کلمه جو
صفحه اصلی

accepting

انگلیسی به فارسی

پذیرش


انگلیسی به انگلیسی

• receiving; consenting; tolerating

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] پذیرفته شدن، پذیرفتنی، قابل قبول

جملات نمونه

1. i'd hesitate before accepting that offer
درباره ی قبول آن پیشنهاد مطمئن نیستم.

2. the criteria for accepting students
ضوابط پذیرش دانشجو

3. he lowered himself by accepting a bribe
او با گرفتن رشوه خودش را کوچک کرد.

4. she was slow in accepting my proposal
در پذیرش پیشنهاد من درنگ کرد.

5. the girl knew that accepting those two men's invitation would compromise her reputation
دختر می دانست که پذیرش دعوت آن دو مرد شهرت او را به خطر خواهد انداخت.

6. He was quite agreeable to accepting the plan.
[ترجمه H85M] پذیرفتن یا قبول کردن چیزی 👍
[ترجمه ترگمان]از قبول نقشه راضی بود
[ترجمه گوگل]او کاملا موافق پذیرش این طرح بود

7. He was doubtful about accepting extra work.
[ترجمه سارا کاووسی] او درمورد پذیرشِ کارِ اضافی، دودل بود.
[ترجمه ترگمان]او در مورد قبول کردن کار اضافی تردید داشت
[ترجمه گوگل]او درباره پذیرش کار اضافی مشکوک بود

8. They were intimidated into accepting a pay cut by the threat of losing their jobs.
[ترجمه ترگمان]آن ها تهدید کردند که با تهدید از دست دادن شغل خود، پول پرداختی را قبول خواهند کرد
[ترجمه گوگل]آنها به اتخاذ پرداخت هزینه ای که تهدید به از دست دادن شغل خود را می پذیرند، هراس دارند

9. He is charged with accepting bribes from a firm of suppliers.
[ترجمه ترگمان]او متهم به پذیرش رشوه از یک شرکت تامین کننده است
[ترجمه گوگل]او از پذیرش رشوه از شرکت تامین کننده متهم است

10. I was on the verge of accepting.
[ترجمه ترگمان] من در شرف قبول کردنش بودم
[ترجمه گوگل]من در آستانه پذیرش بودم

11. In that way one is sure of accepting no humbug.
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب، انسان از قبول این موضوع مطمئن است
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، یک نفر مطمئن است که هیچ humbug را قبول نمی کند

12. She's in two minds about accepting his invitation.
[ترجمه ترگمان]دو ذهن دارد که دعوت او را بپذیرد
[ترجمه گوگل]او در مورد پذیرش دعوت او در دو ذهن است

13. My grandparents have never had a problem accepting me.
[ترجمه ترگمان]پدربزرگ و مادربزرگم هیچ وقت با قبول من مشکل نداشتن
[ترجمه گوگل]پدربزرگ و مادربزرگ من هرگز مشکلی در پذیرش من نداشتند

14. By accepting the money, she was in contravention of company regulations.
[ترجمه ترگمان]با قبول این پول، او مخالف مقررات شرکت بود
[ترجمه گوگل]با پذیرش پول، او در مقابل مقررات شرکت بود

15. In accepting the award, she mentioned the sterling work of her assistants.
[ترجمه ترگمان]او در پذیرش این جایزه، به کار استرلینگ دستیاران خود اشاره کرد
[ترجمه گوگل]در پذیرفتن جایزه، او از کار استرلینگ دستیارانش اشاره کرد

16. Her parents pushed her into accepting the job.
[ترجمه ترگمان]والدینش او را به پذیرفتن این شغل هل دادند
[ترجمه گوگل]پدر و مادرش او را به پذیرش این کار تحمیل کردند

پیشنهاد کاربران

پذیرفتن و قبول کردن چیزی

پذیرنده

adj. tolerating without protest

در معنای صفت:
آسان گیر، easygoing
بی تفاوت ( نسبت به آنچه در اطرافش میگذره )

پذیرا

do something without ask person

پذیرنده و تحمل کننده

Accepting ( verb ) = پذیرفتن، قبول کردن

examples :
1. i'd hesitate before Accepting that offer
من قبل از قبول این پیشنهاد تامل می کنم
2. he lowered himself by Accepting a bribe
او با قبول رشوه ارزش خود را پایین آورد.
3. the girl knew that Accepting those two men's invitation would compromise her reputation
دختر می دانست که پذیرفتن دعوت این دو مرد اعتبار وی را به خطر می اندازد.
4. I've been invited to their wedding, but I haven't decided whether to accept.
من به عروسی آنها دعوت شده ام ، اما تصمیم نگرفته ام که قبول کنم.
5. She won't accept advice from anyone.
او از هیچ کس نصیحت قبول نمی کند.
6. He is charged with accepting bribes from a firm of suppliers.
او متهم به قبول کردن رشوه از یک شرکت تأمین کننده شده است.
7. She said she'd accept $15 for it
او گفت که 15 دلار در ازای آن قبول کرده است.
8. Can we accept his account as the true version?
می توانیم روایت او را به عنوان برداشت حقیقی بپذیریم؟
9. I accept that this will not be popular.
من می پذیرم که این محبوبیت نخواهد داشت.
10. She had never been accepted into what was essentially a man's world.
او هرگز در دنیایی که اساساً دنیای مردان بود، پذیرفته نشده بود.
11. She was accepted to study music.
او پذیرفته شد که موسیقی بخواند.

اگر به صورت صفت ( adj ) در جمله بیاد به معناهای : پذیرنده، پذیرش، آسان گیر، قبول کننده


در معنای صفت :
بی قید ، آسان گیر ، خونسرد


کلمات دیگر: