کلمه جو
صفحه اصلی

flex


معنی : سیم نرم خم شو، خم کردن، پیچاندن، انعطاف داشتن، پیچ دادن
معانی دیگر : (عضله) منقبض کردن، همکشیدن، ترنجیدن، ترنجاندن، (عضله) گرفتن، (دست یا پا و غیره) خم کردن، باز و بسته کردن، (مجازی) نیروی خود را به رخ دیگران کشیدن، (انگلیس) سیم برق (روکش دار و نرم)

انگلیسی به فارسی

خم کردن، پیچ دادن، سیم نرم خم‌شو


انعطاف پذیری، سیم نرم خم شو، خم کردن، پیچاندن، انعطاف داشتن، پیچ دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: flexes, flexing, flexed
(1) تعریف: to bend, often repeatedly.
متضاد: straighten

- He flexed the paper straw until it broke.
[ترجمه ترگمان] کاغذ را خم کرد تا شکست
[ترجمه گوگل] او تا زمانی که شکست خورد، کاغذ کاه را خم کرد

(2) تعریف: to contract, as a muscle that moves a joint.

- When my calf muscle flexes, I often get a cramp.
[ترجمه ترگمان] ، وقتی ماهیچه ساق پام درد میگیره من اغلب دچار گرفتگی میشم
[ترجمه گوگل] وقتی عضله گوساله من از بین می رود، من اغلب گرفتگی می کنم
اسم ( noun )
• : تعریف: (chiefly British) a small flexible electrical cable with a protective coating, used to supply power from an outlet to an appliance; cord.

• electrical cord; electrical wire; flexible insulated electrical cable
bend; bend repeatedly; display muscles, move muscles
a flex is a long plastic tube with two or three wires inside which is used for carrying electricity.
if you flex part of your body, you bend, move, or stretch it to exercise it.
when a group of people or a country flexes their muscle, they use their power to gain an advantage or to win a victory over an opponent.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] خم کردن
[مهندسی گاز] خم کردن، پیچ دادن
[نساجی] فلکس ( وزن 10000 متر لیف بر حسب گرم ) - خم کردن
[ریاضیات] نقطه ی عطف، برگشت، عطف

مترادف و متضاد

سیم نرم خم شو (اسم)
flex

خم کردن (فعل)
bow, incline, bend, curve, crank, leant, crook, flex, wry, limber, inflect, hunch, twist

پیچاندن (فعل)
intricate, wind, turn, waggle, wrest, flex, contort, bolt, screw, twist, distort, twitch, wring, tweak, wimble

انعطاف داشتن (فعل)
flex, resile

پیچ دادن (فعل)
strain, flex, screw, twist, hurtle, wrench, tweak, gnarl

bend


Synonyms: angle, contract, crook, curve, lean, mold, ply, spring, stretch, tighten, tilt, yield


Antonyms: be stiff, extend, straighten


جملات نمونه

1. flex your biceps so that i can measure them
عضله ی بازویت را سفت کن تا آن را اندازه بگیرم.

2. to flex and then to relax the muscles of the arm
عضلات بازوی خود را سفت و سپس شل کردن

3. Side cutters are useful for cutting electrical flex to length.
[ترجمه ترگمان]cutters جانبی برای برش flex الکتریکی به طول مفید هستند
[ترجمه گوگل]برش های جانبی برای کاهش انعطاف پذیری الکتریکی به طول مفید هستند

4. The new role will allow Delaney to flex her acting muscles.
[ترجمه ترگمان]نقش جدید به Delaney اجازه می دهد تا ماهیچه های acting را خم کند
[ترجمه گوگل]نقش جدید به Delaney اجازه می دهد که عضلات مکانیکی خود را فشرده کند

5. Take a comfortably wide stance and flex your knees a little.
[ترجمه ترگمان]یک حالت کاملا گشاد بگیرید و زانوهایتان را خم کنید
[ترجمه گوگل]نگاهی به موضع راحتی گسترده و کمی زانو بزنید

6. First, straighten your legs, then flex your feet.
[ترجمه ترگمان]اول، پاهات رو صاف کن، بعدش پاهات رو خم کن
[ترجمه گوگل]اول، پاها را درست کنید، سپس پای خود را کم کنید

7. She'd been strangled with some kind of flex or cord.
[ترجمه ترگمان]او با یک جور خم شدن یا سیم خفه شده بود
[ترجمه گوگل]او با نوعی انعطاف پذیری یا طناب خفه شده بود

8. Isabel saw the powerful muscles of his shoulders flex beneath his tunic as he controlled whatever emotion was driving him.
[ترجمه ترگمان]ایزابل عضلات نیرومند شانه هایش را در زیر پیراهنش دید که هر احساسی را که او را می راند کنترل می کرد
[ترجمه گوگل]ایزابل دید که عضلات قدرتمند شانه هایش در زیر لباس او انعکاس می یابد؛ زیرا او کنترل هر احساسی را که او رانندگی می کرد، کنترل می کرد

9. Read in studio Finally tonight we're going to flex our muscles.
[ترجمه ترگمان]در استودیو بخوانید در نهایت ما قصد داریم ماهیچه های خود را خم کنیم
[ترجمه گوگل]خواندن در استودیو در نهایت امشب ما قصد داریم عضلات ما را فشرده کنیم

10. Now Rostov was amazed to see the Khan flex his hand so that the nails extended like claws.
[ترجمه ترگمان]اکنون راستوف متعجب از این بود که می دید که خان دست خود را خم کرده است طوری که ناخن هایش مثل چنگال دراز شده باشد
[ترجمه گوگل]حالا روستوف شگفت زده شده بود تا خان را باز کند تا ناخن ها مانند پنجه رشد کند

11. The raft had to flex to survive, but there was a serious penalty: the constant movement produced tremendous abrasion.
[ترجمه ترگمان]کلک مجبور بود خم شود تا زنده بماند، اما یک پنالتی جدی بود: حرکت مداوم خراش عظیمی به بار می آورد
[ترجمه گوگل]قایق به فضا برای زنده ماندن نیاز داشت، اما یک مجازات جدی وجود داشت: جنبش ثابت باعث سقوط شدید شد

12. Lying as shown, flex the foot and swing the top leg forwards and backwards 5 times.
[ترجمه ترگمان]دراز کشیدن همانطور که نشان داده شده است، پا را خم کرده و قسمت بالایی را به جلو و به عقب تاب می دهد
[ترجمه گوگل]دروغ گفتن همانطور که نشان داده شد، پا را با دقت بالا بکشید و پا را به جلو و عقب 5 برابر کنید

13. Therese followed the fire flex along the stage and pulled the plug from the socket.
[ترجمه ترگمان]ترز در امتداد صحنه خم شد و دوشاخه را از پریز کشید
[ترجمه گوگل]Therese به دنبال انعطاف پذیری در امتداد صحنه بود و پلاگین را از سوکت کشید

14. Their leg joints flex only slightly in the front-rear direction but exceedingly well at right angles to this.
[ترجمه ترگمان]مفصل ران آن ها فقط کمی در جهت جلویی قرار دارد، اما در زوایای صحیح بسیار خوب است
[ترجمه گوگل]مفاصل پاهایتان فقط در جهت جلو و عقب اندکی انعطاف پذیر هستند، اما به اندازه کافی در جهت زاویه ای مناسب هستند

As he was diving into the water, he flexed his muscles.

وقتی می‌خواست در آب شیرجه برود عضلاتش را منقبض کرد.


Flex your biceps so that I can measure them.

عضله‌ی بازویت را سفت کن تا آن را اندازه بگیرم.


He lay on his back and flexed his knees.

او به پشت خوابید و زانوهای خود را باز و بسته کرد.


Once again Germany flexed its military muscles.

یک‌بار دیگر آلمان قدرت نظامی خود را نمایش داد.


پیشنهاد کاربران

نرمش کردن

پز دادن.

به رخ کشیدن

به رخ کشیدن،
چیزی که پُزِشو میدن،
چیزی که بهش افتخار میکنن،
مایه فخر فروشی و خودنمای،
تو اسلنگ هم معنی مثبت داره هم منفی
وحرف اضافش on هست مثلا . . . flexing on

پز دادن، به رخ کشیدن
دویتوم دریت گفتن. حرف اضافش on هست
مثال :
◀️
? What's your country's biggest flex on the rest of the world
یعنی کشورت بیشتر از همه به چیش مینازه جلوی بقیه ی دنیا ؟ ( بزرگترین افتخار و نماد و موفقیت کشورت چیه )
Well as germans we obviously have to say : world Wa - Cars
Yep cars definitely
به عنوان آلمانی ها مشخصاً باید بگیم ماشینهای جهانی

◀️ MK ultra and monarch programming are probably my country's biggest flexes. Its such an obscure nation I doubt any of you have even heard of it


کلمات دیگر: