بیکاری که کار طلبد
( کار جو ی ) ( اسم ) ۱ - آنکه در پی کاریست کسی که جویای شغلی است . ۲ - منهی خبر گزار: [ ابا هر هزاری یکی کار جوی برفتی نگهداشتی کار اوی ] .
( کار جو ی ) ( اسم ) ۱ - آنکه در پی کاریست کسی که جویای شغلی است . ۲ - منهی خبر گزار: [ ابا هر هزاری یکی کار جوی برفتی نگهداشتی کار اوی ] .