معنی : ضربه، دام، قلاب، چنگک، چنگک بزرگ، منقار نوک برگشته، منقار عقابی، تله، بدام انداختن، گیر اوردن، ربودن، بشکل قلاب دراوردن، گرفتار کردن، کج کردن
معانی دیگر : نشبیل، کجه، آکج، منشال، (عامیانه) جلب کننده، گیرا، وسوسه انگیز، مشتری آور، (مشت بازی) ضربه قوس دار، هوک، قلاب دار کردن، قلاب زدن به، با قلاب گرفتن یا بلند کردن، قلاب کردن، (گاو و گراز و غیره) شاخ زدن، با شاخ حمله کردن، (عامیانه) وسوسه کردن، به دام انداختن، مجذوب کردن، جلب کردن، معتاد کردن، خو دادن، (دریانوردی - خودمانی) لنگر کشتی، هر چیز قلاب مانند : پیشروی قلابدیس خشکی در دریا و بالعکس، پیچ قلابدیس رودخانه (یا جوی و غیره)، (در انداختن یا زدن گوی) توپ قوس دار، مسیر منحنی (گوی)، مسیر قوس دار دادن به، (موسیقی) انحنای نت، قلابدیس کردن، به شکل قلاب یا کجه درآوردن یا درآمدن، قوس دار کردن یا شدن، (عامیانه) دزدیدن، بلند کردن، (مشت بازی) ضربه ی قوس دار زدن، هوک زدن، (امریکا - خودمانی) فاحشگی کردن، (خودمانی - جمع) انگشتان