کلمه جو
صفحه اصلی

memento


معنی : نشان، یادگاری، یاداور
معانی دیگر : یادگار، یادآور، خاطره، هر چیز هشدار دهنده یا عبرت انگیز

انگلیسی به فارسی

خاطره، یادگاری، نشان، یاد آور


خاطره، یادگاری، نشان، یاداور


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: mementoes, mementos
• : تعریف: a physical reminder, such as a small object, of a past event, period, or relationship; souvenir or keepsake.
مترادف: keepsake, souvenir
مشابه: favor, relic, remembrance, token, trophy

• souvenir; object which serves as a reminder of a place or past event
a memento is an object which you keep to remind you of a person or a special occasion.

مترادف و متضاد

نشان (اسم)
trace, attribute, tally, score, slur, benchmark, indication, token, aim, show, sign, seal, stamp, target, mark, marking, insignia, signal, emblem, symptom, brand, presage, track, banner, badge, clue, standard, ensign, vexillum, impress, hallmark, plaque, caret, chalk, cicatrix, symbol, vestige, medal, memento

یادگاری (اسم)
token, remembrance, memento

یاداور (اسم)
reminder, memento

souvenir


Synonyms: keepsake, memorial, relic, remembrance, remembrancer, reminder, token, trace, trophy, vestige


جملات نمونه

1. They gave him a watch as a memento of his time with the company.
[ترجمه ترگمان]آن ها به او یک ساعت به عنوان یادگاری از زمان خود با شرکت دادند
[ترجمه گوگل]آنها ساعت را به عنوان یادبود زمان خود با این شرکت به او دادند

2. The photos will be a permanent memento of your wedding.
[ترجمه ترگمان]عکس ها یادگاری دائمی از عروسی شما خواهند بود
[ترجمه گوگل]عکس ها یک یادداشت دائمی از عروسی شما خواهد بود

3. I keep a stone as a memento of our holiday.
[ترجمه ترگمان]من سنگی را به عنوان یادگاری از تعطیلات خودمان نگه می دارم
[ترجمه گوگل]من یک سنگ را به عنوان یادبود از تعطیلات خود نگه می دارم

4. I kept the bottle as a memento of my time in Spain.
[ترجمه ترگمان]بطری را به عنوان یادگاری از زمان خود در اسپانیا نگه داشتم
[ترجمه گوگل]من بطری را به عنوان یادبود زمان من در اسپانیا نگه داشتم

5. The director will be presented with a memento for his long years of service.
[ترجمه ترگمان]کارگردان برای سال ها خدمت به عنوان یادبود ارائه خواهد شد
[ترجمه گوگل]این کارگردان برای سالهای طولانی از خدمات خود با یک یادداشت ارائه می شود

6. As a nostalgic memento, it is proudly displayed in the Jugendstil -decorated shop.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک یادبود دلتنگی انگیز، آن با افتخار در مغازه decorated نمایش داده می شود
[ترجمه گوگل]به عنوان یک یادگاری دلتنگ، با افتخار نشان داده شده در فروشگاه Jugendstil-تزئین شده است

7. Alistair kept the bill, as a memento.
[ترجمه محسن] آلیستر صورت حساب را به عنوان یادگاری نگه داشت
[ترجمه ترگمان]آلیستر بیل را به عنوان یادگاری نگه داشت
[ترجمه گوگل]آلستیر این لایحه را به عنوان یک یادداشت نگه داشته است

8. A memento of your visit may be purchased in the small showroom.
[ترجمه ترگمان]یک یادبود از دیدار شما ممکن است در یک نمایشگاه کوچک خریداری شود
[ترجمه گوگل]یادآوری بازدید شما ممکن است در نمایشگاه کوچک خریداری شود

9. It was a clever memento sent to half a zillion other loyal Democrats.
[ترجمه ترگمان]این یک یادبود هوشمندانه برای نیمی از Democrats وفادار دیگر بود
[ترجمه گوگل]این یک یادگاری باهوش بود که به نیم میلیون دونده دموکرات های وفادار فرستاده شد

10. She insisted she only wanted a memento, but I think she was mad about the parking surcharge.
[ترجمه ترگمان]او اصرار داشت که او فقط یک یادگاری می خواهد، اما من فکر می کنم که او از the پارکینگ دیوانه شده بود
[ترجمه گوگل]او اصرار داشت که فقط می خواست یک یادداشت بخواند، اما فکر می کنم او در مورد اضافه هزینه پارکینگ دچار دیوانگی شده بود

11. Keep a photo or memento on your desk.
[ترجمه ترگمان]یک عکس یا یادگاری را روی میز خود داشته باشید
[ترجمه گوگل]یک عکس یا یادداشت بر روی میز خود نگه دارید

12. My friend gave me his picture as a memento before going away.
[ترجمه ترگمان]دوستم عکس یادگاری را قبل از رفتن به من داد
[ترجمه گوگل]دوست من قبل از رفتن به من، تصویر خود را به عنوان یک یادداشت به من داد

13. Each pen serves as a memento, or something that helps someone remember an event.
[ترجمه ترگمان]هر قلم به عنوان یادگاری عمل می کند، یا چیزی که به کسی کمک می کند تا یک رویداد را به خاطر بسپارد
[ترجمه گوگل]هر قلم به عنوان یک یادآوری یا چیزی است که به کسی کمک می کند یک رویداد را به یاد داشته باشد

14. He kept a lock of her hair as a memento.
[ترجمه ترگمان]او را به عنوان یادگاری نگه داشت
[ترجمه گوگل]او قفل موهای خود را به عنوان یک یادداشت نگه داشت

15. More anglers are taking cameras when they go fishing to provide a memento of catches.
[ترجمه ترگمان]افراد بیشتری در هنگام ماهیگیری در حال گرفتن دوربین برای ارائه یادگاری از صید هستند
[ترجمه گوگل]ماهیگیران بیشتری در حال گرفتن دوربین هستند وقتی که ماهیگیری می کنند تا یک جفت ماهی را ارائه کنند

She had arranged on a large table the mementos of her trip to Japan.

او یادبودهای سفرش به ژاپن را روی میز بزرگی چیده بود.


The names of the streets filled her with terrible mementos.

نام آن خیابانها برای او یادآوری خاطرات وحشتناکی بود.


پیشنهاد کاربران

چیز خاطره انگیز

یادگاری ( فرقش با Souvenir این است که Souvenir معمولا به معنی سوغات است که از برای به یاد آوردن جایی که رفته اند استفاده میشود. ولی Memento کلا به معنای یادگاری یا آیتم خاطره انگیز است مثلا عکس عروسی یا . . . )


کلمات دیگر: