کلمه جو
صفحه اصلی

recurring


دور زننده، راجع، برگردیده

انگلیسی به فارسی

دور زننده،راجع،برگردیده


تکرار می شود، دور زدن، عود کردن، تکرار شدن، باز رخدادن


انگلیسی به انگلیسی

• repeating, repetitive, happening again, reappearing
recurring things happen many times.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] ماهیت مکرر
[ریاضیات] متناوب، مکرر

جملات نمونه

1. recurring memories
خاطرات بازآیند

2. he kept recurring to the first question
او مرتبا به سئوال اول برمی گشت.

3. A recurring knee injury may have impaired his chances of winning the tournament.
[ترجمه ترگمان]یکی از آسیب های مفصل زانو ممکن است به شانس خود برای برنده شدن این مسابقات آسیب برساند
[ترجمه گوگل]آسیب ناگهانی زانو ممکن است شانس خود را برای برنده شدن در مسابقات کاهش دهد

4. She has a recurring nightmare about being stuck in a lift.
[ترجمه ترگمان]اون یه کابوس میبینه که تو آسانسور گیر کرده
[ترجمه گوگل]او یک کابوس تکراری دارد که در یک بالابر گیر کرده است

5. He has recurring flashbacks to the night his friends died.
[ترجمه ترگمان]او flashbacks را به شبی که دوستانش مردن، تکرار می کند
[ترجمه گوگل]او تا به حال فریبکارهای تکراری را به یاد می آورد که دوستانش فوت کرده اند

6. This is a constantly recurring problem which we must deal with.
[ترجمه فرزانه] ، این یک مشکل تکراری دائمی است که ما باید با آن کنار بیاییم
[ترجمه ترگمان]این یک مشکل مداوم است که باید با آن مقابله کنیم
[ترجمه گوگل]این یک مشکل دائمی در حال تکرار است که ما باید با آن برخورد کنیم

7. The father-daughter relationship is a recurring theme in her novels.
[ترجمه ترگمان]رابطه پدر و دختر یک موضوع تکراری در رمان های او است
[ترجمه گوگل]رابطه پدر و دختر موضوع تکراری در رمان های او است

8. Love is a recurring theme in the book.
[ترجمه ترگمان]عشق یک موضوع تکراری در کتاب است
[ترجمه گوگل]عشق یک موضوع تکراری در کتاب است

9. Motifs Composers have sometimes used a recurring motif or melodic phrase to establish the atmosphere of a piece.
[ترجمه ترگمان]Motifs آهنگسازان گاهی از یک نقش و یا عبارت ملودی برای ایجاد جو یک قطعه استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]موتیف آهنگسازان گاهی اوقات از یک انگیزه تکراری یا ملودیک برای ایجاد فضای یک قطعه استفاده می کنند

10. He felt a recurring flash of resentment towards Helen.
[ترجمه ترگمان]احساس ناراحتی شدیدی نسبت به هلن احساس کرد
[ترجمه گوگل]او فلج تکراری ناخوشایند را نسبت به هلن احساس کرد

11. The chances of Down's recurring in a subsequent birth is also rare in most instances.
[ترجمه ترگمان]شانس تکرار شونده در یک تولد پس از آن نیز در اغلب موارد نادر است
[ترجمه گوگل]شانس بازگشت به دوره پایین در یک تولد پس از آن نیز در اغلب موارد نادر است

12. A recurring comment was that some patients deliberately prolong treatment.
[ترجمه ترگمان]یک اظهار نظر مکرر این بود که برخی از بیماران عمدا درمان را طولانی تر می کنند
[ترجمه گوگل]یک نظر تکراری این بود که برخی از بیماران به طور عمدی طولانی مدت درمان می شوند

13. This is one of the great recurring themes of human history, the balance between cooperation and conflict.
[ترجمه ترگمان]این یکی از موضوعات بزرگ مکرر تاریخ بشر، تعادل بین هم کاری و درگیری است
[ترجمه گوگل]این یکی از تم های تکراری بزرگ تاریخ بشری، تعادل بین همکاری و درگیری است

14. Even if you spend more and risk recurring sticker shock, the place is a good bet to tranquilize you.
[ترجمه ترگمان]حتی اگر شما بیش از حد دچار شوک recurring شده باشید، این مکان یک شرط خوب برای tranquilize شما است
[ترجمه گوگل]حتی اگر شما بیشتر و خطر تکراری تکراری را صرف کنید، جاییکه شرط خوبی برای آرام کردن شماست

پیشنهاد کاربران

Recurring conflict, جروبحث مداوم

مکرر و تکرار شونده

متناوب، تکراری، مکرر

بازگشتی

دوره ای


مداوم

تکرار شونده

روی دادن مجدد، دوباره اتفاق افتادن

برگشته

رویاییکه اتفاقات گذشته را مربوط می شود

تکراری

recurring dreams
خواب هایی که تکرار می شوند.

پرتکرار

مکرر


کلمات دیگر: