کلمه جو
صفحه اصلی

purchase


معنی : خرید، خریداری، ابتیاع، در امد سالیانه زمین، خریدن، خریداری کردن، خرید کردن، ستون ساختن
معانی دیگر : ابتیاع کردن، (با زحمت یا فداکاری و غیره) به دست آوردن، کسب کردن، جاپا، جادست، دستگیره، تکیه گاه، چیز خریداری شده، (حقوق) شرا، انتقال قانونی ملک که ناشی از ارث نباشد، (نادر) درآمد، بازده

انگلیسی به فارسی

خریداری کردن


خریداری، ابتیاع، خرید


درآمد سالیانه زمین


خرید، خریداری، ابتیاع، در امد سالیانه زمین، خریدن، خرید کردن، خریداری کردن، ستون ساختن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: purchases, purchasing, purchased
(1) تعریف: to obtain by exchanging money for; buy.
مشابه: buy

- The school will be purchasing new computers next year.
[ترجمه ترگمان] این مدرسه سال آینده کامپیوترهای جدیدی خریداری خواهد کرد
[ترجمه گوگل] این مدرسه سال آینده خرید کامپیوترهای جدید خواهد شد
- They purchased a second home in Mexico.
[ترجمه م] آنها خانه ی دومشان را درمکزیک خریدند
[ترجمه ترگمان] آن ها یک خانه دوم را در مکزیک خریداری کردند
[ترجمه گوگل] آنها یک خانه دوم در مکزیک خریدند

(2) تعریف: to get a secure hold or leverage on in order to lift or carry.

- They purchased the piano carefully before hauling it up the steps.
[ترجمه ترگمان] آن ها قبل از حمل آن، پیانو را به دقت خریده بودند
[ترجمه گوگل] آنها قبل از کشیدن قدم ها با دقت به خرید پیانو پرداختند
اسم ( noun )
مشتقات: purchasable (adj.), purchaser (n.)
(1) تعریف: something that is purchased.
مشابه: buy

- I went to a lot of stores but came home with only two purchases.
[ترجمه ترگمان] من به یک عالمه مغازه رفتم، اما فقط با دوتا خرید اومدم خو نه
[ترجمه گوگل] من به فروشگاه های زیادی رفتم اما فقط دو خرید خریدم

(2) تعریف: the act of purchasing.
مشابه: buy

- The purchase of a house can be a complicated process.
[ترجمه ترگمان] خرید یک خانه می تواند یک فرآیند پیچیده باشد
[ترجمه گوگل] خرید یک خانه می تواند یک روند پیچیده باشد

(3) تعریف: a secure grip or hold, as for moving or lifting something heavy.

• something which has been purchased; act of purchasing, act of buying
buy, acquire in exchange for money; procure, obtain
when you purchase something, you buy it; a formal word.
purchase is the act of buying something; a formal word.
a purchase is something that you buy; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] خرید
[عمران و معماری] جرثقیل
[ریاضیات] خرید، خریداری کردن

مترادف و متضاد

Synonyms: achieve, acquire, attain, come by, cop, deal in, earn, gain, get hold of, go shopping, invest, make a buy, make a purchase, market, patronize, pay for, pick up, procure, realize, redeem, secure, shop, shop for, take, take up, truck, win


Antonyms: sell


Synonyms: acquirement, acquisition, asset, bargain, booty, buy, gain, investment, property, steal


Antonyms: sale, sell


buy, obtain


خرید (اسم)
buy, purchase, procurement

خریداری (اسم)
buy, purchase, procurement

ابتیاع (اسم)
buy, purchase

در امد سالیانه زمین (اسم)
purchase

خریدن (فعل)
procure, buy, shop, bargain, purchase, invest, make a purchase

خریداری کردن (فعل)
buy, shop, bargain, purchase

خرید کردن (فعل)
procure, buy, shop, purchase, invest, make a purchase

ستون ساختن (فعل)
purchase, pillar

possession obtained with money


جملات نمونه

to purchase another shirt

یک پیراهن دیگر خریدن


to purchase one's life at the expense of one's honor

با از دست دادن شرافت جان خود را خریدن


A dearly purchased victory.

پیروزی که بسیار گران تمام شده است.


1. purchase records
اسناد خرید

2. the purchase of a new home
خرید یک خانه ی نو

3. the purchase of salt marshes was another of his harebrained projects
خرید شوره زارهای مردابی یکی دیگر از نقشه های نابخردانه ی او بود.

4. to purchase another shirt
یک پیراهن دیگر خریدن

5. to purchase one's life at the expense of one's honor
با از دست دادن شرافت جان خود را خریدن

6. date of purchase
تاریخ خرید

7. you can purchase tea and cookies at the buttery
می توانی در رستوران (دانشکده) چای و شیرینی بخری.

8. they canceled their purchase order
آنها دستور خرید خود را پس گرفتند (لغو کردند).

9. to make a purchase
خرید کردن

10. she showed us her new purchase with pride
او خرید تازه ی خود را با سر بلندی به ما نشان داد.

11. we had difficulty getting any purchase on the steep rock
در پیدا کردن جاپا بر آن صخره ی پر شیب دچار اشکال شدیم.

12. (advance) dope on the government's policy for the purchase of weapons
پیش آگاهی درباره سیاست خرید اسلحه توسط دولت

13. the ostensible reason for his trip to kashan was to purchase rugs but his real reason was to see his fiancée
دلیل ظاهری سفر او به کاشان خرید قالی بود ولی دلیل واقعی آن دیدن نامزدش بود.

14. Companies are moving away from outright purchase of company cars to contract hire.
[ترجمه ترگمان]شرکت ها از خرید کامل ماشین های شرکت برای استخدام قراردادی فاصله می گیرند
[ترجمه گوگل]شرکت ها از خرید مستقیم اتومبیل های شرکت به منظور استخدام قرارداد دور می شوند

15. They looked with envy at her latest purchase.
[ترجمه ترگمان]آن ها با رشک به آخرین خرید او نگاه کردند
[ترجمه گوگل]آنها در آخرین خرید خود با حسادت نگاه کردند

16. Keep the receipt as proof of purchase.
[ترجمه ترگمان]دریافت را به عنوان اثباتی برای خرید نگاه دارید
[ترجمه گوگل]رسید را به عنوان مدرک خرید نگهدارید

17. The purchase price figures out at about two million dollars.
[ترجمه ترگمان]قیمت خرید حدود دو میلیون دلار است
[ترجمه گوگل]قیمت خرید حدود دو میلیون دلار است

18. It is a recent purchase of mine.
[ترجمه ترگمان]این یک خرید جدید از معدن است
[ترجمه گوگل]این خرید اخیر من است

19. The new couple spent some money for the purchase of the furnature necessary for their new house.
[ترجمه ترگمان]این زوج جدید مقداری پول برای خرید لوازم ضروری برای خانه جدیدشان به خرج دادند
[ترجمه گوگل]این زوج جدید پولی برای خرید وسایل لازم برای خانه جدید خود صرف کردند

20. Keep your receipt as proof of purchase.
[ترجمه ترگمان]رسید خود را به عنوان اثباتی برای خرید نگاه دارید
[ترجمه گوگل]رسید خود را به عنوان مدرک خرید نگه دارید

21. It was decided the school should purchase new software.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم گرفته شد که این مدرسه باید نرم افزار جدیدی خریداری کند
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفت که مدرسه باید نرم افزار جدید را خریداری کند

22. Purchase tax was not payable on goods for export.
[ترجمه ترگمان]مالیات خرید برای صادرات قابل پرداخت است
[ترجمه گوگل]مالیات بر کالاها برای صادرات قابل پرداخت نیست

23. Please ensure that you purchase your ticket in advance.
[ترجمه ترگمان]لطفا مطمئن شوید که بلیط خود را پیشاپیش خریداری می کنید
[ترجمه گوگل]لطفا اطمینان حاصل کنید که بلیط خود را پیش خرید می کنید

the purchase of a new home

خرید یک خانه‌ی نو


date of purchase

تاریخ خرید


to make a purchase

خرید کردن


We had difficulty getting any purchase on the steep rock.

در پیدا کردن جا پا بر آن صخره‌ی پر شیب دچار اشکال شدیم.


She showed us her new purchase with pride.

او خرید تازه‌ی خود را با سربلندی به ما نشان داد.


پیشنهاد کاربران

فرایند خریدنِ چیزی

خرید

هزینه کردن

Buy


کلمات دیگر: