کلمه جو
صفحه اصلی

dilute


معنی : ابکی، رقیق کردن، ابکی کردن
معانی دیگر : (از راه آمیختن با آبگونه) رقیق کردن یا شدن، تنک کردن یا شدن، آبناک کردن یا شدن، تنکیدن، (از راه آمیختن با چیز دیگر) دگرگون کردن یا شدن، کم توان کردن یا شدن، ضعیف کردن یا شدن، رقیق

انگلیسی به فارسی

رقیق کردن، آبکی کردن


رقیق کردن، ابکی کردن، ابکی


انگلیسی به انگلیسی

• make a liquid thinner or weaker, water down, reduce the strength of
diluted, watered down, thinned, reduced in strength
when you dilute a liquid, you add water or another liquid to it in order to make it weaker.
to dilute someone's power, idea, or role means to make it weaker or less effective.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] رقیق، رقیق کردن
[عمران و معماری] رقیق
[مهندسی گاز] رقیق کردن، آبکی کردن
[زمین شناسی] رقیق کردن ،ابکی کردن پایین آوردن غلظت یک مخلوط ؛ در این مورد غلظت هر گاز خطرناک در هوای معدن بوسیله اضافه کردن هوای تازه .
[نساجی] رقیق کردن - رقیق سازی - رقیق
[ریاضیات] رقیق کردن، رقیق

مترادف و متضاد

ابکی (صفت)
watery, dilute, washy, diluted, soupy, wishy-washy

رقیق کردن (فعل)
attenuate, thin, dilute, extenuate, rarefy, rarify, subtilize

ابکی کردن (فعل)
dilute

make thinner; weaken


Synonyms: adulterate, alter, attenuate, cook, cut, decrease, deliquesce, diffuse, diminish, doctor, doctor up, irrigate, lace, lessen, liquefy, mitigate, mix, moderate, modify, needle, phony up, plant, qualify, reduce, shave, spike, temper, water, water down


Antonyms: concentrate, strengthen, thicken


thinned, weakened


Synonyms: adulterated, attenuated, cut, impaired, impoverished, laced, light, moderated, reduced, shaved, spiked, tempered, washy, watered down, waterish, watery, wishy-washy


Antonyms: concentrated, strengthened, thickened


جملات نمونه

1. to dilute combustible gases with carbon dioxide
گازهای آتش گیر را با دی اکسیدکربن رقیق کردن

2. to dilute the solution with water
محلولی را با آب رقیق کردن

3. Dilute the juice before you drink it.
[ترجمه سعید] آب میوه را قبل خوردن رقیق کنید
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه بخوریش، آب میوه رو خالی کن
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه نوشیدن آب، آب را از بین ببرید

4. Dilute the paint with a little oil.
[ترجمه راضیه] رنگ را با کمی روغن رقیق کن
[ترجمه ترگمان]نقاشی را با کمی روغن عوض کن
[ترجمه گوگل]رنگ را با روغن کمی شسته شود

5. Dilute the ammonia with water before you use it.
[ترجمه ترگمان]قبل از استفاده از آن، آمونیاک را با آب رقیق کنید
[ترجمه گوگل]قبل از استفاده از آن آمونیاک را با آب تخلیه کنید

6. If you give your baby juice, dilute it well with cooled, boiled water.
[ترجمه ترگمان]اگر به نوزادتان آب میوه می دهید، آن را رقیق کنید و خنک کنید و آب جوشیده را خنک کنید
[ترجمه گوگل]اگر شما آب کودک خود را به شما بدهد، آن را با آب سرد و آب جوش رقیق کنید

7. Add water to dilute the solution to the required strength.
[ترجمه ترگمان]آب را برای رقیق کردن محلول به توان مورد نیاز اضافه کنید
[ترجمه گوگل]آب را اضافه کنید تا محلول را به قدرت مورد نیاز رقیق کنید

8. These measures are designed to dilute public fears about the product's safety.
[ترجمه ترگمان]این اقدامات برای رقیق کردن ترس های عمومی در مورد امنیت محصول طراحی شده اند
[ترجمه گوگل]این اقدامات برای رهایی از ترس عمومی در مورد ایمنی محصول طراحی شده است

9. Dilute the paint with water until it is the consistency of milk.
[ترجمه ترگمان]رنگ را با آب رقیق کنید تا استحکام شیر خشک شود
[ترجمه گوگل]رنگ را با آب بپوشان تا انطباق شیر باشد

10. Dilute the juice slightly with water.
[ترجمه ترگمان]عصاره را کمی با آب رقیق کنید
[ترجمه گوگل]آب کمی را با آب بشویید

11. Dilute the orange juice with water before you drink it.
[ترجمه ترگمان]قبل از نوشیدن آب پرتغال را با آب مخلوط کن
[ترجمه گوگل]قبل از نوشیدن آب آب پرتقال را با آب بشویید

12. The poisons seeping from Hanford's contaminated land quickly dilute in the water.
[ترجمه ترگمان]The که از زمین آلوده Hanford تراوش می شوند به سرعت در آب رقیق می شوند
[ترجمه گوگل]سموم از زمین های آلوده شده هانفورد به سرعت در آب رقیق می شوند

13. There was a clear intention to dilute black voting power.
[ترجمه ترگمان]یک تصمیم روشن برای رقیق کردن قدرت رای دهی سیاه وجود داشت
[ترجمه گوگل]یک هدف روشن برای رها کردن قدرت رای گیری سیاه وجود داشت

14. When albumin is placed in water, dilute salt solutions, or moderately concentrated salt solutions, it remains soluble.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که آلبومین در آب، محلول های نمک رقیق و یا محلول های نمک متوسط قرار داده شود، قابل حل باقی می ماند
[ترجمه گوگل]هنگامی که آلبومین در آب قرار می گیرد، محلول نمک را رقیق می کند یا محلول های نمکی متوسط، محلول می شود

to dilute the solution with water

محلولی را با آب رقیق کردن


diluted milk

شیر رقیق‌شده، شیر آبکی (یا آبناک)


to dilute combustible gases with carbon dioxide

گازهای آتش‌گیر را با دی‌اکسیدکربن رقیق کردن


We should not allow our educational standards to become diluted.

نباید اجازه دهیم معیارهای آموزشی ما دچار ضعف شوند.


a diluted kind of democracy

نوعی مردم‌سالاری بی‌آب و رنگ


پیشنهاد کاربران

رقیق، آبکی

تضعیف کردن

کم کردن تأثیر چیزی

کمرنگ کردن

( درباره قوانین و دستورات و. . . ) شل گرفتن، جدی نگرفتن، سهل انگاری کردن

سرسری گرفتن

رقیق ( کردن ) ؛ کم کردن ( قدرت چیزی )

– dilute hydrochloric acid
– Dilute the solution with water
– Dilute the juice before you drink it
– These measures are designed to dilute public fears

dilute ( زیست شناسی - میکرب شناسی )
واژه مصوب: رقیق کردن
تعریف: کاستن از غلظت و قدرت محلول یا مخلوط

کم کردن ارزش/قدرت چیزی

کم اثر کردن. تضعیف کردن. کاستن از کیفیت چیزی


کلمات دیگر: