1. His heart gave a little flutter as the ladder slipped a couple of inches.
[ترجمه ترگمان]وقتی نردبان چند اینچ لغزید، قلبش به تپش افتاد
[ترجمه گوگل]قلب او کمی تکان داد، به طوری که نردبان چند سانتی متر را تکان داد
2. I had a flutter on five horses.
[ترجمه آریا] روی پنج تا اسب شرط بستم
[ترجمه ترگمان] پنج تا اسب تکون خوردم
[ترجمه گوگل]من پنج اسب داشتم
3. There was a flutter of wings among the trees.
[ترجمه ترگمان]در میان درختان، بال بال بال بال می زد
[ترجمه گوگل]یک بال درختان در حال چرخش بود
4. Go and flutter your eyelashes at the barman, Janet, and see if you can get him to serve us.
[ترجمه فاطمه عبدی] برو پیش متصدی بار، جنت، و یک کم براش عشوه بیا، ببین می تونی یه کاری کنی که بیاد رامون بندازه.
[ترجمه ترگمان]برو و eyelashes را به متصدی بار بزن، جنت، و ببین می توانی او را راضی کنی که به ما خدمت کند
[ترجمه گوگل]برو و مژه های خود را در باریم، Janet، و ببینید اگر شما می توانید او را به ما خدمت می کنند
5. She was all in a flutter.
[ترجمه ترگمان]همه چیز به هیجان آمده بود
[ترجمه گوگل]او همه را در یک فریبنده بود
6. She felt a flutter of excitement.
[ترجمه ترگمان]تریسی احساس هیجان شدیدی کرد
[ترجمه گوگل]او احساس آرامش و هیجان را احساس کرد
7. James has been making hearts flutter ever since he joined the company.
[ترجمه ترگمان]جیمز از وقتی که به شرکت ملحق شد، قلب ها به تپش افتاده
[ترجمه گوگل]جیمز از زمانی که به این شرکت پیوست، دلهرههای دلهرهآور دارد
8. His arrival put the girls in a flutter.
[ترجمه ترگمان]ورود او دخترها را به هیجان آورد
[ترجمه گوگل]ورود او دختران را در یک فلاکت قرار داد
9. She felt a flutter of curiosity.
[ترجمه ترگمان]تریسی احساس کنجکاوی شدیدی کرد
[ترجمه گوگل]او احساس کنجکاوی کرد
10. The arrival of the first customer caused a flutter in the shop.
[ترجمه ترگمان]ورود اولین مشتری باعث شد که در مغازه به تپش بیفتد
[ترجمه گوگل]ورود مشتری اول موجب افتضاح در مغازه شد
11. His sudden resignation caused quite a flutter.
[ترجمه ترگمان]استعفای ناگهانی اون باعث شد همه چیز به هم بریزه
[ترجمه گوگل]استعفای ناگهانی او ناگهان خللی ایجاد کرد
12. He felt his stomach flutter when they called his name.
[ترجمه ترگمان]وقتی نام او را صدا می زدند معده اش ناراحت می شد
[ترجمه گوگل]زمانی که نام او نام او را احساس کرد، شکم شکم او را احساس کرد
13. Her heart gave a flutter when she saw him.
[ترجمه ترگمان]وقتی او را دید قلبش به تپش افتاد
[ترجمه گوگل]وقتی او را دیدم قلبش فریاد زد
14. She smiled and flutter her eyelashes at the ticket inspector.
[ترجمه ترگمان]او لبخند زد و مژه هایش را به سمت بازرس بلیت رفت
[ترجمه گوگل]او لبخند زد و مژه هایش را در بازرس بلیط گذراند
15. Her sudden arrival caused quite a flutter.
[ترجمه ترگمان]ورود ناگهانی او باعث flutter شد
[ترجمه گوگل]ناگهان ناگهان ناگهان ناگهان شد