کلمه جو
صفحه اصلی

fillet


معنی : سربند، گیس بند، نوار، قیطان، پشت مازو، تذهیب کاری کردن، گچ بری، اهن تنکه یا تسمه اهن
معانی دیگر : (آشپزی) گوشت بی استخوان، فیله، گوشت راسته، نواری که بالای پیشانی و دور سر می پیچند، پیشانی بند، باریکه، (گچ کاری - معماری) گچ بری باریک (به ویژه بین فرو رفتگی ها یا شیارهای ستون)، نواره ی مسطح گچ بری شده، تذهیب نواری (روی جلد کتاب)، با نواره آراستن، بالایه پرکردن، باریک ساختن، پشت مازو بریدن

انگلیسی به فارسی

( filet =) سربند، پیشانی‌بند، گیس‌بند، قیطان، نوار، پشت مازو، آهن تنکه یا تسمه آهن، تذهیب‌کاری کردن، بالایه پرکردن، گچ‌بری، باریک ساختن، پشت‌مازو بریدن


فیله، سربند، گچ بری، نوار، گیس بند، قیطان، پشت مازو، تذهیب کاری کردن، اهن تنکه یا تسمه اهن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a piece of meat or fish that has no bones.

(2) تعریف: a thin, boneless piece of meat that has been rolled up and tied, usu. in preparation for roasting.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fillets, filleting, filleted
(1) تعریف: to cut into fillets.

(2) تعریف: to remove the bones from (a piece of meat or fish).

• slice of boneless meat or fish (especially beef); hair ribbon; thin molding used to separate larger mouldings (architecture); loop of fibers (anatomy); narrow line on a book cover; concave filling where two planes meet (mechanics); loins of a horse
cut and prepare into fillets; remove the bones from fish or meat
a fillet of fish or meat is a piece without bones.
if you fillet a piece of fish or meat, you remove the bones from it.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] ریشه - ماهیچه - پشتبند - مغزی - سه گوش - نوار
[زمین شناسی] ریشه، ماهیچه، پشت بند، مغزی، سه گوش، نوار
[نساجی] پوشش سوزنی نواری سیلندر های خاردار ماشین کارد
[ریاضیات] گرده، ماهیچه، فیله، راکورد

مترادف و متضاد

سربند (اسم)
anadem, fillet, snood, filet

گیس بند (اسم)
anadem, fillet, filet

نوار (اسم)
screed, fillet, filet, ribbon, band, strip, tape, braid, swath, riband, swathe, lace, ligature, fascia, rand, ribband, welt

قیطان (اسم)
fillet, filet, braid, cordon, braiding, lace, thread

پشت مازو (اسم)
fillet, filet

تذهیب کاری کردن (اسم)
fillet, filet

گچ بری (اسم)
fillet, filet, modeling, modelling, tore

اهن تنکه یا تسمه اهن (اسم)
fillet, filet

جملات نمونه

1. a fish fillet
فیله ی ماهی

2. I ordered a fine fillet of salmon.
[ترجمه رضا] من سفارش فیله ماهی با کیفیت دادم.
[ترجمه ترگمان]دستور داد یک فیله ماهی قزل آلا به من داده شود
[ترجمه گوگل]من دستور دادم فیله خوب ماهی قزل آلا

3. Don't be afraid to ask your fishmonger to fillet flat fish.
[ترجمه ترگمان]از ماهی فروش به ماهی پهن فیل نترس
[ترجمه گوگل]نگران نباشید از fishmonger خود بخواهید ماهی ماهی تخت را برگرداند

4. I put a forkful of fillet steak in my mouth.
[ترجمه ترگمان]چنگال یک تکه گوشت خشک شده را در دهانم گذاشتم
[ترجمه گوگل]من یک فنجان فنجان استیک در دهانم گذاشتم

5. Repeat the entire process for the second fillet of trout.
[ترجمه ترگمان]کل فرآیند را برای یک نیمه دوم ماهی قزل آلا تکرار کنید
[ترجمه گوگل]کل پروسه را برای فیله دوم ماهی قزل آلا تکرار کنید

6. A quality product - fillet steak not offal!
[ترجمه ترگمان]یک محصول با کیفیت - یک استیک گوشت، که از گوشت خوک باقی نمانده است!
[ترجمه گوگل]یک محصول با کیفیت - فیت استیک بدون عسل!

7. The roast fillet of lamb with herb crust to follow is a classic dish, presented by Clayton with great finesse.
[ترجمه ترگمان]کباب گوشت بره با پوسته گیاهی به دنبال آن یک غذای کلاسیک است که توسط کلی تون با دقت فراوان ارایه شده است
[ترجمه گوگل]فیله کبابی بره با پوسته گیاهی به دنبال یک ظرف کلاسیک است که توسط کلیتون با ظرافت عالی ارائه شده است

8. With talk of sweetbreads and liver and fillet she captivated him - I couldn't quite see how she did it.
[ترجمه ترگمان]با حرف زدن درباره sweetbreads و کبد و fillet او را شیفته خود کرده بود - نمی توانستم بفهمم چطور این کار را کرده
[ترجمه گوگل]با صحبت از شیرینی های شیرین و کبد و فیله او او را جذب - من نمی توانستم کاملا ببینید که چگونه او آن را انجام داد

9. A mild whitefish fillet can be substituted for the tuna pictured here.
[ترجمه ترگمان]یک ماهیچه whitefish ملایم می تواند جایگزین ماهی تن ماهی که در اینجا دیده می شود جایگزین شود
[ترجمه گوگل]فیله سفید سفید ماهیانه می تواند جایگزین تون شده در اینجا باشد

10. Salmon is a relatively easy fish to fillet.
[ترجمه ترگمان]ماهی قزل آلا یک ماهی نسبتا ساده است
[ترجمه گوگل]ماهی قزل آلا یک ماهی نسبتا آسان به فیله است

11. It took him another ten minutes to fillet them for our supper.
[ترجمه ترگمان]ده دقیقه طول کشید تا آن ها را برای شام آماده کنند
[ترجمه گوگل]ده دقیقه دیگر او را برای شام ماجرا گذاشت

12. Cut the fillet in half if necessary to fit the steaming plate.
[ترجمه ترگمان]اگر لازم باشد با آن ظرف بخار که بخار از آن بخار بلند می شود، از آن جدا شویم
[ترجمه گوگل]اگر لازم باشد، آن را به پانل بخار برش دهید

13. He then slices open the fillet to add a langoustine mousse.
[ترجمه ترگمان]سپس slices را باز می کند تا یک langoustine langoustine را به آن اضافه کند
[ترجمه گوگل]او سپس فیله را باز می کند تا موز لنگوستین را اضافه کند

14. Above: fillet of turbot on spinach with chive and spiced sauces.
[ترجمه ترگمان]بالا: fillet of بر روی اسفناج با سس های سالاد و چاشنی دار
[ترجمه گوگل]بالا: فلفل هندی در اسفناج با سس گوجه فرنگی و ادویه جات ترشی جات

a fish fillet

فیله‌ی ماهی


پیشنهاد کاربران

گرد کردن

گرد کردن گوشه ها

گوشه یا نواری

توی منوی رستوران دیدم:
Salmon fillet with green beans
فیله سالمون ( یه جور ماهی ) با لوبیا سبز
( فیله همون قسمت بدون استخوان گوشت هس )



fillet ( حمل ونقل هوایی )
واژه مصوب: کنجی
تعریف: 1. پَسارگیری که محل اتصال دو سطح را با ایجاد قوس پُر می کند 2. قسمتی از تقاطع باند و خزش راه که برای سهولت در دورزدن های سریع روسازی می شود


کلمات دیگر: