1. truth as it appeared to his inward sight
واقعیتی که او باطنا درک می کرد
2. truth shall beacon our way
حقیقت راه ما را روشن خواهد کرد.
3. truth witl out
دیر یا زود واقعیت آشکار می شود
4. let truth be the lamp at your feet
بگذار حقیقت چراغ راه تو باشد.
5. the truth about vitamins
حقایق مربوط به ویتامین ها
6. the truth is quite otherwise
واقعیت با این کاملا فرق دارد.
7. the truth is that i never kissed her
واقعیت آن است که هرگز او را نبوسیدم.
8. the truth of his words became manifest at that time
درستی گفته های او در آن هنگام آشکار شد.
9. the truth of the matter is that he is too old
واقعیت قضیه این است که سن او زیاد است.
10. in truth
راستی،به درستی،واقعا،حقیقتا
11. the truth often hurts
واقعیت غالبا دردناک است
12. a home truth
حقیقتی که به دل می نشیند
13. a part truth
حقیقت نسبی
14. an intuitive truth
واقعیت شهودی
15. gradually the truth began to dawn on him
کم کم واقعیت برایش آشکار شد.
16. gradually the truth leaked out
کم کم حقیقت آشکار شد.
17. gradually the truth surfaced
کم کم واقعیت هویدا شد.
18. inconsistent with truth
ناسازگار با واقعیت
19. statements whose truth and sincerity strikes home
اظهاراتی که درستی و صداقت آن بردل می نشیند
20. the cold truth
واقعیتی یاس آور
21. the effectual truth of the matter is . . .
واقعیت امر این است که . . .
22. the gloomy truth has sunk in that freedom will not come so soon
این واقعیت غم افزا در مغزها جایگزین شده است که آزادی به این زودی ها به دست نخواهد آمد.
23. the literal truth
واقعیت راستین
24. the naked truth
حقیقت بی شایبه
25. the simple truth
واقعیت عریان
26. the sober truth
واقعیت بدون اغراق
27. the sorry truth is that . . .
واقعیت غم انگیز این است که. . .
28. the strict truth
واقعیت درست
29. the undeniable truth
راستینه ی انکارناپذیر
30. the unvarnished truth
واقعیت رک و راست
31. the very truth of his statements is disputed by a number of people
شماری از مردم درستی اظهارات او را مورد تردید قرار داده اند.
32. of a truth
مطمئنا،قطعا،واقعا
33. tell the truth and shame the devil
حتی اگر به ضررت تمام می شود راست بگو
34. always tell the truth
همیشه راست بگو.
35. i suspect the truth of her statements
من به صحت گفته های او بدگمان هستم.
36. remote from the truth
دور از حقیقت
37. the dichotomy between truth and falsehood
تفاوت میان راستی و نادرستی
38. there is much truth in what you say
در آنچه که می گویی حقیقت بسیاری نهفته است.
39. therer was no truth in his expression of friendship
اظهار دوستی او از روی صداقت نبود.
40. to demonstrate the truth of something
حقیقت چیزی را اثبات کردن
41. to falsify the truth
حقیقت را وارونه جلوه دادن
42. to predicate the truth of somebody's claims
صداقت ادعاهای کسی را مورد تاکید قرار دادن
43. to stretch the truth
واقعیت را تحریف کردن
44. to tell the truth
حقیقت را گفتن
45. to winnow the truth from a mass of conflicting evidence
حقیقت را از توده ی مدارک ضد و نقیض استخراج کردن
46. we must separate truth from fabrications
باید حقیقت را از جعلیات سوا کنیم.
47. when demagoguery covers truth under a cloud of propaganda
هنگامی که عوام فریبی حقیقت را زیر ابری از تبلیغات می پوشاند.
48. i don't doubt the truth of what he says
در صدق گفتارش شک ندارم.
49. i told you the truth and homa can bear witness
راستش را به شما گفتم و هما می تواند شهادت بدهد (هما شاهد است).
50. in a search for truth
در جستجوی حقیقت
51. she insisted upon the truth of his words
او روی صحت گفته های خود پافشاری کرد.
52. sooner or later, the truth will out
حقیقت دیر یا زود آشکار خواهد شد.
53. the eclipse established the truth of einstein's theories
خسوف صحت نظریه ی انشتین را ثابت کرد.
54. to dig out the truth
حقیقت را کشف کردن
55. to piece together the truth
به حقیقت پی بردن
56. to tell you the truth i am not so interested
راستش را بخواهی چندان علاقه مند نیستم.
57. without a shred of truth
بدون ذره ای حقیقت
58. you must face the truth
تو باید واقعیت را قبول کنی.
59. you will know the truth and the truth shall save you
شما حقیقت را درخواهید یافت و حقیقت شما را رستگار خواهد کرد.
60. to tell (you) the truth
راستش را بخواهی (بخواهید)،راستی
61. to tell you the truth
راستش را بخواهی،به راستی
62. he seems to know the truth
چنین می نماید که از واقعیت آگاه است.
63. he was blind to the truth
او واقعیت را درک نمی کرد.
64. his statements are incommensurable with truth
اظهارات او ارزش همسنجی با واقعیت را ندارند.
65. in his speech, he mingles truth and lies
در نطقش حقیقت را با دروغ قاتی می کند.
66. i've always told you the truth and have never been dishonest with you
همیشه به تو راست گفته و هرگز به تو نارو نزده ام.
67. she didn't once guess the truth
او ابدا اصل قضیه را حدس نزد.
68. the smoke that hides the truth
ابری که واقعیت را نهان می سازد
69. the very opposite of the truth
کاملا خلاف واقع (یا حقیقت)
70. there is a kernel of truth in what he claims
آنچه که او ادعا می کند در اصل راست است.