کلمه جو
صفحه اصلی

whiny


اهل گریه و زاری، نق نقو (whiney هم می نویسند)

انگلیسی به فارسی

سوزش


اهل گریه و زاری، نق نقو (whiney هم می‌نویسند)


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: whinier, whiniest
مشتقات: whinily (adv.), whininess (n.)
(1) تعریف: given to whining or complaining.
مشابه: querulous

- a whiny two-year-old
[ترجمه ترگمان] یک whiny دو ساله
[ترجمه گوگل] دو ساله نابینا است

(2) تعریف: producing, or having the quality of, a whine.
مشابه: querulous

- a whiny machine
[ترجمه ترگمان] یه ماشین پر از ناله
[ترجمه گوگل] یک ماشین نازک
- a whiny question
[ترجمه ترگمان] یک سوال انحرافی
[ترجمه گوگل] یک سوال نابهنگام

• continually whining, complaining

جملات نمونه

1. a whiny baby
کودکی که زود بی تابی و زاری می کند

2. A clingy, whiny child who evokes your sympathy.
[ترجمه ترگمان] یه بچه پر از whiny و whiny که sympathy میکنه
[ترجمه گوگل]یک کودک خجالتی و نجیب که همدردی شما را برانگیخته است

3. And yet, she is also clingy and whiny sometimes bossy and demanding.
[ترجمه ترگمان]با این همه، و whiny و sometimes و demanding و demanding
[ترجمه گوگل]و در عین حال، او نیز چسبیده و گاه گاه وحشیانه و خواستار است

4. People get rude and whiny and exacting when they are exhausted.
[ترجمه ترگمان]وقتی خسته می شوند، مردم خشن و خسته می شوند
[ترجمه گوگل]وقتی خسته می شوند، مردم بی ادب و نجیب و دشوار می شوند

5. He acts like a whiny princess when he's on stage.
[ترجمه ترگمان]وقتی روی سن است مثل یک پرنسس whiny رفتار می کند
[ترجمه گوگل]وقتی که او روی صحنه است، شاهزاده خانم نجیب عمل می کند

6. Do you tend to be whiny?
[ترجمه ترگمان]آیا شما تمایل دارید whiny باشید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما تمایل دارید که نجنگید؟

7. Writers, they say, are whiny, self - indulgent creatures who spend too much time alone.
[ترجمه ترگمان]می گویند نویسندگان، whiny، self هستند که زمان زیادی را به تنهایی سپری می کنند
[ترجمه گوگل]آنها می گویند نویسندگان، موجودات نادان و خودخواه هستند که صرف زمان زیادی را صرف می کنند

8. People get rude and whiny when they are exhausted.
[ترجمه ترگمان]وقتی خسته شدن مردم بی ادب و عصبانی میشن
[ترجمه گوگل]مردم وقتی خسته می شوند، بی ادب و نجیب می شوند

9. I get tired of hearing my teacher's whiny voice.
[ترجمه ترگمان]از شنیدن صدای whiny معلمم خسته شدم
[ترجمه گوگل]من از شنیدن صدای نجیبزاده معلمم خسته شدم

10. Talking in a whiny voice may be dementing but it is not gross misconduct.
[ترجمه ترگمان]صحبت کردن با صدای whiny ممکن است غیر عادی باشد اما سو رفتار زشت نیست
[ترجمه گوگل]صحبت کردن با یک صدای نجیب زاده ممکن است دمیج کردن باشد، اما سوءظن ناخوشایندی نیست

11. When he complained about the tax increase, he was joining the whiny chorus of local boys on the Ryder Cup team.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که او از افزایش مالیات شکایت داشت، او در حال پیوستن به آواز دسته جمعی پسران محلی در تیم Ryder Cup بود
[ترجمه گوگل]هنگامی که او در مورد افزایش مالیات شکایت کرد، او به کوروش شرم آور از پسران محلی در تیم جام رایدر پیوست

12. Her husband became aggravated by her constant nagging and whiny voice.
[ترجمه ترگمان]شوهرش از شنیدن صدای ناله و ناله همیشگی او ناراحت شد
[ترجمه گوگل]شوهرش با صدای مضطرب و ناگهانی او تشدید شد

13. Some who see the protesters as a bunch of whiny young leftists opposing the great symbols of American capitalism will be tempted circumstantially to side with Wall Street.
[ترجمه ترگمان]برخی از کسانی که معترضین را به عنوان گروهی از چپ گرایان جوان می بینند که مخالف نمادهای بزرگ سرمایه داری آمریکایی هستند، با شور و شوق به طرف وال استریت متمایل می شوند
[ترجمه گوگل]برخی از کسانی که معترضان را به عنوان دسته ای از چپ گرایان جوان که مخالف نمادهای بزرگ سرمایه داری آمریکا هستند را می بینند، وسوسه انگیز به نظر می رسد تا با وال استریت روبرو شوند

14. Real men eat meat, regardless of what their know-it-all, whiny physician says every year at the end of the check-up.
[ترجمه ترگمان]پزشکان بدون توجه به آنچه که می دانند، گوشت می خورند، بدون توجه به آنچه که می دانند - همه، whiny پزشک هر سال در پایان این بررسی می گوید
[ترجمه گوگل]مردان واقعی خوردن گوشت بدون در نظر گرفتن آنچه که همه آنها می دانند، پزشک هر روز در پایان بررسی می گوید:

a whiny baby

کودکی که زود بی‌تابی و زاری می‌کند


پیشنهاد کاربران

ناله و مویه


کلمات دیگر: