کلمه جو
صفحه اصلی

recognized

انگلیسی به فارسی

شناسایی شده


انگلیسی به انگلیسی

• identified; known, acknowledged; accepted (also recognised)
recognized means generally approved or accepted as having a particular quality or position.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] شناسائی شده

جملات نمونه

1. i recognized his footsteps in the snow
جای پای او را در برف ها شناختم.

2. the dog recognized his master
سگ،صاحب خود را شناخت.

3. the alert neighbors recognized the thief and called the police
همسایه های هشیار دزد را شناختند و به پلیس خبر دادند.

4. i apologize for not having recognized you at first
از اینکه ابتدا شما را بجا نیاوردم عذر می خواهم.

5. the intellect of the city recognized his superiority
خردمندان شهر برتری او را تشخیص دادند.

6. The head is recognized by the tongue.
[ترجمه ترگمان]زبان توسط زبان شناخته می شود
[ترجمه گوگل]سر توسط زبان به رسمیت شناخته شده است

7. A prophet is not recognized in his own land.
[ترجمه ترگمان]یک پیام امروز در سرزمین خودش شناخته نمی شود
[ترجمه گوگل]یک پیامبر در سرزمین خود به رسمیت شناخته نشده است

8. I recognized her by her red hair.
[ترجمه ترگمان]موهای سرخش را شناختم
[ترجمه گوگل]او را با موهای قرمز او به رسمیت شناختم

9. I recognized Mary by her red hat.
[ترجمه ترگمان]مری را با کلاه سرخ او شناختم
[ترجمه گوگل]با کلاه سرخ من ماری را به رسمیت شناختم

10. Many employers have recognized that age discrimination is unfair.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کارفرمایان تشخیص داده اند که تبعیض سنی ناعادلانه است
[ترجمه گوگل]بسیاری از کارفرمایان متوجه شده اند که تبعیض سالانه ناعادلانه است

11. He is recognized to be a qualified announcer.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک گوینده شایسته شناخته می شود
[ترجمه گوگل]او شناخته شده به عنوان یک گواهینامه معتبر شناخته شده است

12. This letter must be from Frank; I recognized his scrawl.
[ترجمه ترگمان]این نامه باید از طرف فرانک باشد من خط خطی او را تشخیص دادم
[ترجمه گوگل]این نامه باید از فرانک باشد من اسلحه خود را به رسمیت شناختم

13. I recognized Peter although I hadn't seen him for 10 years.
[ترجمه ترگمان]من پیتر را می شناختم، هرچند ده سال بود که او را ندیده بودم
[ترجمه گوگل]پیتر را به رسمیت شناختم، اگرچه او را 10 سال ندیده بودم

14. I recognized her soft singsong immediately.
[ترجمه ترگمان]بلافاصله صدای غر زدن او را تشخیص دادم
[ترجمه گوگل]بلافاصله او را صدا زد

پیشنهاد کاربران

ثبت شده

به رسمیت شناخته می شود

شناخته

به رسمیت شناخته شده

معروف، مشهور، سرشناس، بنام، شناخته شده، پذیرفته، مورد قبول عام

ثبت شدن

تشخیص دادن

بازشناخته ( شده )

شناختن

مشخص گردیده_ مشخص شده_ ثابت شده

تایید شده، معتبر

i love how Korean dramas are getting recognized. deserves it
خوشم میاد کی دراماها دارن شناخته میشن ( در سطح جهانی ) . لیاقتش رو دارن


کلمات دیگر: