کلمه جو
صفحه اصلی

insertion


معنی : الحاق، جوف گذاری، درج تصادفی
معانی دیگر : (قرارگیری در داخل یا لای چیزی) فرو کردن، لای (چیزی) گذاری، در جوف گذاری، اندرگذاری، لاگذاری، درون پیوستگی، (کالبدشناسی - گیاه شناسی: محل اتصال عضله به استخوانی که آن را حرکت می دهد، محل اتصال دو بخش گیاه) پیوستگاه، هرچیزی که داخل چیز دیگری قرار گرفته باشد: پارچه یا توری یا قیطان که برای تزیین روی جامه وغیره می دوزند، وصله ی آذینی، آگهی (در روزنامه و مجله و غیره)، لا گذاشت (در میان صفحات کتاب)

انگلیسی به فارسی

الحاق، جوف گذاری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the act of inserting, or something that is or will be inserted.
متضاد: extraction
مشابه: introduction

• act of putting in, act of setting in; something which has been placed in, inserted addition

دیکشنری تخصصی

[سینما] الحاق - درج - میان گذاری
[ریاضیات] جایگزینی، درج

مترادف و متضاد

الحاق (اسم)
inset, juncture, supplement, addendum, union, interpolation, incorporation, concatenation, insertion, adhesion, adjunction, joinder, subjunction

جوف گذاری (اسم)
insertion

درج تصادفی (اسم)
insertion

insert


Synonyms: interpolation, injection, interjection, infusion, introduction, inclusion


جملات نمونه

1. the insertion of a coin into a public telephone
قرار دادن سکه در تلفن عمومی

2. the insertion of a muscle
پیوستگاه عضله

3. the insertion of extra information made his speech too long
وارد نمودن اطلاعات اضافی نطق او را خیلی طولانی کرد.

4. Acupuncture involves the insertion of needles into specific points of the body.
[ترجمه ترگمان]طب سوزنی شامل فرو بردن سوزن ها در نقاط خاص بدن است
[ترجمه گوگل]طب سوزی شامل قرار دادن سوزن در نقاط خاص بدن است

5. An examination is carried out before the insertion of the tube.
[ترجمه ترگمان]یک آزمایش قبل از وارد کردن لوله انجام می شود
[ترجمه گوگل]معاینه قبل از قرار دادن لوله انجام می شود

6. He recorded an item for insertion in the programme.
[ترجمه ترگمان]او یک مورد را برای وارد کردن این برنامه ثبت کرد
[ترجمه گوگل]او یک مورد را برای ورود به برنامه ثبت کرده است

7. Scientists hope that the insertion of normal genes into the diseased cells will provide a cure.
[ترجمه ترگمان]دانشمندان امیدوارند که وارد کردن ژن های عادی به سلول های بیمار یک درمان را فراهم کند
[ترجمه گوگل]دانشمندان امیدوارند که قرار دادن ژنهای نرمال در سلولهای بیمار یک درمان را فراهم کند

8. This was successfully treated by the insertion of a Palmaz stent within the hepatic vein.
[ترجمه ترگمان]این کار با وارد کردن استنت در رگ کبدی با موفقیت انجام شد
[ترجمه گوگل]این امر با قرار دادن یک استنت پالماس درون ورید کبدی به موفقیت رسید

9. Digital rectal examination was performed before insertion of the tube to ensure that the rectum was empty.
[ترجمه ترگمان]آزمایش مقعد دیجیتال قبل از فرو بردن لوله انجام شد تا اطمینان حاصل شود که مقعد خالی است
[ترجمه گوگل]بررسی دیورتیک رکتال قبل از قرار دادن لوله برای اطمینان از اینکه رکتوم خالی بود انجام شد

10. The group has a single tendon insertion below the elbow into the forearm.
[ترجمه ترگمان]این گروه یک insertion single را زیر آرنج روی ساعد قرار می دهد
[ترجمه گوگل]این گروه دارای یک تاندون واحد زیر آرنج به ساعد است

11. There is a single tendon insertion into the radius bone of the forearm.
[ترجمه ترگمان]یک tendon single در استخوان شعاع ساعد وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک تاندون تنها به استخوان شعاعی ساعد وجود دارد

12. The reciprocal relationship between pamphlet and newspaper insertion was only one way in which reformers used both the London and provincial press.
[ترجمه ترگمان]رابطه متقابل میان جزوه و درج روزنامه تنها یک روش بود که در آن اصلاح طلبان از مطبوعات لندن و مستعمرات استفاده می کردند
[ترجمه گوگل]روابط متقابل بین جزوه و روزنامه قرار دادن تنها یک راه بود که اصلاح طلبان هر دو از مطبوعات لندن و استانی استفاده می کردند

13. Coagulopathy is a well recognised complication after the insertion of these shunts.
[ترجمه ترگمان]Coagulopathy یک پیچیدگی شناخته شده بعد از وارد کردن این shunts است
[ترجمه گوگل]Coagulopathy پس از قرار دادن این shunts عوارض به خوبی شناخته شده است

14. Sears' gives instructions for creating references for insertion in an index or catalogue to show relationships between subjects.
[ترجمه ترگمان]Sears دستور ایجاد منابع برای درج در یک شاخص یا کاتالوگ را می دهد تا روابط بین سوژه ها را نشان دهد
[ترجمه گوگل]Sears 'دستورالعمل هایی برای ایجاد مراجع برای قرار دادن در یک فهرست یا فهرست برای نشان دادن روابط بین افراد می دهد

15. The insertion of an endoprosthesis was successful in establishing adequate biliary drainage in all the patients.
[ترجمه ترگمان]وارد کردن یک endoprosthesis در ایجاد زه کشی بهداشتی کافی در همه بیماران موفقیت آمیز بود
[ترجمه گوگل]قرار دادن یک اندوپروتزی در ایجاد زهکشی مناسب صفرا در همه بیماران موفق بود

the insertion of a coin into a public telephone

قرار دادن سکه در تلفن عمومی


The insertion of extra information made his speech too long.

انضمام اطلاعات اضافی سخن‌رانی او را خیلی طولانی کرد.


the insertion of a muscle

پیوستگاه عضله


the deep insertions of the petals

پیوستگاه ژرف گلبرگ‌ها


پیشنهاد کاربران

قرارگیری

درج، ضمیمه

اتصال

محل اتصال عضله یا تاندون

الحاق، ضمیمه

انتها

وارد کردن
ورود

تلفیق

insertion ( زیست شناسی - ژن شناسی و زیست فنّاوری )
واژه مصوب: درنهش
تعریف: ورود یک توالی جدید به دِنا|||متـ . درج


کلمات دیگر: