هزار سال دارد
[ترجمه گوگل]هنر نقاشی مینیاتوری کتاب مقدس دارای سابقه هزار سال است

13. I bought some miniature furniture for my niece's dolls' house.
[ترجمه ترگمان]من یه سری مبلمان کوچیک برای خونه niece خریدم
[ترجمه گوگل]من بعضی از مبلمان مینیاتوری را برای خانه ی عروسک خواهر کوچکم خریدم

14. He looked like a miniature version of his father.
[ترجمه ترگمان]شبیه یک نسخه کوچک از پدرش بود
[ترجمه گوگل]او مانند یک نسخه مینیاتوری از پدرش بود

15. She is just like her mother in miniature.
[ترجمه ترگمان]درست شبیه مادرش است
[ترجمه گوگل]او درست مثل مادرش در مینیاتوری است

16. I have a detailed miniature of the Titanic.
[ترجمه ترگمان]من یک تصویر دقیق از تایتانیک دارم
[ترجمه گوگل]من یک مینیاتوری دقیق از تایتانیک دارم

17. This miniature TV is the latest technological marvel from Japan.
[ترجمه ترگمان]این تلویزیون کوچک آخرین شگفتی تکنولوژیکی از ژاپن است
[ترجمه گوگل]این تلویزیون مینیاتوری آخرین اختراع تکنولوژی از ژاپن است

18. Games are real life in miniature.
[ترجمه ترگمان]بازی ها واقعا زندگی واقعی هستند
[ترجمه گوگل]بازی های واقعی در مینیاتوری هستند

19. The hotel offers miniature golf and other activities for children.
[ترجمه ترگمان]این هتل فعالیت های گلف و فعالیت های دیگر برای کودکان را ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]این هتل گلف کوچک و فعالیتهای دیگر برای کودکان ارائه می دهد

a miniature camera

دوربین عکاسی بسیار کوچک


اصطلاحات

in miniature

به مقیاس کم، به میزان کم، به صورت بسیار ریز


پیشنهاد کاربران

represented on a small scale

صفت:
کوچکتر از اندازه نرمال یا اندازه ای که باید باشد
اسم:
1. نقاشی مینیاتور
2. بطری کوچک مخصوص مشروب
3. In miniature : یعنی در ابعاد کوچکتر، در ابعاد کوچک

miniature ( هنرهای تجسمی )
واژه مصوب: خُردنگاره
تعریف: نوعی نقاشی که معمولاً در مصورسازی کتاب های ادبی و حماسی و علمی به کار می‏رود


کلمات دیگر: