کلمه جو
صفحه اصلی

develop


معنی : ایجاد کردن، پرورش دادن، توسعه دادن، بسط دادن
معانی دیگر : رشد یافتن یا دادن، توسعه یافتن یا دادن، گسترش دادن یا یافتن، بالیدن، گستراندن، گوالیدن، پروراندن، تبدیل کردن یا شدن، دگرسان شدن یا کردن، تحول پیدا کردن، متحول کردن یا شدن، آباد شدن، معمور شدن، ساختمان سازی کردن، بساز و بفروش کردن، (بیماری یا اشکال و غیره) دچار شدن، گرفتن، (فیلم) ظاهر کردن یا شدن، ثابت کردن فیلم، (گیاه) روییدن، رستن، نیرومند کردن یا شدن، موثر کردن یا شدن، (ادبیات) کم کم آشکار کردن (داستان یا اندیشه ی اصلی داستان)، آشکار شدن، روی دادن، اتفاق افتادن، به وجود آمدن یا آوردن، پیشرفت کردن، (موسیقی) پیچیده و مبسوط کردن (با ایجاد تنوع در آهنگ های فرعی)، (ریاضی - هندسه) گستردن، مسطح کردن

انگلیسی به فارسی

توسعه دادن، بسط دادن، پرورش دادن


توسعه دادن، ایجاد کردن


توسعه، توسعه دادن، بسط دادن، پرورش دادن، ایجاد کردن


انگلیسی به انگلیسی

• build, improve; mature, grow
when something develops, it grows or changes over a period of time into a better, more advanced, or more complete form.
to develop an area of land means to build houses or factories on it.
if someone develops a new machine, they produce it by improving the original design.
to develop a characteristic, illness, or fault means to begin to have it.
when a photographic film is developed, negatives or prints are made from it.
see also developed, developing.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] ایجاد کردن - توسه دادن
[ریاضیات] پیدا کردن، به دست آوردن، بسط دادن، گستردن، توسعه دادن، آماده ی بهره برداری کردن، طرح و تدوین، پیشرفت، ارائه ی روش خوب، گسترش دادن

مترادف و متضاد

ایجاد کردن (فعل)
make, cause, hatch, produce, beget, create, construct, develop, engender, put out

پرورش دادن (فعل)
breed, develop, foster, bring up

توسعه دادن (فعل)
increase, enlarge, expand, develop, extend, outstretch

بسط دادن (فعل)
enlarge, stretch, expand, produce, develop, heighten

cultivate, prosper


Synonyms: advance, age, enroot, establish, evolve, expand, flourish, foster, grow, grow up, maturate, mature, mellow, progress, promote, ripen, thrive


Antonyms: halt, repress


expand, work out


Synonyms: actualize, advance, amplify, augment, beautify, broaden, build up, cultivate, deepen, dilate, elaborate, enlarge, enrich, evolve, exploit, extend, finish, heighten, improve, intensify, lengthen, magnify, materialize, perfect, polish, promote, realize, refine, spread, strengthen, stretch, unfold, widen


Antonyms: circumscribe, compress, confine, decrease, lessen, narrow


begin; occur


Synonyms: acquire, arise, befall, betide, break, break out, breed, chance, come about, come off, commence, contract, ensue, establish, follow, form, generate, go, happen, invest, originate, pick up, result, start, transpire


Antonyms: cease, discontinue, end, halt, stop


unfold; be made known


Synonyms: account for, acquire, actualize, disclose, disentangle, elaborate, evolve, exhibit, explain, explicate, foretell, form, materialize, produce, reach, realize, recount, state, uncoil, uncover, unfurl, unravel, unroll, untwist, unwind


جملات نمونه

1. develop a hate for
منزجر شدن از،کینه(ی کسی یا چیزی را) به دل گرفتن

2. develop a taste for something
(در مورد چیزی) سلیقه پیدا کردن،خبره شدن،چشته خور شدن

3. develop breasts
پستان درآوردن

4. flowers develop from buds
گل از شکوفه می روید.

5. rain and summer sun develop the crops
باران و خورشید تابستان محصولات را به عمل می آورد.

6. they are trying to develop the country's economy
آنان می کوشند تا اقتصاد کشور را گسترش دهند.

7. the aim of education must be to develop the whole child
هدف آموزش بایستی پرورش کلیه ی جنبه های کودک باشد.

8. the two companies have teamed up to develop a new rocket
آن دو شرکت برای به وجود آوردن یک موشک جدید با هم همدست شده اند.

9. various companies are vying with each other to develop the new computer
شرت های گوناگون دارند برای ساختن کامپیوتر نوین با هم رقابت می کنند.

10. The company needs to develop a stronger orientation towards marketing its products.
[ترجمه ترگمان]شرکت باید جهت بازاریابی محصولات خود یک جهت گیری قوی ایجاد کند
[ترجمه گوگل]این شرکت نیازمند جهت گیری قوی تر در جهت بازاریابی محصولات خود است

11. A lot of teenagers develop acne.
[ترجمه سمیه] بسیاری از نوجوانان دچار آکنه می شوند.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از نوجوانان آکنه را توسعه می دهند
[ترجمه گوگل]بسیاری از نوجوانان آکنه را توسعه می دهند

12. It is important to develop good study skills.
[ترجمه ترگمان]توسعه مهارت های مطالعه خوب مهم است
[ترجمه گوگل]مهم است که مهارت های مطالعه خوب را توسعه دهیم

13. Children usually develop speech in the second year of life.
[ترجمه كريستين] کودکان غالبا در دو سالگی توانمندى براى حرف زدن را پیدا می کنند.
[ترجمه ترگمان]کودکان معمولا در سال دوم زندگی سخنرانی می کنند
[ترجمه گوگل]کودکان معمولا در سال دوم زندگی سخنرانی می کنند

14. Once you are injected you will—sooner or later—develop full-blown AIDS.
[ترجمه ترگمان]زمانی که به شما تزریق می کنید - دیر یا زود به رشد کامل ایدز کمک خواهید کرد
[ترجمه گوگل]هنگامی که تزریق می کنید، دیر یا زود رشد می کنید، ایدز کامل را از دست می دهید

15. We are trying to develop a working partnership between local schools and industries.
[ترجمه ترگمان]ما در تلاشیم تا یک مشارکت کاری میان مدارس و صنایع داخلی ایجاد کنیم
[ترجمه گوگل]ما در حال تلاش برای ایجاد همکاری کاری بین مدارس و صنایع محلی هستیم

16. We will do our utmost to develop new markets.
[ترجمه ترگمان]ما نهایت تلاش خود را برای توسعه بازارهای جدید انجام خواهیم داد
[ترجمه گوگل]ما برای ایجاد بازارهای جدید از همه مهمتر خواهد بود

17. Many celebrities develop a working class accent to increase their street-credibility.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد مشهور دارای لهجه طبقه کارگر برای افزایش اعتبار street هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد مشهور، یک طبقه کارگر برای افزایش اعتبار خیابانی خود را توسعه می دهند

18. The council house is planning to develop the area to the east of the town centre.
[ترجمه ترگمان]این خانه در حال برنامه ریزی برای توسعه این ناحیه در شرق مرکز شهر است
[ترجمه گوگل]خانه شورا قصد دارد منطقه را به سمت شرق مرکز شهر توسعه دهد

19. Apparently some people have an inborn tendency to develop certain kinds of tumour.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا برخی افراد تمایل ذاتی برای توسعه انواع تومور دارند
[ترجمه گوگل]ظاهرا برخی افراد تمایلی به رشد نوع خاصی از تومور دارند

They developed several tracts of land.

آنان چندین قطعه زمین را معمور کردند.


They are trying to develop the country's economy.

آنان می‌کوشند تا اقتصاد کشور را گسترش دهند.


Our industries are developing fast.

صنایع ما به‌سرعت درحال رشد است.


He developed his muscles by exercise.

او با ورزش عضلات خود را پرورش داد.


Gradually the wind developed into a strong storm.

کم‌کم وزش باد تبدیل به توفان شد.


as civilization develops ...

همانطور که تمدن متحول می‌گردد ...


She developed pneumonia and died.

او سینه پهلو کرد و مرد.


developing agent

عامل ظهور


Rain and summer sun develop the crops.

باران و خورشید تابستان محصولات را به عمل می‌آورد.


Flowers develop from buds.

گل از شکوفه می‌روید.


His interest developed as he watched her.

همان‌طور که به او نگاه می‌کرد، علاقه‌اش بیشتر می‌شد.


She has developed the plot of her novel skilfully.

او داستان رمان خود را با مهارت پرداخت کرده است.


It developed that neither of them had paid the rent.

معلوم شد که هیچ‌کدام از آن دو کرایه را نپرداخته بود.


an engine that develops 100 horsepower

موتوری که صد توان اسب نیرو تولید می‌کند


the developing nations

کشورهای در حال پیشرفت


Western countries with their developed economies can ...

کشورهای غربی با اقتصاد پیشرفته خود می‌توانند ...


highly developed technology

تکنولوژی بسیار پیشرفته


اصطلاحات

develop a taste for something

(در مورد چیزی) سلیقه پیدا کردن، خبره شدن


develop breasts

پستان درآوردن


پیشنهاد کاربران

پرورش دادن
توسعه دادن
ایجاد کردن
بوجود اوردن


ارائه کردن

تدوین کردن

به بار نشستن
نتیجه دادن
دنبال کردن
روی دادن
اتفاق افتادن
بوجود آوردن/ بوجود آمدن
موثرواقع شدن

( بیماری و درد و غیره ) مبتلا شدن - بوجود آوردن/آمدن، ایجاد کردن/شدن، ابداع کردن/شدن، تشکیل دادن/شدن، شکل دادن/گرفتن

حرکت دادن مهرهای ردیف اول ( غیر از سربازها ) از موقعیت اولیه برای شرکت در بازی شطرنج

پیشبرد

پیشرفت کردن

Develop a film
For photography
ظهور عکس

بروز کردن

بهتر کردن

پروردن، پدید آوردن، پر و بال دادن/گرفتن، بسط و توسعه دادن

خلق کردن
God developed the Universe
خدا جهان را خلق کرد

ظاهر کردن ( شدن ) فیلم

ایجاد کردن

ایجاد کردن، پرورش دادن، توسعه دادن

ارتقا دادن؛بسط و گسترش، پایه ریزی کردن

تشکیل دادن، رقم زدن

افزایش دادن
teacher should always seek knowledge and develop their skills ⌚️
معلمان همیشه باید در پی کسب دانش بوده و مهارت های خود را افزایش دهند

. to grow or gradually change

شاخ و برگ دادن

1پروش دادن ، نه به معنیه ( grow پرورش دادن گل گیاه )
2توسعه دادن
3 ظاهر کردن عکس یا فیلم
4دچار ( بیماری درد و. . . ) شدن
5تدوین کردن
6 ابداع کردن ( invent=اختراع کردن )
7رشد یافتن/کردن= Grow” ( رشد کردن )

ظاهر کردن و چاپ عکس

گسترش دادن ، بهبود بخشیدن، توسعه دادن

In science we collect related facts by the use of objective methods to develop a theory to explain those facts.
ارائه دادن ( روان شناسی )

دچار شدن
example: He developed a brain abcess
او دچار آبسه مغزی شد.

پیشرفت کردن
یک کلام 😉

رشد ( n )


شیوع پیداکردن ( بیماری ها )

توسعه دادن
موجب پیشرفت

تجربه کردن

توسعه پیدا کردن ( یافتن )
گسترش پیدا کردن ( یافتن )

درآوردن ( بال )

ظاهر کردن یا شدن ( فیلم )
for some reasons , the last film I took didn't develop properly
بخاطر چند دلیل ، فیلم آخری که من گرفتم به طور کامل ظاهر نشد 🎞🎞🎞

( فهرست، طرح و . . ) تهیه کردن، تنظیم کردن

ارتقا دادن
توسعه دادن
پیشرفت کردن
This book can develop your speaking skill

develop means to grow or change into a stronger; larger or better form and situation
توسعه دادن
ارتقا دادن
پیشرفت کردن
For example: this book can develop your speaking skill


develop wing
بال در آوردن

ساختن
ایجاد
پیشرفت

رشد کردن و توسعه دادن

موضوعی را "باز کردن"

ظاهر کردن عکس

develop ( verb ) = evolve ( verb )
به معناهای : توسعه یافتن، پرورش دادن، گسترش دادن، تکامل یافتن، متحول کردن

دچار شدن، مبتلا شدن ( مثلاً مبتلا شدن به دندان درد )

صورت گرفتن، رخ دادن

به نقل از فرهنگ هزاره
[موقعیت، حادثه] بوجود آمدن، ایجاد شدن

ظاهر کردن ( عکس و فیلم )
For some reason, the last film I took didn't develop properly

تکوین کردن - ایجادکردن - توسعه دادن

دُچار شدن

مبتلا شدن


کلمات دیگر: