کلمه جو
صفحه اصلی

evoke


معنی : احضار کردن، بیرون کشیدن، بر گرداندن، فرا خواندن
معانی دیگر : (با خواندن دعا و غیره روح یا شیاطین و غیره را) فراخواندن، (واکنش یا خاطره یا تصویر ذهنی و غیره را) ایجاد کردن، بازآوردن، انگیزاندن، برانگیختن، متوسل شدن (به ویژه به نام کسی)، یادآور شدن

انگلیسی به فارسی

احضارکردن، فراخواندن، برگرداندن، بیرون کشیدن


احضارکردن


تحریک کردن، بیرون کشیدن، بر گرداندن، فرا خواندن، احضار کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: evokes, evoking, evoked
مشتقات: evoker (n.)
(1) تعریف: to call forth or bring out (an image, memory, response, or the like) in the mind or in action.
مترادف: conjure up, draw, educe, elicit
مشابه: arouse, call, excite, inspire, provoke, stimulate, stir up, suggest, summon

- The music in this slow passage evokes images of a drowsy summer's day.
[ترجمه موسی] موسیقی در این گذرگاه آرام تصاویری از یک روز خواب آلود تابستان را تداعی می کند.
[ترجمه ترگمان] موسیقی در این متن آهسته، تصاویری از یک روز گرم تابستان را تداعی می کند
[ترجمه گوگل] موسیقی در این گذر آهسته تصویر تصاویری از یک روز تابستان مضحک را به تصویر می کشد
- His teaching evoked his students' creativity.
[ترجمه موسی] تدریس او خلاقیت دانشجویانش را برانگیخت.
[ترجمه ترگمان] تعلیم و تربیت او باعث برانگیخته شدن خلاقیت دانش آموزان شد
[ترجمه گوگل] تدریس او خلاقیت دانشآموزانش را برانگیخت

(2) تعریف: to cause to appear; summon; conjure.
مترادف: conjure, invoke, summon
مشابه: call, induce, invite, raise, rouse, stir

- He claimed to be able to evoke spirits of the dead.
[ترجمه ترگمان] ادعا می کرد که می تواند ارواح مردگان را زنده کند
[ترجمه گوگل] او ادعا کرد قادر به تحریک ارواح مرده است

• wake, arouse, bring out, summon
if something evokes an emotion, memory, or response, it causes it to be recalled or expressed; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[سینما] به تصور درآوردن
[ریاضیات] احضار کردن

مترادف و متضاد

احضار کردن (فعل)
adduce, call up, summon, evoke, call, invite, invocate

بیرون کشیدن (فعل)
extract, evoke, solicit, draw, aspirate, elicit

بر گرداندن (فعل)
evoke, upset, turn, avert, regurgitate, refract, return, replicate, reverse, rebut, blench, reflect, distort, convert, vomit, translate, evert, repay

فرا خواندن (فعل)
muster, summon, evoke, call, draft, recall

induce, stimulate


Synonyms: arouse, awaken, call, call forth, conjure, educe, elicit, evince, evolve, excite, extort, extract, give rise to, invoke, milk, provoke, raise, rally, recall, rouse, stir up, summon, waken


Antonyms: halt, quell, repress, silence, stifle, stop, suppress


جملات نمونه

1. one who doesn't understand philosophy should not evoke the name of socrates
کسی که از فلسفه سر در نمی آورد نباید نام سقراط را یادآور شود.

2. they believe that through certain rituals one can evoke spirits
آنان بر این باورند که با برخی مراسم می توان ارواح را فراخواند.

3. These images are likely to evoke a strong response in the viewer.
[ترجمه ترگمان]این تصاویر احتمالا یک واکنش قوی را در بیننده ایجاد می کنند
[ترجمه گوگل]این تصاویر احتمالا موجب پاسخ قوی در بیننده می شوند

4. Smells and tastes often evoke memories from the past.
[ترجمه احسان] بوها و مزه ها اغلب، خاطراتِ گذشته رو تداعی میکنه
[ترجمه ترگمان]خاطرات و سلیقه های اغلب خاطرات گذشته را به یاد می اورد
[ترجمه گوگل]بوی ها و سلیقه ها اغلب خاطرات گذشته را فرا می گیرند

5. His case is unlikely to evoke public sympathy.
[ترجمه وحید] مورد او بعید است باعث برانگیخته شدن همدردی عمومی شود
[ترجمه ترگمان]بعید به نظر می رسد که مورد او همدلی مردم را برانگیزد
[ترجمه گوگل]مورد او بعید است که موجب همدردی عمومی شود

6. His appearance is bound to evoke sympathy.
[ترجمه وحید] ظهور او مستلزم برانگیخته شدن همدردی است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که ظاهرش نسبت به او احساس همدردی بیشتری داشته باشد
[ترجمه گوگل]ظاهر او ملزم به ایجاد همدردی است

7. Alternatively double click anywhere on the desktop to evoke the TaskManager and select the 1-2-3 task and click on the terminate button.
[ترجمه ترگمان]به همین ترتیب، روی رومیزی دوبار کلیک کنید تا the را بیدار کرده و کار ۱ - ۲ - ۳ را انتخاب کرده و روی دکمه پایان کلیک کنید
[ترجمه گوگل]به جای آن دوبار در هر نقطه روی دسکتاپ کلیک کنید تا TaskManager را فراخوانیده و کار 1-2-3 را انتخاب کنید و روی دکمه خاتمه کلیک کنید

8. No longer will high status evoke deference and admiration or envy and resentment from those in less worthy positions.
[ترجمه ترگمان]دیگر این وضعیت به خاطر احترام و تحسین و تنفر از کسانی که در موقعیت های کم تر شایسته هستند وجود نخواهد داشت
[ترجمه گوگل]وضعیت دیگر وضعیت دیگری نخواهد بود که از طرف افرادی که در جایگاه های کمتر ارزشمند هستند، عزت نفس و تحسین یا حسادت و خشم را تحریک کنند

9. The Glasgow they evoke is a very hard and a very lively place.
[ترجمه ترگمان]محله گلاسگو بسیار سخت و پر جنب و جوش است
[ترجمه گوگل]گلاسکو آنها را تحریک می کند مکان بسیار سخت و بسیار پر جنب و جوش است

10. Or they may fail to evoke a response at all.
[ترجمه ترگمان]یا ممکن است نتوانند جوابی به آن ها بدهند
[ترجمه گوگل]یا آنها ممکن است نتوانند پاسخ را به طور کامل بیان کنند

11. They evoke romantic images of humming orchard hives and summer sweetness, presided over by veiled eccentrics steeped in arcane lore.
[ترجمه ترگمان]آن ها تصاویری رمانتیک از وزوز زنبور میوه و شیرینی تابستانی را به وجود می آورند که به ریاست eccentrics نقاب دار در دانش سری به کار گرفته می شوند
[ترجمه گوگل]آنها تصویر های عاشقانه از کندوهای پر برکت و شیرینی های تابستانی را به وجود می آورند که تحت نظارت عجیب و غریب خیره کننده ای قرار گرفته اند

12. Long-term experience in a company allows one to evoke stories and myths as a way of controlling the behavior of newer employees.
[ترجمه ترگمان]تجربه بلند مدت در یک شرکت به فرد اجازه می دهد تا داستان ها و افسانه ها را به عنوان راهی برای کنترل رفتار کارمندان جدیدتر به تصویر بکشد
[ترجمه گوگل]تجربه طولانی مدت در یک شرکت به شما امکان می دهد که داستان و افسانه ها را به عنوان راهی برای کنترل رفتار کارکنان جدیدتر تحریک کنید

13. These memories may evoke in her a special need to be protected.
[ترجمه ترگمان]این خاطرات ممکن است در او نیاز خاصی به محافظت داشته باشند
[ترجمه گوگل]این خاطرات ممکن است در او نیاز خاصی به حفاظت داشته باشد

14. No-one can doubt its power to evoke the imagination of millions upon millions of people through the ages and today.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی تواند شک داشته باشد که در طی قرن ها و امروز میلیون ها نفر را در ذهن مجسم کند
[ترجمه گوگل]هیچکس نمیتواند قدرت خود را در تضعیف تخیل میلیونها نفر از مردم در طول سالها و امروز تردید کند

They believe that through certain rituals one can evoke spirits.

آنان بر این باورند که با برخی مراسم می‌توان ارواح را فراخواند.


The place evokes memories of my childhood.

آن مکان خاطرات کودکی مرا زنده می‌کند.


That remark evoked nothing but suspicion.

آن گفته هیچ‌چیز جز سوء ظن را برنیانگیخت.


One who doesn't understand philosophy should not evoke the name of Socrates.

کسی که از فلسفه سر در نمی‌آورد، نباید نام سقراط را یادآور شود.


پیشنهاد کاربران

تداعی کردن ( خاطره، تصاویر ذهنی و غیره )

زنده کردن ( خاطرات، احساسات، . . . )

یاد آوردن


به یاد آوردن خاطره، تصاویر ذهنی و . . .

ایجاد کردن، به وجود آوردن

پدید آوردن

تداعی کردن

بر انگیختن


evoke ( verb ) = تداعی کردن، زنده کردن ( خاطرات، احساسات و. . . ) ، خطور کردن، یاد آور شدن، به کسی یاد آوری کردن

Definition =برای اینکه کسی چیزی را بخاطر بسپارد یا احساسی را حس کند/باعث شود چیزی به خاطر سپرده شود یا بیان گردد/

مترادف : remind ( verb )

examples:
1 - a detergent designed to evoke the fresh smell of summer meadows
یک مایع شوینده طراحی شده تا بوی تازگی علفزارهای دشت های تابستانی را تداعی کند.
2 - That smell always evokes memories of my old school.
آن بو همیشه خاطراتی از مدرسه قدیمی من را زنده ( تداعی ) می کند.
3 - The smell of chalk always evokes memories of my school days.
بوی گچ همیشه خاطراتی از دوران مدرسه ام را زنده می کند.


تداعی کردن - به جریان انداختن یا فعال کردن یک چیز

معنی آبادیس:
⁦✔️⁩ ( واکنش یا خاطره یا تصویر ذهنی و غیره را ) ایجاد کردن،
یادآور شدن

Equitone develops facade material Lunara that "🔰evokes🔰 the moon's cratered landscape
. . .
Dezeen promotion: facade manufacturer Equitone has launched Lunara, a fibre cement material designed to appear like the surface of the moon

اِیدَریدَن.


کلمات دیگر: