کلمه جو
صفحه اصلی

reservation


معنی : ذخیره، شرط، قید، احتیاط، ملاحظه، استثناء، کتمان، تقیه، قطعه زمین اختصاصی
معانی دیگر : نگهداری، حفظ، نگهداشت، خودداری (از ابراز)، پرده پوشی، دودلی، تردید، زمینی که برای کار بخصوصی تخصیص داده شده است، قرارگاه، کوچگاه، محدوده، کوچ نشین، ناحیه ی حفاظت شده، داشتگاه، (هتل و هواپیما و رستوران و غیره) نگهداری جا، تعیین جا از پیش، پیشگرفت، پیشگزین، رزرو کردن، (قرارداد و غیره) قید، بند، سامه، نهش، رزرو کردن صندلی یا اتاق در مهمانخانه وغیره، قطعه زمین اختصاصی برای سر  پوستان یامدرسه و غیره

انگلیسی به فارسی

ذخیره، رزرو کردن صندلی یا اتاق در مهمانخانه وغیره، کتمان، تقیه، شرط، قید، استثنا ، احتیاط،قطعه زمین اختصاصی (برای سرخ پوستان یامدرسه و غیره)


رزرو، شرط، ذخیره، کتمان، تقیه، احتیاط، قید، ملاحظه، استثناء، قطعه زمین اختصاصی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an exception, limitation, or qualification, or the act of limiting or qualifying one's acceptance, belief, or the like.
مترادف: doubt, qualm, second thought
مشابه: suspicion

- I have reservations about taking this job since I'll be required to travel a lot.
[ترجمه ترگمان] من در مورد گرفتن این شغل تردید دارم، چون باید خیلی سفر کنم
[ترجمه گوگل] من در مورد گرفتن این شغل از من بخاطر اینکه من نیاز به سفر زیادی دارم
- I agree to the terms of the contract with one reservation: the work must be completed within a year.
[ترجمه macanii] من با رزرو این قرداد موافقم با این شرایط که باید این کار ظرف یک سال تکمیل شود
[ترجمه ترگمان] من با شرایط قرارداد با یک شرط موافق هستم: این کار باید ظرف یک سال تکمیل شود
[ترجمه گوگل] من با شرایط قرارداد با یک رزرو موافقم که این کار باید ظرف یک سال تکمیل شود

(2) تعریف: the act of setting aside or withholding.

- The reservation of this part of the woods as a park was a fortunate thing for the townspeople.
[ترجمه ترگمان] جای پارک کردن این قسمت از جنگل جای پارک برای مردم شهر بود
[ترجمه گوگل] رزرو این بخشی از جنگل به عنوان یک پارک یک شهر خوش شانس بود

(3) تعریف: (often pl.) arrangements made in advance, usu. to secure travel, overnight lodging, or a table in a restaurant.
مترادف: booking, prearrangement

- I made reservations for our flights and our hotel.
[ترجمه من] هتل و پروازهایمانرا رزرو کردم
[ترجمه ترگمان] رزرو هتل و هتل را رزرو کردم
[ترجمه گوگل] برای رزروهای ما و هتل ما رزرو کردیم
- Does the restaurant take reservations?
[ترجمه ترگمان] آیا رستوران ها رزرو می کنند؟
[ترجمه گوگل] آیا رستوران رزرو می کند؟

(4) تعریف: an area of land set aside by the U.S. Government for the use of American Indians.

- Ten thousand members of the tribe live on the reservation.
[ترجمه ترگمان] ده هزار تن از اعضای قبیله روی میز رزرو زندگی می کنند
[ترجمه گوگل] ده تن از اعضای قبیله در این رزرو زندگی می کنند

• park, land set aside for a specific use; doubt, misgiving; act of ordering in advance (hotel room, airline ticket, etc.); tract of land set aside for native americans
if you have reservations about something, you are not sure that it is entirely good or right.
if you make a reservation, you arrange for something such as a table in a restaurant or a room in a hotel to be kept for you.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] ایراد
[برق و الکترونیک] رزرو کردن
[حقوق] استثناء، شرط، قید تحدید تعهد، حفظ حق، قید احتیاط، تردید، حقی که واهب یا واگذار کننده به موجب شرطی در سند انتقال برای خود ایجاد و حفظ می کند

مترادف و متضاد

Antonyms: openness


the act of holding something, or thing held for future use


ذخیره (اسم)
stock, hoard, store, accumulation, reserve, supply, reservoir, reservation, spare, stockpile

شرط (اسم)
qualification, article, agreement, vow, term, condition, bet, if, clause, provision, stake, reservation, limitation, modality, proviso

قید (اسم)
qualification, trouble, assurance, stipulation, bond, provision, shackle, clog, fetter, tie, constraint, reservation, rocker, hamper, bridle, manacle, care for, encumbrance, modality, proviso

احتیاط (اسم)
reserve, nicety, vigilance, reservation, caution, guard, precaution, prudence, discretion, forethought, circumspection

ملاحظه (اسم)
remark, consideration, regard, reservation, caution, prudence, observation, chariness, tact

استثناء (اسم)
exception, reservation, exclusion

کتمان (اسم)
reservation

تقیه (اسم)
reservation

قطعه زمین اختصاصی (اسم)
reservation

condition, stipulation


Synonyms: catch, circumscription, demur, doubt, fine print, grain of salt, hesitancy, kicker, provision, proviso, qualification, restriction, scruple, skepticism, string, strings, terms


Synonyms: bespeaking, booking, exclusive possession, place, restriction, retaining, retainment, setting aside, withholding


habitat for large group


Synonyms: enclave, homeland, preserve, reserve, sanctuary, territory, tract


جملات نمونه

1. the reservation of a room in a hotel
پیشگرفت (رزرو) اتاق در هتل

2. the reservation of the rights and powers by each state
نگهداری حقوق و اختیارات توسط هر یک از ایالات

3. a military reservation
قرارگاه نظامی

4. an animal reservation
ناحیه ی حفاظت شده ی حیوانات

5. an indian reservation
کوچ نشین سرخپوستان

6. to answer without reservation
بدون پرده پوشی پاسخ دادن

7. you must confirm your reservation forty-eight hours before your flight
باید چهل و هشت ساعت قبل از پرواز پیش گزین (رزرواسیون) خود را تایید کنید.

8. make (or cancel) a reservation
پیشگرفت کردن (یا باطل کردن)،از قبل جا ذخیره کردن (یا ذخیره ی جا را باطل کردن)

9. the confirmation of a hotel reservation
تایید پیش گزینی (رزرو کردن) جا در هتل

10. you can enter only if you have made a reservation
فقط اگر از قبل جا گرفته باشید می توانید وارد شوید.

11. What time can we make a reservation?
[ترجمه ......] چه زمانی می توانیم رزرو کنیم؟
[ترجمه ترگمان]چه ساعتی می تونیم رزرو کنیم؟
[ترجمه گوگل]چه مدت می توانیم رزرو کنیم؟

12. I'd like to make a reservation for eight people at six o'clock tonight.
[ترجمه ترگمان]من دوست دارم ساعت شش شب برای هشت نفر جا رزرو کنم
[ترجمه گوگل]من امشب شش ساعته برای هشت نفر رزرو می کنم

13. I made a reservation for tonight.
[ترجمه ترگمان]واسه امشب رزرو کردم
[ترجمه گوگل]برای امشب رزرو کردم

14. Please make a reservation for golf.
[ترجمه ترگمان]لطفا برای بازی گلف رزرو کنید
[ترجمه گوگل]لطفا برای گلف رزرو کنید

15. Computerized reservation systems help airline profits in several ways.
[ترجمه ترگمان]سیستم های رزرو Computerized به چندین طریق به سود خطوط هوایی کمک می کنند
[ترجمه گوگل]سیستم های رزرو کامپیوتری به چندین روش کمک به شرکت های هواپیمایی می کنند

16. Can I make a reservation?
[ترجمه ترگمان]میتونم رزرو کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانم رزرو کنم؟

17. They contemplate trouble in obtaining hotel reservation.
[ترجمه ترگمان]آن ها در گرفتن رزرو هتل به مشکل فکر می کنند
[ترجمه گوگل]آنها در رسیدن به رزرو هتل دچار مشکل می شوند

the reservation of the rights and powers by each state

نگهداری حقوق و اختیارات توسط هر یک از ایالات


to answer without reservation

بدون پرده‌پوشی پاسخ دادن


I have certain reservations about going to her house.

در‌باره‌ی رفتن به خانه‌ی او دودل هستم.


an animal reservation

ناحیه‌ی حفاظت‌شده‌ی حیوانات


a military reservation

قرارگاه نظامی


an Indian reservation

کوچ‌نشین سرخپوستان


You can enter only if you have made a reservation.

فقط اگر از قبل جا گرفته باشید می‌توانید وارد شوید.


the reservation of a room in a hotel

پیشگرفت (رزرو) اتاق در هتل


It is better to phone for reservations.

برای پیش‌گرفت (تهیه‌ی جا از پیش) بهتر است تلفن بزنی.


اصطلاحات

make (or cancel) a reservation

پیش‌گرفت کردن (یا باطل کردن)، از قبل جا ذخیره کردن (یا ذخیره‌ی جا را باطل کردن)


پیشنهاد کاربران

رزرو

رزرو کردن

جا نگهداری ، جا گیری ، جا کنارگذاری

دو دلی، شک و تردید، گمانه زنی

رزرو کرده

قطعه زمین اختصاصی ( برای سرخ پوستان یا مدرسه و غیره )


رزرو کردن هتل

فکرکنم سوال پرسیدن

an area of land in the U. S. that is kept separate for Native Americans to live in
در آمریکا، منطقه ای که برای زندگی بومیان آمریکائی در آنجا مجزّا شده است.
بومی - نشین

- قید و شرط
- نکته

To have some reservations

دلش رضا نمیده ( در اصطلاح عامیانه )
قلبا راضی نبودن، قلبا رضایت نداشتن
دو دل بودن
کاملا یقین نداشتن
خیلی موافق نبودن

you have parts of your mind that still haven't decided on the idea

David had some reservations about the idea, but he voted in favor of it anyways



شرایط


کلمات دیگر: