کلمه جو
صفحه اصلی

sell


معنی : فروش ومعامله، فروختن، بفروش رفتن
معانی دیگر : به فروش رساندن، خیانت کردن، نارو زدن، گول زدن، کلاه (سر کسی) گذاشتن، فریفتن، فروشندگی کردن، - فروشی کردن، به ثمن بخس فروختن، ابلهانه از دست دادن، بر باد دادن، تسلیم کردن، دادن، قبولاندن، راغب کردن، خواهان کردن، پذیراندن، ترغیب کردن، فروش رفتن، به فروش رسیدن، خریدار داشتن، موجب به فروش رفتن شدن، سبب فروش شدن، دوز و کلک، کلاهبرداری

انگلیسی به فارسی

فروش و معامله، فروختن، به فروش رفتن


فروش، فروش ومعامله، فروختن، بفروش رفتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sells, selling, sold
(1) تعریف: to exchange (something) with another for money.
مشابه: exchange, push, trade

(2) تعریف: to offer for purchase.
مترادف: carry, market, offer, vend
مشابه: auction, furnish, handle, hawk, hustle, negotiate, peddle, push, retail, supply, trade, unload, wholesale

(3) تعریف: to convince or persuade to buy.
مترادف: talk into
مشابه: convince, induce, jawbone, persuade, sway

- She sold him on the diamond pin.
[ترجمه ترگمان] اون اون رو به یه سنجاق الماس فروخت
[ترجمه گوگل] او را بر روی پین الماس فروخت

(4) تعریف: to cause to be accepted.
مشابه: hype, promote, push

- He sold the idea to a skeptical crowd.
[ترجمه ترگمان] او این ایده را به یک جمعیت شکاک فروخت
[ترجمه گوگل] او این ایده را به یک جمعیت شگفت انگیز فروخت
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: sell out
(1) تعریف: to be involved in selling anything.
مترادف: vend
مشابه: deal, hawk, peddle, trade, traffic, wholesale

(2) تعریف: to transfer something to someone for money.
مشابه: exchange, trade

(3) تعریف: to be in relative demand as an item for sale.
مشابه: go, move

- This book sells very well.
[ترجمه yas] این کتاب به خوبی به فروش می رسد
[ترجمه عرشیا] این کتاب بسیار عالی به فروش میرسد
[ترجمه ترگمان] این کتاب به خوبی فروش می کند
[ترجمه گوگل] این کتاب بسیار خوب است

(4) تعریف: to have a particular price (usu. fol. by at or for).
مترادف: cost, go for
مشابه: go, list, retail, wholesale

- It sells for six dollars.
[ترجمه ترگمان] آن به قیمت ۶ دلار فروخته می شود
[ترجمه گوگل] این برای شش دلار فروخته می شود
اسم ( noun )
• : تعریف: the method used in selling.

- Did he use a hard sell or a soft sell?
[ترجمه ترگمان] اون از یه فروش سخت یا فروش نرم استفاده کرد؟
[ترجمه گوگل] آیا او از فروش سخت یا فروش نرم استفاده کرد؟

• method of selling, sales technique; scam, fraud, deceit (slang)
offer for a price, offer for purchase; be offered for a price, be offered for purchase; deal, trade; betray; attract buyers, cause someone to buy something; cheat, deceive
if you sell something, you let someone have it in return for money.
if a shop sells a particular thing, it has it available for people to buy.
if something sells for a particular price, or sells at that price, it is offered for sale at that price.
if something sells, it is bought in fairly large quantities.
something that sells a product makes people want to buy the product.
if you sell yourself, you present yourself in a way which makes people have confidence in you and your abilities.
if you sell something off, you get rid of it by selling it, usually because you need the money.
if a shop is sold out of something or has sold out of it, it has sold it all and there is none left.
if a performance of a play, film, or other entertainment is sold out, all the tickets have been sold.
if you sell up, you sell everything that you have, such as your house or your business, because you need the money.

Simple Past: sold, Past Participle: sold


دیکشنری تخصصی

[حسابداری] فروختن

مترادف و متضاد

فروش ومعامله (اسم)
sell

فروختن (فعل)
market, cant, vent, auction, sell, undercut, undersell, sell up, hawk

بفروش رفتن (فعل)
sell

exchange an object for money


Synonyms: advertise, auction, bargain, barter, be in business, boost, clinch the deal, close, close the deal, contract, deal in, dispose, drum, dump, exchange, handle, hawk, hustle, market, merchandise, move, peddle, persuade, pitch, plug, puff, push, put across, put up for sale, retail, retain, snow, soft sell, soft soap, spiel, stock, sweet talk, trade, traffic, unload, vend, wholesale


Antonyms: buy


betray


Synonyms: beguile, break faith, bunk, cross, deceive, deliver up, delude, disappoint, double-cross, fail, four-flush, give away, give up, mislead, play false, rat on, sell down the river, stab in the back, surrender, take in, violate


Antonyms: guard, protect


جملات نمونه

1. sell a bill of goods
کلاه سر کسی گذاشتن،وعده ی پوچ دادن،درباغ سبز نشان دادن

2. sell down the river
مورد ظلم و جور قرار دادن،نارو زدن

3. sell like hot cakes
(عامیانه) بازار داغ داشتن،خوب به فروش رفتن

4. sell off
(به ویژه به قیمت کم) فروختن،از شر چیزی راحت شدن،به ثمن بخس دادن

5. sell oneself
1- خود فروشی کردن 2- (عامیانه) بازار خود را گرم کردن،از خود تعریف کردن

6. sell out
1- همه چیز را فروختن،فروختن و از کاسبی دست کشیدن 2- (عامیانه) خیانت کردن،نارو زدن،بدعهدی کردن

7. sell short
1- (سهام و اوراق بهادار و غیره) پیش از خرید فروختن،پیش از به دست آوری فروختن ( 2 (short sale- دست کم گرفتن،کم ارزش تر از آنچه هست پنداشتن

8. sell someone a bill of goods
(عامیانه) گول زدن،انداختن به

9. sell up
اموال شخص مقروض را فروختن (برای دادن به طلبکاران)

10. apples sell at three for a dollar
سیب ها هر سه تا یک دلار فروخته می شوند.

11. hard sell
فروش همراه با اصرار و فشار

12. they sell apples for two dollars a pound
سیب ها را (به بهای) پوندی دو دلار می فروشند.

13. they sell pickles by the jar
آنها ترشی را در بستو (یا شیشه های دربسته) می فروشند.

14. they sell stamps in blocks
تمبرها را ورق ورق می فروشند.

15. to sell by auction
حراج کردن،از طریق حراج فروختن

16. to sell on trust
نسیه فروشی کردن

17. to sell the house at half price is absolutely insane
فروش خانه به نصف قیمت دیوانگی محض است.

18. to sell toys and games
اسباب بازی و وسایل سرگرمی فروختن

19. we sell all sorts of shoes
ما انواع کفش ها را برای فروش داریم.

20. we sell apples by weight
سیب ها را بر حسب وزن (کیلویی) می فروشیم.

21. we sell compact cars as well as intermediates
ما اتومبیل های کوچک (و جمع و جور) و اتومبیل های میان اندازه می فروشیم.

22. we sell large and extra-large hats
ما کلاه های بزرگ و خیلی بزرگ می فروشیم.

23. we sell only a few items for cash
فقط محصولات معدودی را نقد می فروشیم.

24. we sell round bars and squares
میله های گرد و چهار گوش می فروشیم.

25. we sell to whoever has enough money
ما به هر کس که پول کافی داشته باشد می فروشیم.

26. "i can sell the house" she mused, "but then where will i live"?
او پیش خود اندیشید: ((می توانم خانه را بفروشم ولی آن وقت کجا زندگی خواهم کرد؟))

27. afternoon newspapers sell better than morning
فروش روزنامه های عصر از روزنامه های صبح بیشتر است.

28. colored pictures sell newspapers
عکس رنگی باعث فروش روزنامه است.

29. these hats sell for ten dollars each
این کلاه ها هر کدام ده دلار به فروش می رسد.

30. they only sell customized cars
آنها فقط اتومبیل های سفارشی می فروشند.

31. we don't sell on credit, even to you!
نسیه نمی فروشیم حتی به شما!

32. we must sell children on reading
باید کودکان را به خواندن ترغیب کنیم.

33. a license to sell alcoholic beverages
پروانه ی فروش مشروبات الکلی

34. he had to sell his land to satisfy his creditors
مجبور شد برای راضی کردن طلبکاران زمین خود را بفروشد.

35. i propose to sell my house and pay my debts
قصد دارم که خانه ام را بفروشم و بدهی های خود را بدهم.

36. i would not sell this rug for all the world!
این فرش را به همه ی دنیا هم نمی دهم !

37. nicol wants to sell her car
نیکول می خواهد اتومبیل خود را بفروشد.

38. the decision to sell the ancestral home was an agonizing one
تصمیم به فروش خانه ی آبا و اجدادی جانگداز بود.

39. there, they also sell smuggled goods under the counter
در آنجا کالای قاچاق را هم یواشکی می فروشند.

40. we will not sell on credit, even to you!
نسیه نمی دهیم،حتی به شما!

41. a project that won't sell
طرحی که خواهان ندارد

42. he was trying to sell his program to the congress
او می کوشید برنامه ی خود را به کنگره بقبولاند.

43. i neither buy nor sell
نه می خرم نه می فروشم.

44. many are those who sell their souls for money
آنان که روح و وجدان خود را به خاطر پول می فروشند،فراوانند.

45. she capriciously decided to sell the house and buy jewellery
او از روی هوسبازی تصمیم گرفت که خانه را بفروشد و جواهر بخرد.

46. the husband wanted to sell the house but the wife would not consent
شوهر می خواست خانه را بفروشد ولی زنش رضایت نمی داد.

47. he is not licensed to sell alcoholic drinks
او جواز فروش نوشابه های الکلی را ندارد.

48. his wife prompted him to sell the house
زنش او را وادار کرد که خانه را بفروشد.

49. how did you come to sell your house?
چطور شد که خانه ی خود را فروختید؟

50. i suspect they want to sell their house
گمان می کنم می خواهند خانه ی خود را بفروشند.

51. jack won their confidence to sell them
جک اعتماد آنها را جلب کرد تا به آنها نارو بزند.

52. you won't be able to sell it other than by reducing the price
نمی توانی آن را بفروشی مگر با کم کردن قیمت.

53. his name on the cover will sell the book
اسم او روی جلد موجب فروش کتاب خواهد شد.

54. i knew the tickets would not sell
می دانستم که بلیط ها خریدار نخواهد داشت.

55. if the going gets tough, i'll sell the house
اگر وضع خراب شود،خانه را خواهم فروخت.

56. it would be a cheat to sell what i don't own
نادرستی است اگر چیزی را که ندارم بفروشم.

57. the flood that resolved him to sell his house
سیلی که او را مصمم به فروش خانه ی خود کرد

58. give me one reason why i should sell it
یک دلیل بده که چرا باید آن را بفروشم.

59. i am studying on whether i should sell my house
دارم فکر می کنم که آیا خانه ی خود را بفروشم یا نه.

60. the neighbors' behavior strengthened his resolve to sell the house
رفتار همسایگان تصمیم او را نسبت به فروش خانه قوی تر کرد.

61. they could not induce the old lady to sell her house
آنان نتوانستند پیرزن را به فروش خانه ی خود وادار کنند.

I sold my house.

خانه‌ام را فروختم.


Nicol wants to sell her car.

نیکول می‌خواهد اتومبیل خود را بفروشد.


buying and selling

خرید و فروش


a man who sold his country

مردی که وطن خود را فروخت


Jack won their confidence to sell them.

جک اعتماد آنها را جلب کرد تا به آنها نارو بزند.


Everyone believed that America was sold in 1917-19.

همه معتقد بودند که در 1917-19 سر امریکا کلاه رفته بود.


Hossein sells rugs.

حسین فرش می‌فروشد.


His father sells insurance.

پدرش فروشنده‌ی بیمه است.


He sold his birthright for a bottle of wine.

ارث پدری خود را به‌خاطر یک بطری شراب بر باد داد.


They sold the future of their country just to remain in power.

آنان فقط برای حفظ قدرت خود آینده‌ی کشور را به ثمن بخس فروختند.


Faust sold his soul to the devil.

فاوست روح خود را به شیطان تسلیم کرد.


He was trying to sell his program to the Congress.

او می‌کوشید برنامه‌ی خود را به کنگره بقبولاند.


We must sell children on reading.

باید کودکان را به خواندن ترغیب کنیم.


He had a tough time selling his dad on the idea.

قبولاندن آن عقیده به پدرش دشوار بود.


a project that won't sell

طرحی که خواهان ندارد


Bicycles are selling briskly.

دوچرخه‌ها خوب به فروش می‌رسند.


I knew the tickets would not sell.

می‌دانستم که بلیط‌ها خریدار نخواهد داشت.


These hats sell for ten dollars each.

این کلاه‌ها هرکدام ده دلار به فروش می‌رسد.


Apples sell at three for a dollar.

سیب‌ها هر سه تا یک دلار فروخته می‌شوند.


Colored pictures sell newspapers.

عکس رنگی باعث فروش روزنامه است.


Advertising sells products.

آگهی موجب فروش فرآورده‌ها است.


His name on the cover will sell the book.

اسم او روی جلد موجب فروش کتاب خواهد شد.


hard sell

فروش همراه با اصرار و فشار


اصطلاحات

sell a bill of goods

کلاه سر کسی گذاشتن، وعده‌ی پوچ دادن، در باغ سبز نشان دادن


sell off

(به‌ویژه به قیمت کم) فروختن، از شر چیزی راحت شدن، به ثمن بخس دادن


sell oneself

1- خود فروشی کردن 2- (عامیانه) بازار خود را گرم کردن، از خود تعریف کردن


sell out

1- همه‌چیز را فروختن، فروختن و از کاسبی دست کشیدن 2- (عامیانه) خیانت کردن، نارو زدن، بدعهدی کردن


sell short

1- (سهام و اوراق بهادار و غیره) پیش از خرید فروختن، پیش از به دست آوری فروختن ( 2 (short sale- دست کم گرفتن، کم‌ارزش‌تر از آنچه هست پنداشتن


sell up

اموال شخص مقروض را فروختن (برای دادن به طلبکاران)


پیشنهاد کاربران

به فروش رساندن

فروش . به فروش رساندن

قبولاندن
فروختن

به فروش گذاشتن

فروختن

به فروش رفتن

فروختن 💅🏻💅🏻
why do you want to sell your car
چرا می خواهی ماشینت را بفروشی؟؟

سلام دوست من،

فروختن، فروش، معامله:Sell
مثال:

?What does Steven sell
. He sells ice cream

معنی:اِستِوِن چه چیزی می فروشد؟ او بستنی میفروشد.


به معنی فروختن 😉

عرضه کردن

What do you sell ?
چه چیزی می فروشی ؟
این هم مثال برای طرفداران آبادیس 😍


کلمات دیگر: