کلمه جو
صفحه اصلی

spittle


معنی : تف، اب دهان، مایع مترشحه از غدد بزاقی
معانی دیگر : خدو، اخ تف

انگلیسی به فارسی

مایع مترشحه از غدد بزاقی، تف، آب دهان


اسپیتل، تف، اب دهان، مایع مترشحه از غدد بزاقی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: saliva.

(2) تعریف: a similar substance secreted by certain insects.

• saliva, spit
spittle is the watery liquid produced in your mouth; an old-fashioned word.

مترادف و متضاد

تف (اسم)
spit, sputum, spittle

اب دهان (اسم)
spit, slobber, saliva, spittle, slaver

مایع مترشحه از غدد بزاقی (اسم)
spittle

جملات نمونه

1. Gobs of grease / spittle ran down his chin.
[ترجمه ترگمان]تف کردن آب و تف کردن روی چانه اش
[ترجمه گوگل]Gobs گریس / Spittle فرار چانه اش

2. Gobs of spittle ran down his chin.
[ترجمه ترگمان]آب دهان از چانه اش می چکید
[ترجمه گوگل]Gobs از spittle فرار چانه خود را

3. She rode on a great crest of spittle, from one tongue, one watery taste, to another.
[ترجمه ترگمان]از یک زبان، از یک زبان، از یک زبان، از یک زبان، به یکی دیگر، به راه خود ادامه داد
[ترجمه گوگل]او سوار بر یک طناب بزرگ از گلوله، از یک زبان، یک طعم آبدار، به دیگری

4. Spittle was running down his chin and dripping on to his clothes.
[ترجمه ترگمان]آب دهان از چانه اش می چکید و روی لباسش می چکید
[ترجمه گوگل]Spittle در حال ریزش چانه اش بود و به لباس هایش منتقل می شد

5. It wiped the spittle, trying to clean off the dirt.
[ترجمه ترگمان]آب دهانش را پاک کرد و سعی کرد گرد و خاک را پاک کند
[ترجمه گوگل]این اسپیتل را پاک کرده و سعی می کند خاک را تمیز کند

6. Strings of spittle hanging from pointed teeth to lower lip reflected moonshine as the cadaverous head arched skywards.
[ترجمه ترگمان]آب دهانش از لای دندان های تیز به پایین آویخته شده بود
[ترجمه گوگل]رشته اسپیتل حلق آویز از دندان های اشاره شده به لبه های پایین منعکس کننده موشن به عنوان سر سوزن چسبیده به آسمان

7. Spittle oozed down his jaw.
[ترجمه ترگمان]آب دهان از فک پایین سرازیر شد
[ترجمه گوگل]اسپیتتل فک پایینش را بریده بود

8. His eyes were hooded and white spittle had formed at the corners of his mouth.
[ترجمه ترگمان]چشم هایش با لباس کلاهدار سیاه و تف سفید در گوشه های دهانش شکل گرفته بود
[ترجمه گوگل]چشمان او کت و کت و کت و شلوار سفید در گوشه های دهان او شکل گرفت

9. The windscreen was splattered with spittle which had dribbled down the glass and dried.
[ترجمه ترگمان]شیشه پنجره با تف و تف شده بود که از شیشه چکه می کرد و خشک می کرد
[ترجمه گوگل]شیشه ی شیشه ای با اسپیتل که شیشه ی آن را می کشید و خشک می شد، پراکنده شد

10. The actor is ranting, flinging spittle.
[ترجمه ترگمان]بازیگر نقش بازی می کند و تف می اندازد
[ترجمه گوگل]بازیگر سمبلیک است

11. Waziri moaned through the gag, spittle and blood running from the side of his mouth.
[ترجمه ترگمان]از میان دهان خود تف می کرد، تف می کرد، تف می کرد و خون از کنار دهانش جاری می شد
[ترجمه گوگل]وزیری از طریق گنگ، چشمه و خون از طرف دهانش نشسته بود

12. It was accompanied by a squall of spittle.
[ترجمه ترگمان]آب دهانش پر از آب و آب بود
[ترجمه گوگل]آن را با سوء استفاده از اسپیتل همراه بود

13. He smelled light sweat, felt spittle reaching to his chin.
[ترجمه ترگمان]بوی عرق سبک به مشامش خورد و احساس کرد که آب دهانش به چانه اش می رسد
[ترجمه گوگل]او عرق نعناع را احساس کرد، به طرز فکری به چانه اش رسید

14. In addition to vomit your face emerge spittle, you Mandehuaya play.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر استفراغ، صورت خود را استفراغ می کنید، می توانید بازی کنید
[ترجمه گوگل]علاوه بر استفراغ چهره شما ظاهر spittle، شما Mandehuaya بازی

پیشنهاد کاربران

آب دهن

اب دهان


کلمات دیگر: